قانون شکنی ها! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
523

احتمالا در برخی از کشورهای جهان، چنانچه حکومت های خودکامه ای مانند رژیم اسلامی در ایران کنونی داشته باشند. در چنان بی نظمی فرو رفته اند؛ که تا مدت های طولانی نتوانند از آن خارج شوند!

آنچه که چهره رژیم پلید آخوندها را کثیف تر نموده و می کند. فقط ذات خبیث و کنش های ضد بشری آنها نیست؛ بلکه عدم آگاهی شان به چگونگی مدیریت مملکت، با برخورداری از نظم و رعایت کردن قوانینی است؛ که به یک حکومت فرصت باقی ماندن در آن مقام را می دهد!

در قوانین کشور ما در زمان پیش از انقلاب منحوس اسلامی، غیر از وزارت جنگ که وزیر آن می بایست یک چهره نظامی می بود. هیچ پایگاه دولتی دیگری با ریاست فردی نظامی نداشتیم. اما در نظام همواره بدون نظم آخوندی اسلامی، این جریان را هم تغییر داده اند؛ و در برخی از موارد، سرکردگان سپاه پاسداران مدیریت بیشتر سازمان ها و تشکیلات دولتی رژیم را بر عهده دارند!

واژه « سپاه » مفهوم روشنی از نظامی بودن یک فرد یا یک گروه را بیان می کند. ولی در موارد رخ دادن یک جنگ با مهاجمان خارجی در هر کشوری، این نماد متعلق به یک پایگاه نظامی رسمی و گسترده ای که « آرتش » نامیده می شود است؛ و این به آن معناست، که در هر حکومتی در هر کجای این جهان، « سپاهیان ارتش آ مملکت » می توانند، به افراد یا گروهی تعلق داشته باشند؛ که در کسوت نظامی گری، آرتشی تشکیل شده از افرادی است؛ که موظف به محافظت نمودن از مرزهای یک سرزمین باشد!

در این صورت، بر اساس قوانین بین المللی در دنیا، دو تشکیلات نظامی دیگری هم در بیشتر کشورها از جمله در میهن ما نیز در زمان حکومت پهلوی وجود داشتند؛ که عبارتند از « ژاندارمری » و « شهربانی » ، که اولی مسؤل حفاظت نظم و قانون در روستاهای کشور بود؛ و دومی ( شهربانی ) هم مسؤلیت مراقبت از اجرای قانون و محافظت نمودن از ساکنان شهر محل سکونت خویش را عهده دار بودند. نمی دانم آیا در ایران آخوندزده کنونی هم این دو پایگاه نظامی وجود دارند یا خیر؟!

اما در حاکمیت بری از قوانین معتبر بین المللی اسلامی، همه چیز به شکل دیگری و حتی منافی با قوانین داخلی نیز می باشد!

رئیس مجلس شان یک سپاهی است، بعضی از سفیران شان، پیش از خدمت در وزارت امور خارجه( که تعیین کننده محل خدمت یک سفیر ایرانی در دیگر کشورهای جهان می باشد ) برخی از این سفرا و « کاردار های » رسمی این مراکز، از نظامیانی بوده و هستند؛ ( البته از سپاه و نه از ارتش ) که در دفاتر نمایندگی های حکومت اسلامی ( سفارت خانه های رژیم ملاها ) مشغول به کار می باشند!

اکنون در دولت رئیسی شش کلاسه، پاسدار « وحید احمدی » عهده دار وزارت کشور دولت است. وی در سخنانی که به مناسبت چهل و پنجمین سالگرد انقلاب ننگین آخوندی بیان کرده گفته است: « ایران جزو بیست کشور برتر حوزه اقتصاد در دنیا است. » ( البته واضح نیست که مقصود او همین اقتصاد ورشکسته که ملت توان خریدن یک عدد نان را هم ندارند می باشد؛ یا منظورش « خودی های شان است؛ که در ویلاهای چند صد میلیاردی شان در « لواسان » ، از شدت نداری و فلاکت، نمی توانند یک وعده خوراک گرم بخورند؟!! ) !

او همچنین مدعی شده و اظهار نموده: « سران حکومت شاه در پیش از انقلاب، اموال مردم را غارت می کردند و پا به فرار گذاشتند. اما امروز مردم ایران آمار خوبی در خرید دارند. » ( آٰره تو بمیری، مردم ایران از موقعی که حکومت افتضاح آخوندی شما روی کار آمده، مثل رهبر بی مقدار رژیم تان، یک « پورس » نان و پنیر خودشان را، که بر روی سینی طلا گذاشته اند می خورند و خوشحال هستند؛ که در « حوزه اقتصاد در حاکمیت اهریمنی اسلامی شما، در میان لیست بیست کشور دنیا، دارای اقتصاد برتر می باشند.) یکی نیست به این مردم بگوید: « دیگه چی می خواین از یک حکومت مردمی و با کرامت؟ ) هر چند که اولین رهبر انقلاب شوم اسلامی تان گفته بود: « اقتصاد مال خر است » !

ما شنیده بودیم که بعضی از مردم جهان، دارای وقاحت های متفاوتی هستند. اما ندیده بودیم که در دنیا افرادی هم وجود داشته باشند؛ که : آنچه همه نا انسان ها در دنیا دارند. فقط در ذات خبیث یکی از دولتمردان رئیس جمهور قاتل و بی سواد حکومت مفلوک و بی اعتبار رژیم آخوندی است. که چنین وقیحانه رو به روی مردم بی نوای کشور می ایستد و چنین اراجیفی را تقدیم شان می کند!

درست گفته اند که: « دروغگوها کم حافظه هستند » ؛ اولا طرف یا فراموش کرده و یا نمی خواهد مردم ایران به یاد بی آورند؛ در دولت های حاکمیت دزد و جانی پرور رژیم اشغالگرشان، تا کنون چند بار دزدی های چندین میلیارد تومانی انجام شده؟ و یا آنقدر زیاد دچار « شوت مغزی » است. که می پندارد مردم ایران( میهن پرستان، نه پیروان بی شعور حکومت ملاها ) فراموش کرده باشند؛ که در حکومت ایرانساز و افتخار بر انگیز پهلوی، بیشترین خدمات ملی و کارساز، برای رفاه مردم ایران، نه فقط درون کشور، بلکه برای ایرانیان ساکن در خارج نیز برنامه ریزی شده بودند و به مرحله اجرا گذاشته می شدند؟!

یکی از همکاران همسر من ( فرمانده ستاد ترابری نیروی زمینی آرتش شاهنشاهی ) بود. که دختر های مان در یک واحد آموزشی همکلاسی و دوست بودند. با هم رفت و آمد خانوادگی هم داشتیم. آن نظامی میهن پرست و شریف، با درجه « سرتیپی » کاردار نظامی در سفارتخانه ایران در یکی از کشورهای همسایه با کشور ما بود. به طور مرتب به « کنسولگری » های سفارتخانه ایران در آنجا می رفت. تا از فعالیت های « کنسول » ایران در شهر محل خدمت خودش، به نمایندگی از طرف سفارتخانه حکومت پادشاهی ایران دیدن کند و نقص یا هر عیب و مشکل آنها را اصلاح نماید!

او که از نظامیان صاحب نام و بسیار خوش سابقه نیروی زمینی آرتش شاهنشاهی بود. یک خانه معمولی در غرب تهران داشت؛ و هرگز از سربازان برای نوکری در خانه اش استفاده نمی کرد!

حالا این مردک پست و یاوه سرا می گوید: « سران حکومت شاه در پیش از انقلاب اموال مردم را غارت می کردند و پا به فرار می گذاشتند و …. » ؛ ابله، فراموش کرده ای که همکارتان ( خاوری ) با چندین میلیارد دزدی از ایران گریخت و به کانادا مهاجرت کرد؟!

« آب که سر بالا برود، قورباغه هم ابو عطا می خواند » ؛ در شرایطی که به خاطر بی لیاقتی رهبرشان، و بی کفایتی های رئیس جمهور ابله شان ، اوضاع مملکت « بدتر از بد ‌‌‌‌‌‌‌» هم می باشد. معلوم است که وزیر سپاهی شان، باید تا به این حد نادان و بی شعور باشد ؛ که حکومت خدمتگزار پادشاهی پهلوی را ، با حاکمیت جنایتکار و قاتل پرور اسلامی آخوندی مقایسه بکند؛ و نمره قبولی را هم به جلادانی بدهد ؛ که رئیس جمهورشان در « سازمان ملل و وزیر خارجه شان در دیدار با هم ترازان خودش در ممالک دیگر، آبروی نداشته رژیم شقاوت پیشه و سفاک شان را ببرند و وزیر نابخرد کشورشان هم، یک حکومت ایرانساز را که صدها افتخار برای شهروندان کشور به وجود آوردند را با آشغال های حاکمیت استبدادی رژیم اشغالگری مقایسه بکند؛ که همه به ریشش بخندند و از نادانی اش دچار اعجاب بشوند !

پاسدار وحید احمدی ، شما سپاهی ها همین که به معاملات مواد مخدر مشغول هستید برای آقا!!! کافی است. پس بیشتر « گند را آب نده » که حیثیت نداشته رژیم منفورتان بیش از این در لجنزار دروغگوئی و وقاحت کثیف نشود !

اگر نمی توانی؟ « قاش زین یا به قول بی سوادها قاچ زین را بگیری؟ اسب سواری پیشکشت »!

مقاله قبلیاز زمانی که اهریمن در ایران حکومت می کند »! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیکوروش کمپانی، فریب ۴۵ ساله آب و برق رایگان!؟ بقلم حمید جباری
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.