نسل دوم مسلمانان در غرب، کاسه های داغ تر از آش!

0
189

پس از به پایان رسیدن جنگ دوم جهانی، چند کشور اروپائی که به سبب مواجهه مستقیم با آن نبرد نا به هنگام، دچار آسیب های بیشتری شده بودند؛ ناگزیر گشتند که جهت باز سازی خرابی های ناشی از آن جنگ خانمانسوز در کشورشان، از مردم سایر ممالک جهان یاری بخواهند. تا به نابسامانی های ظاهر مملکت خویش پایان بدهند. از جمله کشورهائی که خیلی زود به درخواست ممالک مورد تعرض واقع شده پاسخ مثبت دادند؛ سه کشور الجزایر، ترکیه و مراکش بودند. که شهروندان داوطلب خود را، برای کمک به کشورهای جنگ زده در اروپا، به عنوان ” کارگران مهاجر و یا مهمان های مهاجر ”  اعزام کردند!

از آن پس، رفت و آمدهای مداوم آن مهمان های مهاجر، به اروپا و کشور های متبوع خودشان را آغاز کردند. ایشان که دستمزدهای قابل توجهی از میزبانان خود دریافت می کردند. درآمدهای زیادی که از این طریق به دست می آوردند؛ را به راحتی در سرزمین های زادگاه شان، جهت رونق بخشیدن به کار و کسبی که در میهن خود داشتند هزینه می نمودند. چون آنها به عنوان کارگر یا میهمان مهاجر در آن کشور غربی به کار اشتغال داشتند؛ بدون کوچک ترین دردسری میان آن دو سرزمین رفت و آمدهای مستمر هم داشتند. اما غیر از کشورهای نامبرده در بالا، مهاجران فراوان دیگری هم، از برخی دیگر از ممالک دنیا به کشورهای آسیب دیده رفت و آمد داشتند؛ و در آن دیار نو، زندگانی نوینی را برای خودشان تدارک می دیدند؛ تا که به راحتی بتوانند، در آن مملکت جدید زندگی عادی و معمولی داشته باشند.

بدیهی است که از آن خانواده های جوان که برای کار در اروپا به سوی ممالک متقاضی کمک می رفتند؛ ضمن انجام دادن خدماتی در آن ممالک، برای فعال گشتن پروژه های ساختمانی و کشاورزی و بازاری در سرزمین میزبان، به کارهائی که حکومت و دولت مملکت میزبان برنامه ریزی می نمودند می پرداختند. ولی در این رهگذر، خانواده های ایشان نیز گسترده تر می شدند؛ و فرزندان دیگری از آن مهاجران در آن دیارغیر به دنیا می آمدند؛ که اصطلاحا ” نسل دوم ” نامیده می شدند!

این نسل جدید، به خاطر چندگانگی های فراوان در امور تربیتی و فرهنگی شان، چنان دچار لغزش های رفتاری می گشتند؛ که بسیاری از خطاهای انجام شده اجتماعی درون آن کشورها، توسط آنان عملی می شدند. آنچه که بیش از همه موجب رخ دادن بزهکاری های آن نسل دوم مهاجران، در سرزمین جدید ایشان می گردید؛ گرایش های مذهبی و دینمداری دگم و بدون منطق خانواده های آنان بود. که آنها را نسبت به آنچه که در محیط بیگانه می دیدند و می شنیدند حساس تر هم می ساخت. زیرا درون خانه خودشان، با وجود سیطره ی عقاید خشک مذهبی(بیشتر مهاجران مورد نظر مسلمان های شیعه و سنی بودند.) اعضای خانواده ایشان، شخصیتی غیر منطقی در درون آنها شکل می گرفت. اما در میان آحاد جامعه، و در بیرون از محیط خانه شان، نظاره گر مسائلی می شدند؛ که سیصد و هشتاد درجه با آنچه که آنها در خانه خویش می دیدند و انجام می دادند تفاوت داشت!

بر همین اساس، دوگانگی یا چندگانگی های موجود در اجتماع، کاراکتر های جدیدی به آنان می دادند؛ و بر روی شخصیت اصلی آنان، تأثیرات فراوانی هم می گذاشتند. ناگفته نماند، اکنون که حدود هفتاد سال از خاتمه یافتن جنگ دوم جهانی می گذرد؛ هنوز نسل دوم مهاجران نخستین، که حالا خودشان هم تشکیل خانواده داده و نسل های سوم یا …. به وجود آورده اند؛ نه تنها آن مسائل و مشکلات پیشین از میان نرفته اند؛ بلکه در بعضی از موارد، حاد تر و مشکل آفرین تر نیز گشته اند!

همگی ایشان که در کشور میزبان، دارای مدارک رسمی اقامت و مجوزهای کتبی مهاجرتی، برای رفت و آمد داشتن به همه جای گیتی، بخصوص به کشورهای خودشان را دارند؛ در اثر همین آمد و شدهای تفریحی یا کاری، با مشاهده فرهنگ های قومی خودشان درون خانه پدری، و مقایسه آنها با آنچه را که خود داشتند و دارند. مورد هجوم دو مبارز نستوه( فرهنگ قومی و فرهنگ موجود در سرزمین بیگانه) در موجودیت خود می گردند. امری که اگر به اهمیت آن بها داده نشود؛ باعث به وجود آمدن بلاتکلیفی رفتاری در میان آنان می گردد.  و چون به علت ناپختگی و جوانی و خامی، روح و روان شان نمی توانند به تفکیک میان خوب و بد بپردازند. انبوه نابسامانی های فکری در این افراد، چنان در ضمیر ایشان انباشته می شوند؛ که همانند کسانی که از چاقی مفرط،ی که دارند؛ به آسانی قادر به حرکت های گوناگون نمی باشند. اینها هم از فرط انباشتگی تناقضات فرهنگ های چندگانه ملی و مذهبی که با دیگران دارند؛ به راحتی نمی توانند، که خودشان را از چیره گی و فشار آن تضادهای آزار دهنده اجتماعی برهانند!

گوئی که آرام  آرام، و به مرور زمان، چنان به سوی جاذبه های منفی در پیرامون خودشان کشیده می شوند؛ که آنها را، تنها راه رهائی خویش از مخمصه ی نا هنجاری های درون افکار مغشوش خود تشخیص می دهند. از آن پس، به دنبال چیزی می گردند؛ که به وسیله آن ” خلاء ” شخصیتی شان را پر کنند. و به علت نیاز فراوان به این امر، به تنها موردی که نمی اندیشند؛ خوب یا بد بودن جاذبه مورد نظر است!

دختران و پسران جوانی، که از درون کشورهای پیشرفته اروپائی، خانواده های شان را ترک می گویند؛ که به سوی گروه های وحشی تروریستی(مانند داعش) بروند. هرگز به این حقیقت آشکار فکر نمی کنند، که اگر عملکردهای این یا آن گروه، منطقی و صحیح باشند؛ چرا آنها باید به یک زندگی مخفیانه بسنده کنند؛ و همه روزه تعداد زیادی از مردم بی گناه دنیا را به قتل برسانند؟

احتمالا برخی بر این پندارنذ که بگویند؛ که تروریست ها، با دادن پول زیاد به این جوانان، آنها را فریب می دهند؛ و از ایشان جانیان باالفطره را می سازند. حتی اگر این پندار نیز صحت داشته باشد. پس جای تربیت خانوادگی در کجاست؟ پس وظیفه پدران و مادران این نسل آشفته چیست؟ آیا بگذاریم که اینها، در شوره زار بدی های موجود در جوامع بشری، به سنگ نمک استحاله بیابند؛ و بکنند آنچه را که با انسانیت، از زمین تا آسمان فاصله دارد!

جوانانی مثل عمر متین افغانی، که با توحش بسیار به قتل عام عده ای جوان دگرباش در آمریکا دست زد؛ نمونه ای از این ” نسل دومی ها ” در جهان است. که انباشتگی افکار پوسیده اش از دگماتیسم مذهبی، چنان بر او سیطره یافته بود؛ که همچون بیماران روانی، که مبتلا به ” جنون ادواری ” می گردند. نتوانست بر فشار تحریکات عصبی خویش، که برخاسته از عقاید افراطی دینی او بود فائق گردد؛ مانند کاسه های داغ تر از آش، همچون گرازی وحشی به میان عده ای جوان بی گناه شورش برد. و جان خودش و آنان را تباه نمود. نسل دومی از یک خانواده مهاجر افغان در آمریکا بود؛ که به تروریست های اسلامی اجازه داده بود؛ تا از راه گوش، مغز وی را تباه کنند. و فاجعه اخیر را به وجود بیاورند!

یک دیوانه روانی، نه چیزی کم تر و نه بیشتر!

محترم مومنی

مقاله قبلینخستین تصاویر از “زن و زندگی” عمر متین
مقاله بعدیرئیس جمهور بعدی آمریکا، “پدیده” یا اتفاقی معمولی در تاریخ؟ انتخاب با پرزیدنت هیلاری کلینتون است
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.