در دنیائی که وجدان ها خوابند، دیگتاتورها ظلم شان را افزایش می دهند!ا بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
463

درون سیستم موجودیت هر آدمی، دو بخش بسیار مهم فعالیت دارند. « جسم » و « روح » ایشان ، که هر کدام در عرصه زندگی یک فرد و هستی او نقش طبیعی خودشان را انجام می دهند!

جسم آدم ها ( اعضای قابل مشاهده اندام شان ) چهره ظاهری هر آدم است؛ که به اشکال مختلف می باشند. این نمود قابل مشاهده از موجودیت بشر، که در ظاهر دیدنی و قابل لمس می باشد؛ دخالت بسیار اندکی در تطابق دادن ما با شرایط همه جانبه زندگی مان دارند. اما آن دیگری « روح » ما آدم ها، همان بخش تعیین کننده رفتارمان در موقعیت های متفاوت است. که هیچگاه دیده نمی شود. اما بازتاب و واکنش های آن که « روان » نام دارد، نسبت به هر رویدادی که در درون و یا برون از موجودیت یک فرد شکل می گیرد؛ حساس است و نتیجه برداشت خودش از واقعه ای که مشاهده می کند؛ را در قالب نمایشات ظاهری اش مانند « خنده ، گریه ، شادی ، غم و اندوه ، افسردگی ، عصبی گشتن و خشمگین شدن ، جنگ و دفاع ، فرار و گریز هنگام مشاهده خطر ، پرخاش ، صلح و آشتی و …. می باشد!

ولی به پندار من، یکی از مهم ترین ویژگی ها از زیر مجموعه های بخش « روان » ما آدم ها، گزینه « اراده » در موجودیت بشر است؛ که شاخصه ای بسیار ارزشمند در سیستم روان ما می باشد. و در تلاش های مان جهت برخوردار گشتن از یک زندگانی موجه، که قابل تائید خود ما در وهله نخست و دیگران در درجات بعدی باشد. وسیله ای غیر مشهود جهت اتخاذ تصمیم برای مقابله فرد با آنچه که در زندگی او رخ می دهد است. که از اهمیت خاصی برخوردار می باشد!

زیرا آنچه که او می بیند و یا می شنود، بخش « قضاوت » نمودن در آن مورد را، در موجودیت وی فعال می کند. و به فرد فرصت نمودار کردن واکنش های روانی اش به آنچه را که مشاهده و احساس می نماید را می بخشد. و آن را در انظار عموم به نمایش می گذارد!

احساسات و کنش های روان آدمی نسبت به آنچه که در اطراف خویش می بیند؛ خواسته و نا خواسته وجدان او را وا می دارد؛ که نسبت به مشاهدات خویش قضاوت و ابراز نظر کند!

« وجدان » مقوله ای از همراهی فرد و یا مقابله او با آنچه که حس می کند، می بیند یا می شنود است. چنانچه با بی توجهی های صاحب خودش نسبت به یک ماجرا مواجه بشود؛ به طور اتوماتیک به خواب می رود؛ و مسیر واکنش هایش به آنچه که احساس نموده مسدود می گردد!

در دنیای کنونی که متاسفانه وجدان های بخش گسترده ای از ساکنان این جهان در خواب عمیقی فرو رفته اند. اساس و بنیان رافت و مهربانی و حقیقت نگری در میان آدم ها نیز دچار خدشه گردیده ، و تاوان آن را افرادی پس می دهند؛ که در ممالکی با مدیریت حاکمان بری از وجدان آگاه و بیدار زندگی می کنند!

این جریان منفی( به خواب رفتن وجدان آدمی ) به خصوص در عالم « سیاست » ، بین سیاستمداران کاربرد زیانبار بیشتری دارد؛ و چنانچه « وجدان » شان آگاه و هشیار نباشد و به خواب طولانی مدت فرو بروند. زیان های وجدان به خواب رفته آنها، بیش از خودشان، دیگر افراد جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد!

اما از آنجائی که امر « صداقت » در میان بعضی از سیاستمداران جایگاه مشخصی ندارد؛ در ارتباط با تصمیم گیری شان در موارد گوناگون، مرتکب تخلفاتی می شوند؛ که چهره ی واقعیت در قضاوت شان نسبت به رویدادهای جاری در جهان را مخدوش و بی محتوا می سازد!

به عنوان یک ایرانی که در شرایط کنونی میهن تان، با مسائل و مشکلات فراوانی مواجه می باشید. واکنش وجدان شما در رابطه با آنچه که در نیم قرن اخیر در کشورتان جریان دارد چه بوده و چیست؟!

در طول این مدتی که استیلای آخوند جماعت بر میهن ما حاکم گشته ، و در سال هائی که سرزمین ما و آحاد ملت آن زیر سلطه اهریمن قرار گرفته اند. در « لجنزاری » به عنوان حکومت اسلامی، شاهد رخ دادن فجایای بسیار از جانب حکومتی ها علیه خود و میهن مان بوده ایم!

هر چند که هم میهنان درونمرزی ما صدمات جانی و مالی بسیار زیادی از حاکمیت ابلیس درون کشورشان دیده و می بینند. و در حد توان شان به مقابله با عاملان ظلم می پردازند. ولی بعضی از ایرانی ها، چنان در محبس گرفتاری های مالی اسیر گشته اند؛ که تا حدود زیادی از عالم معنویت و مبارزه با جنایات حاکمان مستبد در میهن شان ، واکنش های لازم به آنچه که بر سرشان آورده می شود را از خویشتن نشان نمی دهند!

قربانیان این ستمگران ، فقط آنهائی نیستند که به دست مزدوران سران حاکمیت خونخوار آخوندی جان شان را از دست داده و می دهند. بلکه هم اکنون در میهن تان نوجوانانی می باشند که در شرایط بسیار بدی مشغول فرا گرفتن علم و دانش هستند! مرادم از شرایط بد، فقط مسائل اقتصادی خانواده شان جهت تامین امکانات تحصیلی آنها نیست. بلکه در نهایت تاثر و تاسف، تعدادی از آنها مورد تجاوزات جنسی قرار می گیرند؛ که جرات ابراز کردن مصیبت شان به خانواده های خویش را هم ندارند!

در دو سه سال اخیر تعداد زیادی از آموزگاران و دبیران وزارتخانه آموزش و پرورش ، به دلائل مختلف یا از کار اخراج شده اند؛ و یا از ایران گریخته اند. و نتیجه این رویداد( کمبود نیروهای ورزیده آموزشی در مدارس ایران ) ، آسیب دیدن فرزندان ما در شرایط کنونی است؛ که دست کمی از کشتار دیگر نوجوانان میهن مان به دست حکومتی ها ندارد. بلکه مسؤلان رژیم را خشنود هم می کند؛ که با خروج فرهنگیان از مملکت ، می توانند مشاغل آنها را به ایادی خودشان بدهند؛ و چه بسا اعلام « کار آفرینی » هم بنمایند!

در ویدئوئی دیدم ، که رژیم از طلبه ها برای آموزگاری در مدارس پسرانه استفاده می کند. و این یعنی یک فاجعه برای فرزندان ما می باشد. زیرا کسانی که حتی قبل از اسلام شان و تلاش هائی که جهت اشاعه و تداوم آن در سراسر جهان می نمایند؛ به مسائل مربوط به موارد « جنسی » و انواع سوء استفاده هائی که در این رابطه از دانش آموزان می کنند شهره خاص و عام می باشند!

پس از ماجرای تجاوزات جنسی محمد گندم نژاد طوسی، معروف به ( سعید طوسی ) قاری قرآن ، کارشناس شورای عالی قرآن ، آموزگار کلاس های قرآن با تمرکز بر آموزش نوجوانان ، همچنین از نزذیکان بیت رهبری ، که پسرهای خامنه ای هم نزد سعید طوسی « تلمذ قرآن » نموده اند!!! و کسی که از مؤذن های ( اذان گوهای ) مصوب صدا و سیمای رژیم ملاها بود. که با شکایت اولیای چند نوجوان در رابطه با دست درازی او به فرزندان شان و سوء استفاده های جنسی « قاری مورد تائید بیت رهبری و آموزگار قرآن » ، که متهم به ارتکاب سوء استفاده جنسی از نوجوانان گردید. هنوز هیچ خبری از چگونگی پرونده او نیست. به گفته یکی از مسؤلان قوه قضائیه رژیم، سعید طوسی پس از اعتراض در مورد « مساله خلاف عفت » منع تعقیب شده است. اما برای او قرار مجرمیت برای تشویق به فساد صادر گشته که همچنان در جریان است!

پرونده این اتهام از سال ۱۳۹۰ پس از شکایت چند تن از قاریان جوان باز شد؛ که در سال ۱۳۹۵ در رسانه ها علنی گردید. اما آنچه که هنوز هیچ خبری از آن نداریم؛ نتیجه شکایات اولیای دانش آموزانی است. که این ناجوانمرد اهل « دین و قرآن » و… از فرزندان ایشان سوء استفاده جنسی نموده بود!

در موقعیت کنونی ، بدتر از ارتکاب نمودن به عمل شنیع « منافی عفت » آن است؛ که وجدان های به خواب رفته هنوز بیدار نگشته اند. تا از آنچه که بر سر کودکان و نوجوانان ایران می آید. بگویند و بنویسند و به داد نسلی برسند؛ که تاثیرات روانی مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته شدن ایشان، ماهیت زندگی آنان را چنان دگرگون می نماید؛ که نه برای اکنون آنها و نه برای آینده شان، هیچ پایگاه محکم و استواری باقی نخواهد ماند!

طلبه ها که از بطن مادرشان ، مرتکبین به فسادهای جنسی به دنیا نیامده اند. این امری است که آنها طی آموزش های حوزوی خویش از اساتیدشان آموخته اند. و ذات پلیدشان با هرگونه فعالیت ضد انسانی عجین گشته است. و آنها خودشان هم از قربانیان سوء استفاده کنندگان جنسی می باشند. تکرار گشتن این امور در باره ایشان چنان « وجدان شان » را به خواب عمیق فرو برده است. که فقط با یک انفجار عملی از سوی مردم ایران از خواب بیدار می شوند. و این در زمانی تحقق می یابد؛ که دیگر در کهندیار ما، نه مدارس دینی « علمیه » باقی بماند؛ و نه هیچ « حوزه » ای وجود داشته باشد. که جوانان مردم را به چنین بیماری های جنسی مبتلا سازند!

برخیزید و اجازه ندهید، که دیوان و ددان باقی بمانند و شما در آرزوی داشتن مصاحبانی مناسب برای خود و عزیزان تان ، در روز روشن هم چراغ بر افروزید و در جستجوی « انسان » های حقیقی باشید!

مقاله قبلیبه آنها که به ما آسیب برسانند آسیب می رسانیم
مقاله بعدیبحران هائی که به براندازی رژیم منجر خواهند شد؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.