سهراب مختاری: نه تنها او را به قتل رساندند، اجازه برگزاری مراسم هم ندادند

0
177

خبرنامه ملّی ایرانیان؛ محمد مختاری برای خرید از خانه ا ش در تهران خارج شد و هرگز به خانه بازنگشت. او یکی از قربانیان سلسله قتل های چهر های سیاسی و فرهنگی بود که به قتل های زنجیره ای معروف شد.

تارنمای جرس در پانزدهمین سالگرد قتل محمد مختاری با فرزند او سهراب مختاری گفتگو کرده است که متن آن را در زیر می‌خوانید:

 آقای مختاری زمانی که پدرتان به قتل رسید شما دوازده سال بیشتر نداشتید الان بعد از گذشت پانزده سال از آن فاجعه وقتی به گذشته برمی گردید احساس و نگاه‌تان تغییری کرده است؟

 از نظر انسانی و عاطفی، حسی که الان به این اتفاق دارم مانند‌‌ همان حسی است که در دوازده سالگی داشتم و تغییری نکرده است. اما آنچه تغییر کرده طرز نگاه من به چنین اتفاقی نه فقط برای پدرم، بلکه اتفاقاتی که در طی این پانزده سال در جامعه افتاده است. از طرف دیگر رشد فکری که انسان در دوران مختلف زندگی پیدا می‌کند نگاهش را تغییر می‌دهد و این تغییر برای من همیشه این سوال را ایجاد کرده است که چرا در دوره ما باید چنین اتفاقاتی رخ دهد؟ به خصوص وقتی به دیگر کشور‌ها سفر می‌کنید و می‌بینید که مخالفان و دگراندیشان به زندان نمی‌افتند، چه برسد به اینکه چنین فاجعه‌ای برای آن‌ها و اطرافینشان اتفاق بیفتد. ضمن اینکه در این پانزده سال آنچه که باعث شده بر این درد‌ها افزوده شود این است که اگرچه ایران از نظر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی رشد چشمگیری داشته است و ما آن را به خصوص بعد از انتخابات سال ۸۸ شاهد بودیم که ایران جامعه‌ای نیست که چشمش را بر روی اتفاقات جامعه‌اش ببندد اما هنوز دگراندیشان و مخالفان سیاسی از آزادی برخوردار نیستند و بسیاری از آن‌ها در زندان و حصر بسر می‌برند و نویسندگانی که هنوز اجازه انتشار آثارشان را ندارند. این‌ها باعث می‌شود آن دردهایی که ما در آن زمان تجربه کردیم نه تنها ارزشی برایش گذاشته نشود بلکه از نظر انسانی هم همیشه احساس شود و‌‌ همان درد‌ها را به نوعی تجربه کرد و هنوز هم آن درد‌ها زنده است و ادامه دارد.

 روزی را که خبر قتل پدرتان را دادند به خاطر دارید؟

 بله، تمام آن روز‌ها و لحظات در خاطرم است. بعد ازظهر بود که پدرم از منزل بیرون رفتند و قرار بود یکساعت دیگر برگردند، اما برنگشتند و تا یک هفته خانواده از نیروی انتظامی گرفته تا هر جایی که به ذهنشان می‌رسید مراجعه کردند تا نشانی از پدرم پیدا کنند اما خبری نبود. تا اینکه بعد از یک هفته پنج شنبه بعد ازظهر نوزده آذر از پزشک قانونی با برادرم تماس گرفتند تا جسد پدرم را شناسایی کند و آقای گلشیری هم با منزل تماس گرفتند و خبر را به مادرم دادند.

 با توجه به اینکه دو هفته قبل داریوش و پروانه را به قتل رسانده بودند در این یک هفته احتمال می‌دادید که اتفاقی مشابه برای پدرتان افتاده باشد؟

 بله، در واقع این اتفاقات از خیلی قبل‌تر شروع شده بود کسانی مثل سعید سیرجانی و غفار حسینی… من خیلی کوچک بودم که آقای غفار حسینی به منزل ما می‌آمدند و یک روز از پدرم شنیدم که در پروژه قتل دگراندیشان او را هم به قتل رسانده‌اند. به خصوص بعد از قتل داریوش و پروانه فروهر که فضای جامعه ملتهب شده بود و همه این بیم را داشتند که این لیست ادامه داشته باشد. خاطرم هست پدر و دوستانش نگران بودند و حتی در روزهای پیش از اینکه این اتفاق بیفتد ماموری از دادگاه انقلاب به منزل ما آمده بود و پدرم را به خاطر فعالیت‌هایش در کانون نویسندگان ایران برای پاره‌ای از توضیحات احضار کرد. در دادگاه انقلاب هم به پدرم گفته بودند که حکمی در مورد او و دوستانش صادر شده اما در مورد اینکه چه حکمی، هیچ توضیحی نداده بودند. به خاطر همین مسائل خاطرم هست حتی خودم آمادگی این را داشتم که این خبر را بشنوم، اما با این حال در آن یک هفته امید خود را از دست نداده بودیم تا اینکه خبر قتل او را شنیدم.

 خود پدرتان بعد از قتل داریوش و پروانه فروهر احتمال می‌داد که اتفاقی برای خودش چنین اتفاقی بیفتد؟ و اینکه بعد از این اتفاق در ادامه فعالیت‌هایش دچار تردید شد یا نه؟

 خب، پدر من یک نویسنده بود و فعالیتش نوشتن بود و از حزب و گروه سیاسی خاصی حمایت نمی‌کرد. اما به خاطر اینکه کارش نوشتن بود نیاز به آزادی بیان داشت. یک نویسنده تنها با داشتن آزادی بیان می‌تواند نوشته‌های خود را منتشر کند و از طریق انتشار آثارش زندگی خود را بچرخاند. فعالیت او در کانون نویسندگان در همین راستا بود که نویسندگان بتوانند از آزادی بیان برخوردار باشند چراکه بدون آزادی بیان اساسا نوشتن و ادبیات نمی‌تواند در جامعه تعالی و رشد پیدا کند. در حقیقت نویسندگان ما نیاز به آزادی اندیشه و بیان دارند و این صرفا یک نیاز سیاسی نیست بلکه نیاز کاری است. به خاطر همین، پدر در تمام سالهای فعالیتش چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب هیچ تردیدی در پیگیری و تلاش خودش برای اینکه جامعه ما بتواند از موقعیتی برخوردار شود که انسان‌ها در بیان نظرات خود آزاد باشند به خود راه نداد.

 برای انتشار کتاب‌هایشان با ممنوعیت مواجه بودند؟

 سال‌ها آثار او در وزارت ارشاد اجازه انتشار نمی‌گرفتند که خوشبختانه پس از سال ۷۷ این امکان بوجود آمد که برخی از آثارش منتشر شود و بدست مخاطبین خود برسد. در این مسیر هم خودش را برای پرداخت هزینه آماده کرده بود.

 یکی از کتابهای ایشان با عنوان «تمرین مدارا» جزو پرفروش‌ترین کتاب سال ۷۷ شد خود پدرتان از این موضوع اطلاع پیدا کرد؟

 در واقع این کتاب یک ماه بعد از قتل پدرم منتشر شد و متاسفانه فرصت نشد آنطور که روزنامه سلام نوشته بود که پرفروش‌ترین کتاب سال شده است، مطلع شود. کتاب دیگر او هم تحت عنوان «هفتاد سال عاشقانه» که یک آنتولوژی شعر عاشقانه معاصر ایران که از ۱۳۰۰ تا ۱۳۷۰ است بعد از مرگ پدر منتشر شد و متاسفانه موفق نشد که شاهد انتشار کتاب‌هایش باشد.

 در سالهای اخیر کتابهای پدر اجازه تجدید چاپ گرفته‌اند؟

 در هشت سال گذشته هیچکدام از کتاب‌هایش اجازه تجدید چاپ نداشتند و حتی بسیاری از ناشران از جمله ناشر آثار پدرم بخاطر شرایط سختی که در بازار نشر در ایران برقرار بوده از نظر اینکه بتوانند حتی تلاشی برای انتشار آن‌ها انجام دهند امکانش وجود نداشته است. در هر حال امیدواریم در سالهای آینده این امکان فراهم شود که آثار پدرم که بخشی از ادبیات معاصر ایران است دوباره تجدید چاپ شوند. ضمن اینکه این کتاب‌ها مخاطبین خود را دارند و در این سال‌ها بار‌ها به ما مراجعه کرده‌اند که چطور می‌توانند این کتاب‌ها را تهیه کنند.

 قبل از این سال‌ها از چه زمانی نشر آثارشان آزاد شد؟

 خاطرم هستم زمانیکه آقای مهاجرانی وزیر ارشاد دولت آقای خاتمی بودند با پیگیری‌های برادر و دوستان پدرم این آثار امکان انتشار گرفت. البته برخی از آثار پدر در آن زمان هم اجازه انتشار پیدا نکرد و تا جایی که یادم هست در آن سال‌ها چندین بار هم تجدید چاپ شدند. اما بعد از دوران آقای خاتمی و فشاری که بر فضای نشر ایران وارد آمد دیگر اجازه تجدید چاپ ندادند. اینقدر فضا تیره شده بود که حتی شنیدم در نمایشگاه یکی از دوستان به غرفه‌ای مراجعه کرده تا در مورد دسترسی به آثار پدر اطلاع بگیرد که او را کنار کشیده بودند و گفته بودند در مورد کتابهای مختاری اینجا صحبت نکن. بنابراین کسانی که حتی دوست داشتند آثار پدر را نشر دهند نمی‌توانستند در آن فضا حتی صحبتی در این باره کنند.

 رسیدگی قضایی به قتل پدر چه روندی داشت و چگونه مختومه اعلام شد؟

 متاسفانه این پرونده در نظام قضایی ایران مختومه اعلام شد و خانواده‌های این قربانیان قتل‌های سیاسی ۷۷ هم در آن زمان به احکام صادر شده اعتراض کردند و اعلام کردند که از طریق مراجع بین المللی این پرونده را پیگیری می‌کنند. اما آنچه که امروز برای ما همچنان مورد اعتراض است اینکه در این پانزده سال به خانواده ما حتی اجازه ندادند که سالگرد مرگ پدرمان را در ایران بطور رسمی برگزار کنیم. حتی امکان برگزاری یک مراسم ساده‌ای که دوستان او بتوانند در مکانی عمومی که عرف جامعه ماست جمع شوند و یاد عزیز خود را گرامی بدارند و از آثار و زندگی او صحبت شود برای ما نبود و متاسفانه این حق در این مدت از ما دریغ شده است. حتی دوستانی در دانشگاه تهران و دانشگاههای دیگر درخواست کرده بودند که در دانشگاه یک برنامه فرهنگی برای سالگرد پدرم برگزار کنند اما این امکان به آن‌ها هم داده نشد. یعنی یک فضای امنیتی نسبت به نام پدر در این سال‌ها برقرار بوده است و حتی در حوزه‌های کاری او یعنی ادبیات که شاید ارتباطی هم به سیاست نداشته باشد اجازه صحبت از آثارش داده نشده است. این ظلم دوچندانی است که در این سال‌ها نسبت به پدرم روا داشته شده است نه تنها او را به قتل رساندند بلکه اجازه انتشار آثارش را بطور درست ندادند و مضاعف بر آن اجازه ندادند که خانواده یاد او را در مراسم‌های معمول خانوادگی یا فرهنگی گرامی بدارد.

 از یک طرف این قتل‌ها را محکوم می‌کنند اما از طرف دیگر این محدودیت و ممنوعیت‌ها را که اشاره کردید اعمال می‌کنند. شما این تضاد را چطور معنا می‌کنید؟

 این تضاد از روز اول وجود داشت و حتی‌‌ همان دادگاهی هم که تشکیل دادند و خانواده‌ها به روند قضایی و احکام صادر شده اعتراض داشتند بصورت غیرعلنی برگزار شد. یعنی این امکان برای جامعه ایران فراهم نبود که بتواند روند رسیدگی به این پرونده را ببیند و بتواند نظارت داشته باشد. متاسفانه نگاه امنیتی به این اتفاقات از‌‌ همان روزیکه این اتفاقات رخ داد وجود داشت و رسانه‌هایی که در این زمینه گزارش می‌دادند و وکلای خانواده قربانیان این قتل‌های سیاسی تحت فشار قرار داشتند. یکی از وکلای پرونده آقای زرافشان به پنج سال زندان محکوم شد و خانم شیرین عبادی از دیگر وکلای پرونده تحت فشارهای امنیتی بود و آنطور که شنیدم حتی نام خود ایشان در لیستی بود که قرار بود طبق این لیست قتل‌ها را انجام دهند. وکیل ما آقای بشیری تحت فشار بودند و خود این پرونده در آن زمان اصلا بطور ناقص در اختیار وکلای پرونده قرار گرفته بود و بخش کامل مربوط یکی از کسانی که خود نظام قضایی ایران اعلام کرده بود که در این قتل‌ها نقش ویژه‌ای داشته (سعید امامی) از پرونده حذف شده بود. خود سعید امامی هم بعد از مدتی بطور مشکوک در زندان گفته شد خودکشی کرده که با پیگیری وکلا این خبر باور نشد و واقعا باید بررسی شود که چطور این اتفاق در زندان اتفاق افتاده است. پس از اعتراضات خانواده‌ها به کمیسیون اصل نود مجلس ششم که مسئول رسیدگی به چنین مواردی بود اعلام کردند که در این پرونده به اطلاعات و مدارکی دست پیدا کردند که نمی‌توانند آن‌ها را اعلام کنند به علت اینکه منافع نظام به خطر می‌افتد. به هر حال این نگاه از روز اول به پرونده وجود داشت و به تمام مراسم‌ها و مجامعی که در رابطه با این قتل‌ها برگزار می‌شد فشار می‌آوردند. خاطرم است در مجلس هفتم پدرم یکی از روحانیون را که صحبت می‌کرد و نگاه انتقادی به این برخورد‌ها داشت، تهدید کردند که دیگر در این مجالس شرکت و صحبت نکند و حتی در آن زمان به خود مسجد هم حمله شد. متاسفانه آن نگاه امنیتی تا امروز ادامه پیدا کرده است و امروز هم خانواده‌ها امکان برگزاری مراسم با امنیت کامل ندارند و حتی بدون اینکه بخواهند مراسم رسمی برای سالگرد برگزار کنند شرکت کنندگان در مراسم را تهدید می‌کنند و همین فضا باعث می‌شود خیلی از دوستان که فقط قصد همدردی با خانواده را دارند نتوانند اینکار را انجام دهند.

 امید دارید در دولت جدید محدودیت‌هایی که برای برگزاری مراسم داشتید برطرف شود؟

 در تمام پانزده سال گذشته ما هیچوقت اجازه رسمی برای برگزاری مراسم نداشتیم و گمان نمی‌کنم نگاه امنیتی نسبت به این مراسم تغییر بنیادینی کرده باشد. البته هنوز خانواده برای سالگرد مراجعه نکرده‌اند و نمی‌توانیم بگوییم اجازه خواهند داد یا نه؟ اما به هر حال ما امیدواریم که به خانواده اجازه برگزاری سالگرد عزیزانمان داده شود و این یک خواست به حق ماست که امیدواریم این اجازه را بدهند. اگرچه در این سال‌ها عادت کرده‌ایم این حق از ما سلب شود و خانواده خودش مراسم را بطور غیر رسمی می‌گرفتند و با دوستان نزدیک پدر بر سر مزار بروند و از اینکه در یک مکان عمومی بتوانند مراسم رسمی بگیرند محروم بوده‌اند. همچنین امیدواریم در دولت جدید اجازه نشر آثار پدر را بدهند و مانند سالهای گذشته ما از تجدید چاپ آثار پدر محروم نکنند.

 گاهی وقتی این فشار‌ها و محدودیت‌ها ادامه پیدا می‌کند خانواده‌ها دچار یاس و ناامیدی می‌شوند. در این سال‌ها این ناامیدی برای خانواده شما پیش آمده است؟

 یاس و ناامیدی همیشه وجود دارد اما من به یاد دارم که پدرم انسان امیدواری بود و برای همین بخاطر آزادی اندیشه و بیان در ایران تلاش می‌کرد. تاریخ جوامع گوناگون هم نشان داده است که تلاش انسان‌ها بی‌نتیجه نیست و اگر امروز هم در نقاط مختلف دنیا آزادی بیان وجود دارد نتیجه تلاش افراد آنجامعه و روشنفکران و آزادیخواهان آن است. به خصوص در این سالهای اخیر فعالیت و تلاش فعالین حقوق بشر و آزادیخواهان و نویسندگان امیدبخش بوده است. برای ما هم روشن بوده که نمی‌شود یک شبه به آن خواسته‌ها رسید و راه طولانی است اما برای مثال پدرم در حدود سی و اندی سال با فعالیت فرهنگی و اجتماعی تلاش کرد و بعد از او هم قطعا هستند کسانی که راه او را ادامه دهند. به هر حال یکروز خواهد رسید که در جامعه ما هم این امکانات فراهم شود ضمن اینکه اتفاقاتی که در این سال‌ها افتاده است علی رغم اینکه درد‌ها و رنج‌ها و فجایع زیادی را بهمراه داشته است اما نشان می‌دهد که جامعه ما امید خود را از دست نداده و همین باعث می‌شود ما هم به عنوان عضو کوچکی از اینجامعه امید خود را از دست نداده باشیم.