و … خدا زن را آفرید! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
383

فرا رسیدن روز جهانی زن بر تمامی زنان عالم، به ویژه دختران و زنان میهن مان خجسته و فرخنده باد!

حقیقت را بگویم، در شرایطی که بسیاری از زنان دلاور سرزمین ما، در اسارتگاه های کشور اشغال شده مان به سر می برند. نمی توانم در این رابطه، احساسی بر آمده از شوق و شعف، به مناسبت « هشتم مارس روز جهانی زن » داشته باشم!

اما، به عنوان کسی که از دیرباز به آن پرداخته ام؛ و یکی از دلائل خروجم از سرزمین پدری و مام میهنم همین موضوع بوده است. موظفم، وظیفه مادرانه ام در این باره را به انجام برسانم؛ و فرا رسیدن این روز بزرگ را، به خواهران و دخترانی که در سراسر جهان دارم و آنها را نمی شناسم شادباش بگویم!

سالهاست که در تقویم های جوامع بین المللی، بسیاری از روزهای سال، مفتخر به داشتن نامی خاص شده اند. هر چند که در سال های اخیر، حتی بعضی از روزهای سال مزین به داشتن نام های تمسخر آمیزی هم گشته اند. اما گرامیداشت « روز زن » مقوله ای دیگر است و از اهمیت خاص خودش برخوردار می باشد!

با آنکه چنین روزی متعلق به تمامی زنان جهان است؛ اما به پندار من، روش شایسته تر برگزاری چنین بزرگداشت ارزشمندی، به « هر ننه قمری » اختصاص نیابد. فقط و فقط متعلق به آنانی باشد؛ که دیدگاه های « جهان محوری » دارند، و برای ایجاد بهبود در شرایط زندگی تمامی زنان دنیا می کوشند و گام بر می دارند!

منظورم این است، باید چنین گرامیداشتی، بیش از آنکه جریانی عمومی داشته باشد؛ و روال عادی خودش را طی بکند. می بایست متعلق به آن دسته از زنانی باشد؛ که بیش از بقیه در مسیرهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و غیره سرآمد هستند و فعالیت دارند؛ و از هستی خودشان برای ترقی و رشد همنوعان خویش هزینه می کنند!

این بزرگداشت بین المللی به هیچوجه متعلق به آن زنانی نیست؛ که در کسوت « حجاب بان » در خدمت و مزدوری برای جنایتکارانی می باشند. که به شدت به « آپارتاید جنسیتی » می پردازند؛ و جایگاه یک زن نمونه را، فقط مسیری میان آشپزخانه و اتاق خواب می دانند!

بگذریم که در میهن باستانی ما، زنانی برجسته و دانشمند و سلحشور و قهرمانی هم داشته ایم؛ که پا به پای مردان ایرانزمین، برای ارتقاء مام میهن شان کوشیده اند؛ و حتی در عرصه های دفاع از دیارشان، در کسوت مبارزین علیه متجاوزین جنگیده و به میهن شان خدمت نموده اند. و همواره یار و یاور پدران و برادران و همسران خویش بوده اند!

ولی متاسفانه در شرایط کنونی، زنانی از خاندان نکبت اثر آخوند و شیخ و ملا هم وجود دارند؛ که دریغم می آید نام انسان را شامل آنها بدانم؛ و ایشان را هم ایرانی تلقی نمایم !

بنابراین، روز جهانی زن، فقط متعلق به آن دسته از زنانی است؛ که دست کم در قرن اخیر، در هر پایگاهی که قرار گرفته اند؛ هدف شان خدمت کردن به نوع بشر بوده و هست. نه آن تعداد از زنانی، که در این برهه از زمان، دچار چنان حقارتی گشته اند؛ که در خدمت ابواب جمعی وحشی ترین حکومتی می باشند؛ که طبق فرمان ارباب پلیدشان، هرگونه ظلم و ستمی را به زنان کشورمان روا می دارند!

همین بد سیرت ترین زنان تاریخ ایرانزمین، به عنوان زندان بان های حکومت منفور « ضحاکعلی » ، چنان آزاری به زنان محبوس در شکنجه گاه های رژیم می دهند؛ که قلم از نوشتن شان شرم دارد!

در ایران کنونی ما، هم میهنانی داریم؛ که به واسطه زن بودن شان، از بسیاری از حقوق اجتماعی و انسانی خویش محروم می باشند. آنها جهت احراز نمودن جایگاه راستین خود درون جامعه شان، مورد همه گونه آزار و ستمی هم واقع می شوند. اما تمامی این رنج ها و شقاوت ها را کسانی بر سرشان می آورند؛ که آنها هم در ظاهر امر به زنان شباهت دارند. که البته این شیوه اهریمن است؛ که در شرایط خاصی، به هر شکل و شمایلی که بخواهد تغییر شکل می دهد!

ظاهرا در چهل و پنج سال اخیر، اهریمن تبدیل به هیولای فریبکاری شده است. که همه دنیا را رها کرده و بیشتر اوقات خودش را در ایران می گذراند. تا که شاگردانش، که به لطف او مصدر حکومت فعلی در ایران کنونی می باشند. نتوانند از مسیر ددمنشانه ای که جناب شیطان برای شان در نظر گرفته است خارج بشوند!

در آغاز آفرینش هستی، روزی « آدم » از تنهائی خسته شد و به آفریدگار خود گفت: « من نیازهائی دارم » ؛ خدایش پرسید: « چه می خواهی؟ » آدم پاسخ داد: « آئینه ای می خواهم که جمال خودم را در آن ببینم. شانه های قدرتمند و پر توانی می خواهم؛ که بخشی از بار مشکلات خودم را بر روی آن بگذارم. نگاهی آرامش بخش می خواهم؛ که تاریکی های دنیا را از جلوی دیدگانم محو کند. کوهی مقاوم و استوار می خواهم؛ که عظمت خودم را در موجودیت او ببینم. » !

به اینجا که رسید خدایش پاسخ داد: « ادامه نده، می دانم چه می خواهی» ؛ و سرانجام خدا زن را آفرید؛ که با هستی او، نور و قدرت و سکون و آرامش و عظمت موجودیت خدائی خودش را به آدم هدیه کند!

ای کاش زنان بدانند، که حضور ایشان در چرخه ی هستی، نموداری از نور و آرامش و توان و عظمت پروردگار بی همتای شان می باشد که به ایشان عطا فرموده است. تا که این جهان او و آنچه که در آن وجود دارد. پیوسته مترتب از همه بهترین هائی باشد که او آفریده است!

مقاله قبلیبی شرمی هم حد و مرزی دارد! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیدونده طلایی ایران: برای قهرمانی آسیا کفش ندارم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.