لایه های خباثت آمیز سیاست ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه! محترم مومنی روحی

0
201

جنگ قدرت، مهم ترین و آشکارترین روش میان موجودات قدرت پرست، اعم از انسان و حیوان، و چه بسا میان موجودات ساکن در فضای بی انتهای این جهان نیز باشد. در جنگل ها شاهد مبارزات قدرت نمائی های درندگان ساکن بخش هایی از آن مناطق جنگلی می باشیم؛ هنگامی که حیوانی دیگر، به نقطه تحت نفوذ آنها وارد می شود چگونه غرش کنان به سمت آن متجاوز بی خبر می رود؛ تا به او بفهمناند. اینجا امپراطوری من است؛ و هیچ موجود دیگری اجازه ورود به این مکان را ندارد. همین امر در مورد آدم های ساکن در این کره خاکی نیز سنخیت و هم نشینی در معنا را دارد. هیچ فردی بدون اجازه صاحب یک خانه نمی تواند به آن داخل بشود. از محیط کوچکی مانند یک مسکن خصوصی که بگذریم؛ جاهای بزرگ تری مثل شهرها و کشورها را داریم؛ که وارد شدن به آنها هم مقررات خاص خودشان را دارند!

گاهی شما جهت اقامتی کوتاه مدت در شهری در یک مملکت به آن وارد می شوید. در این صورت، در همان بدو ورود، این امر را برای خود و همراهان تان مشخص می کنید. اما اگر بخواهید که برای مدتی طولانی یا برای همیشه در آنجا اقامت داشته باشید. می بایست که این مورد را، به مسؤلان آن دیار نیز اعلام نمائید؛ تا بتوانید آزادانه و به عنوان یک شهروند در آنجا ساکن گشته و از امکانات مورد لزوم تان هم بهره مند بشوید. ولی چنانچه این امر از افراد عادی و اقامت های کوتاه یا دراز مدت ایشان در یک سرزمین عبور نماید؛ و به محور دست درازی قدرت های به اصطلاح بزرگ به یک سامانه مملکتی در دیاری دیگر منتهی بشود. آنگاه این قضیه نام اقامت ندارد. بلکه تجاوز به یک کشور، و استیلای کامل در آن سرزمین خواهد بود!

این امر به درستی همان بلایی است؛ که در سال منحوس ۱۳۵۷ خورشیدی، بر سر ما و کهندیار مان آورده شد. برخی از هم میهنان ما، هرگاه که سخن از سرنگون نمودن حکومت ملاها، و حذف کردن قدرت حاکمیت منفور و جانی آن از سرزمین پیوسته جاوید ایرانزمین پیش می آید. فورا در برابر مطرح کنندگان این دیدگاه ها جبهه گیری می کنند؛ و بدون توجه به حرف های مطرح شده گویندگان این مطالب،می گویند: « ما اجازه نمی دهیم که کشورمان، با حمله بیگانگان به ایران آزاد بشود.» !

آیا به یادتان بیاوریم که چهل سال پیش همان بیگانگان به شما و مملکت تان حمله کرده اند؟ و دست نشاندگان دزد و جنایتکار و قدرت پرست خویش را، در سرزمین همیشه جاویدتان بر شما مسلط نموده اند؟ هیچ ایرانی میهن پرست و شرافتمندی، در هیچ برهه زمانی به چنین امر خفت آوری رضایت نخواهد داد. اما آیا اکنون که دیار مان، به سبب بی کفایتی های رژیم حاکم در ایران، در استیلای طایفه بدتری از حمله کنندگان سال ۵۷ گرفتار گشته و در حال تجزیه می باشد؛ همچنان به طور ایده آلی(بدترین نوع نگرش به آرمان های ملی) به این مساله بنگرم و بگوئیم: اجازه دخالت دیگران به کشورمان را نخواهیم داد؟!

البته که این امر بسیار عالی و ارزشمند است. اما برای دستیابی به این خواسته میهن پرستانه، تا کنون و طی چهار دهه اخیر، چه کرده ایم تا نتیجه دلخواه مان را به دست بیآوریم؟ آری می دانم که گروه های سیاسی متعددی در برونمرز گرد هم آمده اند؛ و برای رهائی ایران و ایرانی از سلطه حاکمیت جمهوری اشغالگر اسلامی در کشورمان مشغول فعالیت می باشند. اما آیا این بزرگواران پس از گذشت ایهمه سال، هنوز به یک نتیجه رضایت بخش و یاری دهنده نرسیده اند؟ تا که خانه پدری و هم میهنان عزیزمان را، از چنگ وحشی ترین کرکس های گیتی، و خون فشان ترین اژدهایی که در حال سوزاندن و تخریب سراسر ایران، و کشتن بی شمارانی از هموطنان بی گناه شان است برهانند و نجات بدهند؟!

اگر قرار باشد سر خودمان را کلاه بگذاریم؛ و خوش بینی های غیر منطقی داشته باشیم؟ و چنین دلیل هایی را بیآوریم: «‌ که … چرا همه این افراد درون گروه های خودشان، به شدت در حال کار کردن و جستن راههای نجات بخش می باشند. اما مشکلات فراوان و امکانات ناچیز و نیروهای ما محدود هستند.» و چنین پاسخی یا امثال اینگونه جواب ها، یعنی ما هنوز بعد از سی و نه سال و یک هفته که از اشغال سرزمین اهورائی مان می گذرد؛ و در طول همه این مدت، هم میهنان درونمرزی اسیر و برونمرزی های مان نیز آواره و بی خانمان شده اند. هنوز نتوانسته ایم خودمان برای نجات یافتن از یوغ استبداد حکومت آخوندی کاری بکنیم؛ و…. چه بسا که با این اهمالها، چهل سال دیگر هم نتوانیم به نتیجه مطلوب برسیم!

بدون تردید « یک دست صدا ندارد » ؛ و ما برای رسیدن به آرزوی نزدیک به نیم قرنی خود، نیازمند دست های فراوانی هستیم؛ که به همدیگر گره بخورند و کوه مشکلات را از سر راه همگی مان بردارند. اتحاد و همبستگی، تنها داروی شفابخش این بیماری مهلک است؛ که اگر هنوز هم در به وجود آوردن آن تعلل بورزیم؛ باز هم به هیچ کجا نخواهیم رسید. زیرا کشورگشایان برای تاراج میهن مان، صدها نقشه کشیده اند!

در قاره آمریکا که شامل آمریکای شمالی و جنوبی و مرکزی و لاتین می باشد؛ کشور ایالات متحده، که در نیمکره غربی زمین و در شمال این قاره قرار گرفته، دارای چهل و هشت ایالت همجوار، و دو ایالت غیر پیوسته مانند شبه جزیره آلاسکا در شمال شرقی قاره آمریکا، و مجمع الجزایر هاوائی در اقیانوس آرام است. این سرزمین سومین کشور بزرگ جهان، به لحاظ پهناور بودن و تعداد جمعیت در آن است. همانطوری که بیشتر ما می دانیم؛ قاره آمریکا ابتدا در سال ۱۴۹۲ میلادی به وسیله « کریستف کلمب » دریانورد مشهور اسپانیائی، که بعضی از تاریخ نگاران وی را پرتغالی نامیده اند کشف شد. کلمب که به قصد رسیدن به شرق جهان سفرش را آغاز نموده بود. به اشتباه به سوی غرب رفت. وقتی که به خشکی رسید تصور کرد؛ که آنجا بخشی از هندوستان است؛ و به همین خاطر نام آن منطقه کشف شده را « هند جدید » گذاشت. اما پنج سال پس از کشف کلمب، دریانورد ایتالیائی « آمریکو وسپوس » که نام اصلی اش آمریکو وسپوچیا بود؛ وقتی به محل کشف « هند جدید » به قول کریستف کلمب رسید. دانست که آنجا قاره دیگری از کره زمین است؛ و نام خودش آمریکو را، با تغییر واو آخر نامش به آ « آمریکا » نهاد. اما به دلیل احترام به کلمب، که نخستین کاشف آنجا بود؛ نام یکی از ایالات آنجا را کلمبیا گذاشت!

اولین کسانی که به این سرزمین جدید مهاجرت کرده اند؛ ایرلندی های انگلیسی تبار بودند؛ که به سبب خوی کشورگشائی شان، این خصیصه را در نسل های بعدی خودشان در آمریکا به میراث گذاشتند. از همان موقع تا کنون، با هر پیشرفتی که آمریکائی ها در هر زمینه ای می کنند؛ میل باطنی تسلط شان بر سرزمین های دیگر نزد ایشان تقویت می شود. و همه توان خودشان را، جهت دستیابی به یک نقطه دیگر از دنیا به کار می گیرند. از آنجائی که ثروت اندوزی برای شان از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ همواره جهت رساندن خودشان به مناطق پولدار گیتی تلاش زیادی می کنند!

در میان تمامی کره زمین، کشورهای داخل بخش خاور میانه، از نعمت های طبیعی بیشتری برخوردارند. این امر انگیزه شگفتی در آمریکائی ها به وجود می آورد؛ تا که جهت دست یافتن به این سرزمین های دارا و پر مکنت، به هر کاری که می توانند دست بزنند. از اینرو، در قرن های اخیر بیش از همیشه، نسبت به این خواسته ذاتی خودشان جدی تر شده اند. و همه کوشش خویش در این باره را به کار می گیرند!

یکی از تلاش های بی وقفه ایشان، دست یافتن به سرزمین هائی از خاورمیانه، که از نعمت سرشار نفت برخوردارند می باشد. با آنکه فقط در ایالت تگزاس خودشان، اقیانوسی از نفت در زیر زمین های آنجا هست. اما تا کنون به آن دست نزده اند؛ و ترجیح می دهند که از ممالک دارای این منابع طبیعی نفت مورد نیاز خویش را بخرند و تامین نمایند. همانطوری که می دانیم؛ بزرگ ترین تولید کنندگان و فروشندگان این ماده حیاتی در منطقه خاورمیانه، به ترتیب کشورهای عربستان سعودی، ایران، عراق، کویت، قطر و چند شیخ نشین دیگر در آبهای خلیج همیشه پارس هستند. ولی به دلایل سیاسی، ناگزیرند که با هر یک از ممالک نامبرده، به گونه ای خاص دوستی و همپیمانی و مماشات تجاری داشته باشند!

با سعودی ها به خاطر کم تر پیشرفته بودن آنها، همچنین به علت خشک و گرم بودن این سرزمین، و نیز به دلیل عدم سوق الجیشی بودن این شبه جزیره کار زیادی ندارند. اما در رابطه با ایران، که دیاری با چهار فصل کامل، و نیز بسیار پیشرفته تر از جائی مانند عربستان می باشد( روح پادشاهان بزرگ پهلوی تا به ابد شاد، که باعث ایجاد گشتن مدرنیته در کشور، و همگامی نسبی آن با دیگر ممالک دنیا گشتند. و این خطه زرخیز را، از عقب ماندگی های دوران سیاه پادشاهی سلسله قاجار نجات دادند. تا از آن سرزمینی، هم کشاورزی و هم صنعتی بسازند.)؛ که همین دارائی های طبیعی و امکانات بسیار در کهندیار ما موجب گشت؛ که ممالک زیادی از جمله آمریکا، که در راس همه آن زیاده طلبان بوده و هست. جهت نفوذ دایمی در ایران تلاش زیادی کرده و می نماید!

یکی از کوشش های قدرت پرستانه اش را، برای براندازی حکومت پادشاهی پهلوی نمود. تا نقشه خبیثانه ای را طراحی کند؛ و با جایگزین کردن حاکمیت استبدادی و دیکتاتوری آخوندی، به جای حکومت همیشه سرفراز پهلوی در ایران، نفوذ بر آن و دست درازی اش بر مملکت ما را امکان پذیر نماید!

بدیهی است که هیچ ایرانی میهن پرستی، هیچگاه به خودش اجازه نخواهد داد؛ تا که در انتظار کمک های بین المللی به ویژه از سوی ایالات متحده آمریکا، جهت سرنگون کردن رژیم بیدادگر اسلامی، و نجات یافتن ملک و ملت از شر حضور این جانیان باشد. بر همین اساس، نیاز مبرم به یگانگی همگانی میان تمامی ایرانیان، از مهم ترین و مؤثر ترین شیوه های ممکن، برای تحقق بخشیدن به آزادی های از دست رفته، و باز گرداندن امکانات مترقی گذشته است!

آنهائی که برای سرنگون کردن رژیم ملاها در ایران، در رؤیای کمک گرفتن از آمریکائی ها می باشند. فراموش نکنند، که به هیچ کجا نخواهند رسید. زیرا: « این ره که تو می روی به ترکستان است.»!

محترم مومنی

مقاله قبلیسعید رضایی شهروند بهایی: حتی پس از ده سال زندان نتوانستند اتهامات ما را ثابت کنند
مقاله بعدیسخنان لیلا حاتمی در برلین جنجالی شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.