سعید رضایی شهروند بهایی: حتی پس از ده سال زندان نتوانستند اتهامات ما را ثابت کنند

0
282

سعید رضایی از اعضای سابق گروه رهبری جامعه بهائی در ایران که از ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۳۸۷ زندانی بود و در ۲۷ بهمن ماه ۱۳۹۶ پس از ده سال از زندان آزاد شد، گفت که مردم ایران به دلیل روشنگری و آگاهی سازی توسط رسانه‌ها، هرگز اتهام سنگین جاسوسی علیه رهبران سابق جامعه بهایی را نپذیرفتند.

آقای رضایی به کمپین گفت که ده سال بدون مرخصی در حالی زندانی بوده است که هیچ وقت هیچ سند و مستندی برای اتهاماتی که از سوی حکومت، متوجه او و همکارانش شده بود ارائه نشد.

سعید رضایی سومین عضو هیات “یاران” گروه رهبری جامعه بهایی ایران است که پس از ده سال از زندان آزاد شده اند. فریبا کمال آبادی ومهوش ثابت و بهروز توکلی، سه عضو دیگر این هیات در ۹ آبان و ۲۷ شهریور و ۱۵ اذر ۱۳۹۶ از زندان آزاد شدند. جمال‌الدین خانجانی، عفیف نعیمی و وحید تیزفهم، دیگر اعضای این هیات همچنان در زندان به سر می‌برند.

اعضای هیات یاران در اسفند ۸۶ و اردیبهشت ۸۷ بازداشت و به جاسوسی  برای اسراییل، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام متهم و از سوی دادگاه انقلاب هرکدام  به ۲۰ سال زندان محکوم شده بودند. مقامات قضایی هیچگاه در خصوص این اتهامات شواهدی ارایه نکرده‌اند.

سعید رضایی، ۶۱ ساله و از رهبران سابق جامعه بهایی، گروه یاران ایران گفت: «من ده سال از مرخصی محروم بودم و این هم بخشی از سلسله فرآیند و روندی است که برای فشار بر جامعه بهاییان ایران همیشه بوده. مرخصی یک زندانی در حقیقت، وصل دوباره او به جامعه و خانواده‌اش است. وقتی مرخصی را از یک زندانی دریغ می‌کنند به این معنی است که اتصال او به جامعه و خانواده و دوستان‌اش و به نوعی زندگی عادی و روزمره را به طور کامل قطع بکنند این قطع کردن برای این است که استرس و فشار بیشتر وارد بکنند و در مورد ما این روند را انجام دادند. در تمام ده سالی که در زندان بودم هیچ وقت اجازه مرخصی ندادند حتی زمانی که نیاز به درمان داشتم و می‌بایست از مرخصی استعلاجی برخوردار می‌شدم اما عملا ده سال از حقوق قانونی خود محروم بودم.»

آقای رضایی گفت که رفتار مسوولان قضایی و مسوولان زندان ها با زندانیان براساس قاعده و اصول قانون نیست. او درباره محرومیت از درمان گفت: «دو نوع رفتار وجود داشت در این زمینه و در یک مراحلی کاملا از هر درمان و دریافت خدمات پزشکی محروم بودیم. اما وقتی مساله حاد می‌شد اجازه درمان می‌دادند. مثلا من از قبل از زندان آسم داشتم، در زندان بیماری قلبی پیدا کردم و وقتی متوجه شدند که ترکیب بیماری قلبی با آسم، شرایط وخیمی را به وجود می‌آورد که خطر جانی در پی‌دارد اجازه دادند به بیمارستان منتقل و جراحی شدم. اما درباره بیماری‌هایی که با درد شدید هم همراه است اما حاد و خطر جانی ندارد هیچ وقت اجازه ندادند. به طور مثال من از یک سال و نیم پیش به پارگی مینسک زانو دچار شدم و نظریه پزشکی قانونی که رسما نوشت پارگی شدید و چند جانبه مینیسک زانو و احتیاج به عمل جراحی دارم و نیاز به فیزیوتراپی به مدت سه ماه. اما مسوولان هیچ وقت اجازه درمان ندادند.»

سعید رضایی گفت: «قاعده هیچ وقت برمبنای قانون نبود. وقتی فکر می‌کنند خطر از بین رفتن فرد نیست هرچقدر هم که درد می‌کشد اما اجازه درمان نمی‌دهند. و این رفتار را درباره ما اعمال کردند.»

او با اشاره به اتهام جاسوسی و ارتباط با دول متخاصم که متوجه رهبران سابق جامعه بهایی شده بود گفت: «ده سال زندان گذشت و من آزاد شدم و تا همین الان حتی یک خط و یک سند ارائه نداده‌اند. هم خود ما و هم وکلای ما در دادگاه به شدت این اتهام را رد کردیم. وکلای ما در پرونده ما نامه‌ای دیده بودند که از قسمت ضدجاسوسی وزارت اطلاعات بود و نوشته شده بود که تا این لحظه، مدرک و مستندی دال بر جاسوسی این افراد پیدا نکردیم. اما می‌دانید که نیاز به دلیل و مدرک ندارند از قبل تصمیم گرفته بودند برخورد کنند. اتهامات واهی بود و تصمیم گرفته شده بود.»

شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی محمد مقیسه در مرداد ماه  ۱۳۸۹، اعضای گروه رهبری جامعه بهایی ایران را به اتهام «جاسوسی، توهین به مقدسات، تبلیغ برعلیه نظام و رواج فساد فی‌الارض» به بیست سال زندان محکوم کرده بود که این حکم در شهریور همان سال در دادگاه تجدیدنظر به ۱۰ سال کاهش یافت اما دادستان کل کشور حکم دادگاه تجدیدنظر را برخلاف شریعت تشخیص داده و مجددا حکم به ۲۰ سال افزایش یافت. در آذر ماه ۱۳۹۴ اما حکم آنها با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی به ۱۰ سال کاهش یافت.

براساس ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی «در جرائم موجب تعزیر هرگاه جرائم ارتکابی بیش از سه جرم نباشد دادگاه برای هر یک از آن جرائم حداکثر مجازات مقرر را حکم می‌کند و هرگاه جرائم ارتکابی بیش از سه جرم باشد، مجازات هر یک را بیش از حداکثر مجازات مقرر قانونی مشروط به اینکه از حداکثر به اضافه نصف آن تجاوز نکند، تعیین می‌کند. در هر یک از موارد فوق فقط مجازات اشد قابل اجراء است و اگر مجازات اشد به یکی از علل قانونی تقلیل یابد یا تبدیل یا غیرقابل اجراء شود، مجازات اشد بعدی اجرا می‌شود. در هر مورد که مجازات فاقد حداقل و حداکثر باشد، اگر جرائم ارتکابی بیش از سه جرم نباشد تا یک‌چهارم و اگر جرائم ارتکابی بیش از سه جرم باشد تا نصف مجازات مقرر قانونی به اصل آن اضافه می‌شود.»

سعید رضایی گفت: «وقتی از زندان آزاد می‌شدم یکی از کارکنان آنجا به من گفت ده سال شما را زندان کردند آیا دست از عقیده‌تان برداشتید؟ خودش جواب داد که نه. بعد گفت چی عاید حضرات شد جز اینکه کمی سر و صدا شد. خودش باز گفت هیچ. یعنی همه می‌دانند چیزی عاید حکومت نشد که البته علت اساسی، وجود جامعه مدنی، فعالین مدنی و فعالین رسانه‌ای و  شما و همکاران‌تان بودید. الان دنیای شیشه‌ای است هیچ چیزی پنهان نمی‌ماند. رسانه‌ها و شما سوال کردید، روشنگری کردید و پرسیدید که این اتهامات چی است و چرا به اینها وارد می‌کنید. بنابراین اینکه چیزی عاید حکومت نشد حاصل آگاهی‌هایی بود که رسانه‌ها دادند و باعث شدند خیلی حقایق برای مردم ایران روشن شود و مردم هرگز این اتهامات را درباره ما باور نکردند.»

او به فشارها بر جامعه بهایی و شهروندان بهایی در ایران اشاره کرد و گفت: «می‌خواهند به دلیل اعتقادات جامعه بهایی، هویت جامعه بهایی را بگیرند و بی‌هویت کنند. هرکجا یک حکومتی بر مبنای یک ایدئولوژی خاص، عده‌ای را درون این ایدئولوژی قرار دهد و بقیه را شهروند درجه دو و سه محسوب کند این مشکل وجود دارد و آفتی است که گریبان ما را گرفته. در این حیطه ما اولین کسانی بودیم که تحت فشار و برخورد قرار گرفتیم و بعدا دیدیم خیلی‌های دیگر هم از دایره بسته حکومت بیرون انداخته می‌شوند. این در حالی است که ما تعارض با کسی نداریم. تفاوت داریم با هم. تفاوت نباید باعث تعارض شود. به عنوان مثال ممکن است ما عقیده داشته باشیم زن و مرد مساوی هستند این جزو تعالیم ما است اما وقتی این را می‌گوییم فکر می‌کنند تعارض داریم و بنای منازعه و کشمکش را بالا می‌برند.»

به گزارش خبرنامه ملی ایرانیان به نقل از کمپین حقوق بشر در ایران؛ آقای رضایی گفت: «همچنان کسب و کار شهروندان بهایی را تعطیل می‌کنند، اجازه استخدام در اداره‌ها و نهادهای دولتی نمی‌دهند، اجازه تحصیل نمی‌دهند و همه اینها برای این است که هویت جامعه بهایی را بگیرند. چند سال پیش در شیراز گروهی از جوانان بهایی را گرفتند به خاطر اینکه می‌رفتند محلات محروم و به بچه‌ها درس می‌دادند. دو دختر من را گرفتند و مدتی زندان کردند. بعد هر دو دختر من در کنکور شرکت کرده و در دانشگاه سراسری قبول شدند یک ترم رفتند ولی اخراج شدند. این فشارها همیشه بوده و است. البته بچه‌های من در موسسه علمی بهاییان تحصیل‌شان را ادامه دادند. اما همین موسسه را هم برخورد می‌کنند. مدرسان موسسه را زندانی می‌کنند و اینقدر فشار می‌آورند که موسسه تعطیل شود اما موفق نمی‌شوند.»