بعد از ” داعش ” کدام گروه تروریستی دیگر اعلام موجودیت خواهد کرد؟!

0
160

آیا شما هم به عنوان آدمی که در این جهان حضور دارد؛ به آنچه که در دنیا رخ می دهد با دقت توجه می کنید؟ آیا به بسیاری از این رویدادهای ناپسند و ناهنجاری، که در طول نزدیک به چهار دهه اخیر در دنیا به وقوع پیوسته اند توجهی عمیق فرموده اید؟ آیا تا کنون، حتی برای یک بار هم که شده، نزد خویش اندیشیده اید، که یکباره چه بر سر جهان هستی، و روزگار نسبتا آرام و بی دغدغه پیشین مردم دنیا آمد؛ که ناگهان ورق همه چیز، با چنین تغییرات غیر قابل تصوری به سوئی دیگر برگشت؟ آیا برای شما عجیب نیست، که در دوران کودکی و نوجوانی تان، تنها خبرهائی که موجب غمگینی شما و سایر مردم گیتی می شدند؛ فقط آگهی های مجالس ترحیم مردگان، و یا رخ دادن یک اتفاق خطرناک، مانند تصادفات درون جاده ها، و یا پیش آمدن سانحه ای برای یکی از اطرافیان شما که دچار وضعیت جسمی بدی می شدند نبود؟ و یا امثال چنین حادثه هائی که موجب تلخکامی همگی ما می شدند نبود؟ آیا آنچه که بیش از همه، مردم را به طرف رسانه های گروهی جلب می نمود؛ به وقوع پیوستن زلزله و سیل در گوشه ای از جهان پهناور ما نبود؟ دنیا را چه شده است، که اکنون همه روزه، شاهد رخ دادن اتفاق های بسیار نگران کننده ای در چهار سوی جهان می باشیم؟!

همه روزه از طریق رسانه های گروهی، و یا سایت های خبری اینترنتی، گزارش های حاوی اخبار تلخ از سراسر جهان را می بینیم و می شنویم؛ که جز ناامیدی و اضطراب و تأسف برای مردم دنیا، ارمغان دیگری ندارند که به ایشان تقدیم بکنند. روزی نیست که نبینیم و نشنویم، که در جریان عملیات انتحاری، در کشورهائی که تروریست های بین المللی در آنها سکونت دارند؛ مانند افغانستان و پاکستان و عراق و سومالی و ….، چندین تن از انسان های بی گناه ساکن در این ممالک، جان شیرین خودشان را، به دست یکی از گروه های تروریستی از دست نداده باشند. یا در اثر انفجار انواع بمب های نابود کننده، در جاهائی از این کره خاکی، خسارات جانی و مالی فراوانی ایجاد نگشته باشد!

با اتفاق افتادن اینگونه شرارت های محزون کننده، آنانی که تابع روابط ” علت و معلولی ” در رویکردهای عالم هستی می باشند؛ به سهولت و بدون کنکاش از کنار آنها عبور نمی کنند؛ و به صورت موشکافانه، به دنبال ماهیت آمران و عاملان این اعمال ضد بشری می گردند. چرا که به درستی بر این عقیده اند، که تمامی این رویدادهای تأسف بار، معلول علت های مختلفی هستند؛ که باید بیش از مسائل معنوی و انسانی، به موارد مادی و غیرانسانی مربوط بشوند!

چرا باید یک فرد، یک زن یا مرد پیر یا جوان( بیشتر جوان ها)، با بستن یک بمب یا نارنجک به بدن خودش، که با انفجار آنها تردیدی در نابودی خود او نیز وجود ندارد؛ آن را در یک محل پر رفت و آمد، و یا در جائی که از پیش برای وی معین کرده اند؛ دست به کشتار انسان های دیگر بزند؟ مردنی که به طور طبیعی حادث می گردد، ترسناک و تضعیف کننده است؛ چگونه یک آدم، با علم به این که چند ثانیه دیگر از عمر او باقی نمانده است؛ می تواند به دست خودش، شمع هستی خود و افرادی دیگر را خاموش کند؟!

جز این نیست و نخواهد بود، که در این رابطه، نقش انگیزه های مادی، بیش از جذابیت های معنوی آن خواهد بود. زیرا در برهه زمانی کنونی، جاذبه های معنوی بسیار کمرنگ تر شده اند؛ و تأثیرات گذشته خودشان را، به جلوه های مادی این روزگار بخشیده اند. از اینرو، یک فردی که دست به انجام دادن عملیات انتحاری می زند؛ شاید ده درصد انگیزه معنوی برای کاری که می خواهد انجام بدهد داشته باشد. اما جاذبه های مادی رخ دادن این امور، اگر صد در صد نباشد؛ حتما نود در صد خواهد بود!

یک آدم ( که هیچ بوئی از ویژگی های انسانی نبرده است)؛ با چه مبلغی یا دریافت نمودن کدام امتیاز مادی دیگر به خودش اجازه می دهد؛ که جان عده ای از مردم دیگر را، در کنار تباه نمودن زندگی خودش نیز، به فنا و نابودی بکشاند؟ تصور یک رقم بالا و دور از ذهن( هرچند هم که خیلی زیاد باشد)؛ برای به وقوع پیوستن چنین اموری در قالب فکر بشر نمی گنجد؛ چه رسد به آنکه فردی به خودش اجازه انجام دادن این عملیات وحشیانه را هم بدهد!

این رقم بسیار بالا، که بتواند یک آدم را وادار به گرفتن جان خود و دیگران نماید؛ نزد کدام فرد یا گروه و یا …. است؟ هیچ فرد معمولی قادر به تأمین نمودن چنین بودجه های هنگفتی نیست. مگر آنکه از سوی مسؤلان کشوراش، و یا رؤسای حزبی که به آن تعلق دارد و عضو می باشد؛ مأمور به پرداخت کردن این مبلغ های گزاف و غیر قابل تصور شده باشد. از آنجائی که بودن و حضور داشتن چنین شخصیت های ثروتمند در دنیا تردید برانگیز می باشد( دست کم به پندار نگارنده )؛ بنابراین جز حاکمان کشورهای بزرگ و قدرتمند، و یا کوچک و ثروتمند، مبدأ پرداخت شدن چنین هزینه های سرسام آوری نیستند. و صدالبته، انگیزه های دست زدن ایشان به چنین اموری هم، جز به وجود آوردن برتری های سیاسی خودشان، و یا بالغ نمودن پیام نوکری حاکمان کشورهای کوچک اما پولدار، به رؤسای ممالک بزرگ و قدرتمند در جهان نیست!

آنها، به هر یک از دو دسته بالا که متعلق باشند؛ به یک مورد بسیار مهم می اندیشند. دنیا هر چه کوچک تر و کم جمعیت تر، زندگی در آن و اداره کردن اش آسان تر و پیروزمندانه تر خواهد بود. بر همین اساس، جهت حفظ آقائی و سروری همه جانبه خودشان در سراسر گیتی، می خواهند چه در کوتاه مدت، و یا چه در مدتی طولانی تر، از این جهان وسیع و غیر قابل کنترل، دنیائی کوچک تر( به لحاظ معنا نه به واسطه وسعت ظاهری آن)، برای خود و یاران و همدستان و همداستان های خویش به وجود بیاورند؛ و در دوران آتی از عمر این کره خاکی، صاحب و مالک بلامنازع آنچه که به دست می آورند باقی بمانند!

تحقق این آرمان بس بزرگ، به دلیل گستردگی جهان در وسعت موارد مادی و معنوی آن، از عهده حکومت یک مملکت هر چند هم که بزرگ باشد بر نمی آید. به همین دلیل ناگزیرند، که به طور عمد و با دلائل خصوصی که در این رابطه دارند؛ جهت آفریدن چنین خواسته غیر عقلائی، و ایجاد محدودیت مورد نظرشان در دنیا، آن را کوچک تر و کم جمعیت تر نمایند. چون نمی توانند ” بی گدار به آب بزنند ” ؛ و مرتکب اشتباهات آشکاری گردند؛ گروه های تروریستی خطرناکی، که قسی القلب ترین و شقی ترین آدمهای روزگار را در خود جمع کند به وجود می آورند و به جان مردم جهان می اندازند!

ابتکار بدسرانجام سرنگونی حکومت پهلوی در سال 57 خورشیدی، و جایگزینی گروه تروریستی ملاها با عنوان جمهوری اسلامی به جای آن در ایران( به خاطر موقعیت سوق الجیشی مهمی که ایران در منطقه دارد)؛ نخستین گام آنها بود. سپس تئوری به وجود آوردن گروه تروریستی ” القاعده ” در کشور عربستان سعودی را، دومین پایگاه تروریستی بین المللی خویش نمودند؛ تا بخش های بزرگی از آمریکای شمالی و اروپای غربی را، با عملیات تروریستی القاعده به وحشت بیندازند!

و با حضور این دو گروه تروریستی، دنیا را با انواع کشتار بدون دلیل و سبوعانه عجین نمایند. در سومین گام، جنوب شرقی قاره آسیا را مد نظر خویش قرار دادند؛ و گروه درنده خوی ” طالبان ” در کشورهای افغانستان و پاکستان را طرح ریزی و فعال کردند. چون دیگر حنای شان نزد سیاستمداران گیتی رنگی نداشت؛ و طالبان هم با هزینه زیادی که برای به وجود آورندگان ایشان داشت؛ ولی در فضائی محدود به افغانستان و پاکستان فعال بودند. پروژه راهی نمودن گروه ” دولت اسلامی = داعش ” به بخش غربی آسیا را به آن پیوند زدند!

حالا دیگر خیال شان کاملا راحت است؛ که همه روزه در چهار سوی جهان، تعداد زیادی از آدمهای گناهکار یا بی گناه در این دنیا را به نابودی و نیستی بکشانند. از آنجائی که امکان رسیدن این ابرقدرتها، به آرمانی که تصور محقق شدن آن را دارند؛ بسیار اندک و شاید هم ناشدنی است. بعید به نظر نخواهد رسید؛ که دیری نپاید تا این جهانخواران زورمدار و قدرت پرست، یک  گروه تازه نفس تری از داعش را، به سراغ مردم دنیا بفرستند؛ و همچنان به این کردارهای ضد بشری ادامه بدهند. و مدام هم آوای بشر دوستی های شان را، در بوق خبرگزاری های جهان، به گوش همگان برسانند!

محترم  مومنی

مقاله قبلیخلق نقشه‌های خیره‌کننده از شش قمر زحل(به همراه تصاویر)
مقاله بعدیداعش شهر “الوفا” در عراق را تصرف کرد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.