آیا باید هنگام مواجهه با واقعیت های تلخ سکوت کرد؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
540

سال گذشته( ۲۰۲۳ میلادی) ، با برپائی جنگ میان حماس و اسرائیل به پایان رسید. ادامه یافتن این جنگ در سال جاری، تغییرات عمده ای را درون منطقه خاور میانه رقم خواهد زد؛ که بازتاب خطرناک آنها، غیر قابل جبران می باشد!

در جهان کنونی، با وجود امکانات وسیع کامپیوتری، همه خبرها چه خوب و چه بد، با سرعتی غیر قابل تصور به دست کاربران تکنیک های مختلف کامپیوتری می رسند؛ و دریافت کنندگان هر خبری، چنانچه همه یا بخشی از آن مربوط به خودشان باشد؟ با دادن پاسخ مناسب به ارسال کننده آن، یا سکوت نمودن و ابراز هیچ واکنشی نسبت به چنین اخباری، از کنار آن می گذرد و هیچ جوابی به آن نمی دهد!

سران رژیم ملاها در ایران، با مشاهده واکنش های شدید و منفی جوامع بین المللی نسبت به خودشان، که ایشان را تحریک کننده حماس در راه اندازی جریان جنگ میان آنها به عنوان « شاخه نظامی » فلسطین با اسرائیل می دانند. جهت نشان دادن عدم دخالت جمهوری آخوندی در رخداد هفتم اکتبر سال گذشته (حمله نظامی حماس به اسرائیل ) و آغاز شدن جنگی دیگر درون منطقه خاورمیانه، و برای خنثی نمودن دیدگاه های کارشناسانه کسانی، که در این رابطه اظهار نظر نموده و حکومت ملاها را مسؤل رخ دادن این جریان دانسته اند. یکی دیگر از نوکران جیره خوار خودشان( گروه حوثی های یمنی) را نیز تحریک نموده اند؛ که با حمله کردن به کشتی های آمریکائی در دریای سرخ، توجه دیگران به درگیری های حماس و اسرائیل را، به موردی مشابه جلب کنند؛ و با این تصمیم موذیانه، جنگ میان حماس و اسرائیل را، تحت الشعاع این موضوع قرار بدهند؛ و در ادامه این حرکات بی رحمانه علیه ساکنان درون منطقه، بیش از پیش بر پلشتی و اهریمن صفتی خویش بیفزایند!

نقش مزورانه خامنه ای و پاسداران سپاهی اش در بر افروزی هر مخاصمه ای در داخل و خارج از مرزهای ایران، در راستای تحقق بخشیدن به چه هدفی است؟ و این روسپیان سیاستگزاری در تاریخ مذاهب مختلف اسلامی، با به وجود آوردن چنین رویدادهای خطرناک در همه جا، در پی به ثمر رساندن چه منظوری، به چنین پلشتی های نا جوانمردانه ای مشغول گشته اند؟!

مدتی می گذرد، که پزشکان رهبر قدرت پرست رژیم خودکامه آخوندی اسلامی، از مبتلا بودن وی به سرطان……گفته اند. بدیهی است که دو گروه( آخوندهای حوزه های علمیه و سران سپاهی حکومت ملاها ) ، برای پس از مرگ خامنه ای و جانشینی وی در مصدر ریاست بر ایرانزمین، در حال آماده نمودن خودشان، جهت رسیدن به مقام رهبری حاکمیت پلید اسلامی هستند. این دو طیف مذهبی و نظامی، برای دستیابی به تمامی امکانات سود آفرین در ایرانزمین، و بقای استیلای دیکتاتوری رژیم منحط خویش در کشور ما، در پشت پرده سیاست های ضد ایرانی خودشان، در حال رقابت با همدیگر هستند؛ و در این رابطه مرتکب ایجاد نا امنی در کشور، و بروز هرگونه آسیب جسمی و روحی به این ملت ستمدیده می باشند!

هرچند که ظاهرا در حکومت استبدادی ملاها در میهن ما، هیچ حزب سیاسی و فعالی وجود ندارد. اما رقابت های پنهانی مجتهدین درون « حوزه های علمیه » با سرکردگان سپاه » ، که هر دو گروه می خواهند بعد از مرگ خامنه ای عنان اختیار کشور را در دست بگیرند بر کسی پوشیده نیست. ولی از شواهدی که هم اکنون مشاهده می شود؛ تسلط سران سپاه بر حکومت و رهبری آن، بیش از آخوندهای حوزه های علمیه می باشد؛ و توضیح واضحات است، که رابطه همکاری مجتبی خامنه ای با سرداران سپاهی، پلی محکم و استوار میان رهبری و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باشد!

از سوئی دیگر، تلاش های مراجع تقلید در حوزه های علمیه در چند استان در ایران، به ویژه در شهرهای مذهبی قم و مشهد، در جهت بر قرار ماندن حاکمیت بی اعتبار دینی شان در سرزمین ما، بیش از بقیه پیروان تراز اول حکومت آخوندی ایشان است. باید به این امر نیز توجه نمود؛ که روحانیون بر اساس اسلامی بودن حاکمیت، به عنوان عاملان زنده نگه داشتن این دین و آئین، داشتن چنین حقی را فقط برای خودشان تلقی کنند؛ و این در شرایطی است؛ که در این برهه زمانی، که انجام گرفتن هرگونه ظلم و ستمی نسبت به مردم ایران، نزد همگی شان ( اوجب واجبات ) است!

بدیهی است که روحانیون و سپاهیان، برای رساندن خودشان به چنین جایگاه رفیع و هدفی بزرگ، در این رابطه از هیچ کوششی فرو گذاری ننمایند. اما این مورد هم توجه بر انگیز است؛ که سران سپاه با داشتن امکانات وسیع نظامی، بتوانند بر مراجع تقلید و آرزومندان رسیدن به جایگاه رهبری در ایران، ایشان را از هر جایگاهی که دارند دور کنند. و خودشان را برای ایجاد یک حکومت اسلامی نظامی به قدرت برسانند!

آقایان فراموش کرده اند؛ که در جریان رویدادهای دو سال اخیر در ایران، هنگامی که با صحیح دانستن بر قراری « حجاب اجباری » برای زنان و دختران ایرانی » در کشور، با چه مخالفت های مستمر و خیزش گسترده ملت مواجه گشتند؟ و مردم کشور با این تصمیم غیر عقلائی و بری از منطق حکومت و مزدوران ایشان در سراسر ایرانزمین، چه واکنش های حق طلبانه ای را نسبت به این تصمیم ابلهانه دست اندرکاران حاکمیت منفور آخوندی ابراز نمودند؟!

با این حال همچنان می کوشند؛ که از همین رخداد و عصیان ملی مردم کشور زیر سلطه شان، علیه کسانی که این مشکل ملی را بر پا نموده اند؛ واکنش های مثبت و منفی خودشان را ابراز کنند. تا در این رابطه، بیشترین سوء استفاده های سیاسی را از اوضاع کنونی داخلی را بنمایند؛ و با ایجاد تفرقه میان سرداران سپاه و بسیج مستضعفان در پهنه مسائل اجتمائی، همچنین تسلط شان بر مجلس شورای اسلامی، با نفوذی که بر تعدادی از نمایندگان مردم در این نهاد تصمیم گیرنده دارند. همه توجهات صاحب منصبان حکومتی و دولتی رژیم را، همینطور مردم عوام در داخل کشور را، به سوی خودشان و عقاید بی محتوای خویش جلب نمایند. تا در این رابطه، بهترین ماهی های درون دریای متلاطم عقاید مثبت و منفی جامعه را به کام خویش فرو بدهند!

ایشان جهت شکل دادن به منویات شوم و قدرت پرستانه خودشان، در پهنه شرایط پس از مرگ رهبر سیاسی و دینی کنونی در ایران، به عوامل شان در نهادهای مختلف در دولت ابراهیم رئیسی، از جمله به کارگزاران وزارت آموزش و پرورش ، دستورات نادرستی داده اند؛ که دانش آموزان را به اموری مشغول بدارند؛ تا مفاهیم اسلام ناب محمدی را بیشتر بفهمند و درک نمایند!

احتمالا در خبرها دیده و شنیده اید؛ که مسؤلان مدارس کشور را ترغیب نموده اند؛ تا جهت آشنائی دانش آموزان با مفاهیم اسلامی، ایشان را به انجام دادن اموری وا بدارند؛ که نقش اسلام و اهمیت حکومت اسلامی را بیشتر درک نمایند!

مدیران و آموزگاران نادان و جیره خوار رژیم منحط و ضد بشری آخوندها در مدارس کشور، در این رابطه دست به کاری شیطانی و دور از انسانیت زده اند؛ و دانش آموزان خردسال را در مدارس کشور، وادار به حمل نمودن تابوت کرده اند!

در یکی از این مدارس، دخترکی که به اتفاق هم کلاسی هایش در حال حمل کردن یک تابوت بوده است؛ از وحشت بد حال می شود و بر زمین می افتد. آنگاه آموزگار او نزدش می رود و به وی می گوید: « نترس، در این تابوت فقط یک تکه از استخوان یک مرده است نه همه پیکر او» !

واقعا باید به این خانم معلم نابخرد و مزدور حکومت چه گفت؟ باید از او پرسید: شما انسان هستید یا یک « شبه آدم » ؟ که به خودتان اجازه انجام دادن چنین اعمالی نسبت به کودکان مردم را می دهید؟ مزدوری برای این فرقه تبهکار و اهریمنان حاکم بر دیارتان تا به کجا ادامه خواهد یافت؟ اگر به جای این نوباوگان مردم، فرزند خودتان بود؛ با او هم چنین می نمودید؟!

« گفتا ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست » !

مقاله قبلی« اگر دردش یکی و غمش اندک » بود؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیبالاگرفتن تنش میان پاکستان و جمهوری اسلامی پس از حمله موشکی پاکستان در جواب حمله موشکی جمهوری اسلامی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.