پس لرزه های زلزله مهیب حکومت دست نشانده اسلامی !

0
116

بعضی از ما فکر می کنیم که انقلاب سیاه اسلامی در میهن مان، در همان سال منحوس 1357 پایه گزاری گردید و شکل گرفت. این پندار کاملا دور از واقعیت است؛ شاید جوان ترها یا کسانی که پس از این رویداد شوم به عرصه گیتی پای نهاده اند از حقیقت امر چیزی ندانند؛ اما آنهائی که در سالهای پیش از آن، افراد بزرگسالی بوده اند؛ کاملا به یاد می آورند، که در شش سال پیش از آن اتفاق ویرانگر، یعنی در سال 1351 ، شاهنشاه میهن پرست ایرانزمین، محمدرضا شاه پهلوی، در یک مصاحبه تاریخی با خبرگزاری های جهان، در ارتباط با فروش نفت ایران به خریداران دائمی، و نیز خریداران متفرقه آن، با لحنی بسیار جدی و آمرانه گفت، ایران باید نسبت به فروش نفت خودش به خریداران آن، به ویژه به کشورهای عضو کنسرسیوم جهانی نفت، بیش از گذشته محتاط باشد؛ و ما دیگر این خون سیاه جاری در رگهای میهن مان را، با این قیمت اندک به دیگران نفروشیم. اگر هم تا کنون چنین بوده، براساس قراردادهای پیشین است؛ که ناگزیر به عمل نمودن به آن بودیم. ولی از سال 1979 میلادی( سال وقوع انقلاب منفور اسلامی)، ما نرخ نفت و گازمان را افزایش می دهیم؛ و دیگر به این چشم آبی ها باج نخواهیم داد!

خریداران نفت ایران، که یا با روابط اقتصادی مستقیم که با ایران داشتند؛ و یا با واسطه گری کنسرسیوم که از طریق کارتلهای بین المللی، نفت مورد نیازشان را از ایران خریداری می کردند؛ دریافتند که این سخن پادشاه بزرگ ایران، یک اولتیماتوم ظاهری و بی اساس نیست؛ و آن میهن پرست واقعی، تا چه اندازه برای دارائی های ملی مردم ایران ارزش قائل می شود. آنها هم به همین خاطر، پایه های آفرینش یک حکومت دست نشانده در ایران را بنا نمودند؛ و نظام حکومتی بی اصل و نسبی را جایگزین حاکمیت پادشاهی در ایران کردند. چون می دانستند تا زمانی که اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی مسؤل حفظ منافع ایرانیان در این کشور است؛ آنها نخواهند توانست از خون سیاه جاری در رگهای معادن غنی نفت ایران، مانند گذشته با آن بهای اندک، اقتصاد در حال فروریختن خودشان را تغذیه بکنند!

از اینرو، زمینه های تغییر حکومت در ایران را فراهم آوردند. ولی چون بیم آن می رفت که مردم وفادار به شهریار ایران، اجازه ندهند که او به حاشیه رانده بشود؛ سرمایه گذاری تبه کارانه شان جهت تغییر حاکمیت در ایران را، با بهره گیری از اعتقادات مذهبی یک مشت مردم خرافی و دین زده، برنامه ریزی نمودند. سوابق تاریخی اختلاف میان یکی از روحانیون با شاهنشاه ایران، بر سر اختلاف نظر ایشان در مورد یکی از بندهای لوایح ششگانه انقلاب سپید شاه و ملت، که می توانست مؤید آزادی های فردی و اجتماعی زنان ایرانی باشد؛ و زندگی آنها را در همه زمینه ها، با تأثیرات مثبت پیشرفت های جهانی مواجه نماید؛ مخالفان ادامه حکومت پهلوی، و مشتری های دائمی نفت ایران، که می خواستند همواره با پرداخت نمودن مبلغی اندک از موهبت نفت ایران برخوردار بشوند. با هزینه های میلیاردی، معروف ترین روحانی مخالف با پادشاه ایران بر سر قانون دادن آزادی به زنان، روح الله خمینی را به میدان مبارزه با حکومت شاهنشاه ایران آوردند؛ و آن قائله ننگین را، درست در سالی که قرارداد نفتی ایران با کنسرسیوم خاتمه می یافت؛ و محمدرضا شاه پهلوی، شش سال پیش از آن، با همه خریداران نفت ایران اتمام حجت کرده بود که: ” از سال 1979 ما دیگر به این چشم آبی ها، با فروختن نفت ارزان باج نخواهیم داد. ” ، آن فاجعه فراموش نشدنی را، در کشور ما به وجود آوردند؛ و انقلاب سیاه اسلامی را، بر ما و مملکت مان تحمیل نمودند!

از آن پس، حکومت دست نشانده جمهوری اسلامی، که ایالات متحده آمریکا با پرداختن میلیاردها دلار به خمینی و برخی از اعضای کنفدراسیون دانشجوئی، دانشجویان چپی مخالف با حکومت پهلوی، که در دانشگاههای آمریکا تحصیل می نمودند؛ در ایران تشکیل گردید. از آن سال نکبت اثر ایران ویران ساز تا کنون، یازده دولت بی کفایت در این حکومت من درآوردی، که نه جمهوری است و نه اسلامی، ریاست قوه مجریه آن را بر عهده داشته اند. یکی از یکی بدتر، ابله تر، پوشالی تر، پست تر و بی کفایت تر، به روی کار آمده اند؛ و هر کدام به نوعی جز به تخریب موجودیت میهن ما و آنچه که داشتیم و داریم نپرداخته اند!

پاک ترین دولتهای ایران در حکومت خودکامه و جنایت پیشه اسلامی( به گفته رئیس جمهور وقت محمود احمدی نژاد)، ضمن ایجاد زمینه های پول شوئی در ایران، و وارد ساختن صدها زیان مالی به ملک و ملت، بزرگترین رسوائی مالی ترکیه را هم رقم زد. تا زمانی که دولتهای نهم و دهم، به ریاست محمود احمدی نژاد، هشت سال کامل، با همه بی خردی هایش در ایران ترکتازی نمود و روزگار مردم میهن مان را، تیره تر از آنچه که تحویل گرفته بود کرد؛ بعد از خاتمه ریاست اش، معلوم گردید که به کمک بعضی از دولتمردان همراه با او، چه آتشی به هستی اقتصادی ایران زد و رفت!

دسته گلی که پاک ترین دولت ها( به ادعای محمود احمدی نژاد رئیس دولتهای نهم و دهم ) به آب داد؛ به بزرگترین رسوائی مالی در ترکیه منتهی شد. بعضی ها ناخواسته اشتباهاتی را مرتکب می شوند؛ و برخی هم به طور عمد خطاهای متعددی را تحقق می بخشند. از آنجائی که حکومت سر تا به پا ننگ و حقارت جمهوری پلید اسلامی، از میان افراد پست ترین لایه های اجتماعی پیش از 57 در ایران، برخاست و به چنین جایگاهی دست یافت. تردیدی وجود نداشت که سرکردگان رژیم آخوندی، در درجه نخست، جز به مال اندوزی برای خود و فامیل شان نیندیشند!

اما شتاب آنها برای سروری در میان دیگر کشورهای اسلامی، بخصوص در میان ممالک اسلامی در خاورمیانه، موجب شد که به کار غنی سازی اورانیوم جهت دسترسی به سلاح های اتمی دست بزنند. و ارباب هائی که ایشان را بر چنین مسندی که نه لیاقت اش را داشتند، و نه شایستگی تکیه زدن بر جای حکومت های پر افتخار پادشاهی در ایران را، نتوانستند تمرد شاگردان دست نشانده خود را تحمل کنند. به همین خاطر و به جهت نشان دادن مراتب اربابی خویش بر نوکرشان، با صدور قطعنامه های تصویب شده در شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایشان، تحریمهای خانمان برانداز را نیز بر این حکومت تحمیل نمودند؛ که چوب زیانهای بی شمار آن، بیش از دولت و حکومت اسلامی، مردم ایران و زندگی این ملت را نشانه گرفت!

از آن پس، آخوندهای رمال و حیله گر، بیکار ننشستند، و با خریدن افرادی همچون بابک زنجانی و علیرضا ضراب، دست به کار دور زدن تحریمها شدند. از آن جوان های مشتاق شهرت و ثروت که بگذریم، چند تن از دولتمردان با تجربه در کشور همسایه شمالی در ترکیه را نیز فریفتند؛ که در این دوز و کلک اقتصادی با ایشان همراهی بکنند!

ترکهای سود جوی دولت و حکومت ترکیه نیز، که از آغاز شکل گیری این حکومت تحمیلی بر ملت ایران، در صدد تأمین منافعی برای خود و کشورشان بوده اند؛ از لقمه های چرب و لذیذی که پاک ترین دولت جمهوری اسلامی برای ایشان آماده کرده بود؛ نتوانستند صرف نظر بکنند. اما ملت این کشور، وقتی به چنین افتضاحی که دولت شان برای کشور ترکیه به وجود آورده بود پی بردند؛ سکوت نکردند و از چند ماه پیش، با به وجود آوردن بهانه تخریب یک پارک عمومی توسط یکی از سرمایه داران دولتی برای ساختن برج، به خیابانهای کشورشان ریختند و به دولت وقت آنجا اعتراضات شدیدی نمودند!

هنوز دولت اردوغان با شورش مردم دست به گریبان بود؛ که ننگ همکاری برخی از اعضای دولت او، و دوتن از رؤسای بانکهای کشورش با حکومت اسلامی، در جهت ساختن زمینه های پولشوئی و دور زدن تحریمهای علیه ایران، رسوائی بسیار تحقیرآمیزی را نصیب حکومت ترکیه ساخت!

مطرح شدن دو نام زنجانی و ضراب در این روزها، برملا کننده حرکتی غیر قانونی در میان سران تراز اول جمهوری اسلامی است؛ که به طور یقین در این مسیر فقط به استفاده کردن از این دو نفر قناعت نکرده اند. چه بسا که به زودی، تعداد بیشتری از بابک زنجانی ها و علیرضا ضرابها، که برای دولتهای یازدگانه این رژیم سودجو کار می کنند؛ در ایران و در میان سایر کشورها بر سر زبانها بیفتند؛ و به اربابان حاکمیت اسلامی اثبات بکنند؛ که نوکرشان عجب کلاه بزرگی بر سر انها گذاشته است!

زمستان 2572 شاهنشاهی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیناگفته های پشت پرده بابک زنجانی؛ بخش نخست
مقاله بعدیتارانتینو “هشت نفرت‌انگیز” را راهی دنیای وسترن می‌‌کند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.