حکومت و دولت اسلامی باز هم به جای حل نمودن مسأله، صورت مسأله را پاک کردند!

0
175

طرح انتقال پایتخت سیاسی ایران از تهران به جائی دیگر، روز سه شنبه سوم دی 1392 خورشیدی با 110 رأی موافق، در برابر 67 رأی مخالف، و 10 رأی ممتنع، از سوی نمایندگان مجلس آخوندی به تصویب رسید. این که چنین کاری چقدر درست یا نادرست است بحث جداگانه ای است. اما این که طرح به این مهمی، و پیشنهادی که باید ماهها روی آن اندیشید تا به نتیجه سنجیده ای رسید؛ به این سرعت مورد تصویب نمایندگان مردم در مجلس قرار بگیرد؛ آکنده از رمز و راز است!

بهانه آلوده شدن هوای تهران( که این نیز به دست خودشان و با بی کفایتی در مدیریت ایشان می باشد)؛ کاملا مردود است. سالها می گذرد که هر از چند گاهی، هوای آلوده تهران غیر قابل تنفس و زندگی کردن می شود؛ چگونه است که تا به حال به فکر جا به جائی پایتخت، آنهم بخش سیاسی آن به محلی دیگر، اینقدر جدی گرفته نشده بوده است؛ اما اکنون به یکباره این امر از نظر دولتمردان جمهوری ننگین اسلامی، تا این درجه از اهمیت و موجز و حتمی جلوه نموده است؟!

در ظاهر امر، افراد عادی جامعه بخصوص شهروندان تهران بزرگ، خوشحال می شوند و می گویند چه بهتر، تهران خلوت می شود و مشکلات حل می گردد و زندگی ما هم خوب و عادی خواهد شد. ولی صاحبنظرانی نیز هستند، که می گویند این جا به جائی ضمن غیر ممکن بودن( دست کم در یکی دو دهه آینده )، مستلزم هزینه سرسام آوری است؛ و نه بیماری های فراوان تهران معالجه می گردند. بلکه جای دیگری که پایتخت سیاسی کشور خواهد شد؛ به تدریج به سرنوشت کنونی تهران مبتلا گشته و شاید حالش بسیار وخیم تر از اوضاع و احوال کنونی تهران بزرگ هم بشود!

فرض می کنیم که این طرح با کوشش آقایان، به سرعت برنامه ریزی گشته و به مرحله اجرا گذاشته شود؛ فرض می کنیم که این عمل با موفقیت صد در صدی خیلی زود به پایان برسد؛ نکته مهم این است که نود در صد از مشکلات موجود در پایتخت مملکت، ارتباطی به بخش سیاسی آن ندارد؛ یا اگر هم داشته باشد، در مقابل مشکلاتی که بخش اقتصادی پایتخت در آن به وجود می آورد؛ یک دهم آن هم نیست!

اگر اینها ریگی در کفش شان نیست؟ (که هست)؛ اگر این کار یک توطئه سیاسی بیش نیست؟ (که هست)؛ اگر هدف اصلی و غائی و نهائی آنها، جدا نمودن پایگاه های محل استقرار خودشان، در رابطه با امور حکومتی و دولتی کشور نیست؟ (که هست)؛ مگر تازه در تهران شروع به زندگی کرده اند که به این مشکلات اساسی آن پی برده اند؟ مگر خودشان در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، به خاطر مواجهه با مسأله تحریمها، و عدم دسترسی به بنزین مورد نیاز کشور(در مملکتی که خودش بر روی اقیانوسی از نفت قرار دارد و بهترین پالایشگاهها را هم برای تولید فرآورده های نفتی در اختیار دارند)؛ چون نتوانسته بودند بنزین از خارج وارد کنند( زیرا تحریمها کاغذ پاره هائی بیش نبودند)! با ساختن و تولید بنزین غیر استاندارد، و فروختن آن به مصرف کنندگان درون کشور، هر چه مواد سمی بود را در هوای مسدود شهر تهران به درون بدن شهروندان تهرانی فرستادند و ایشان را به بیماری های مرگ آور مبتلا نمودند( مسدود؟ به سبب آنکه اطراف شهر با کوههای بلند محصور شده و به حالت دره درآمده است)؛ گام های بسیار مؤثری جهت هر چه بیشتر آلوده کردن پایتختی که روزانه فقط دو میلیون تاکسی در خیابانهای آنجا کار می کنند برداشتند!

به هر تقدیر، کلیات طرح پیشنهادی مورد تصویب اکثریت نمایندگان مجلس قرار گرفته؛ و بر این اساس شورای عالی انتقال پایتخت را، برای مطالعات، مقدمات و بررسی های لازم جهت انتقال پایتخت در یک مدت زمان مشخص را تشکیل خواهند داد. توضیح واضحات است، که نورچشمی ها را در این شورای عالی بگمارند؛ و در همین مدت زمان مشخص که مقدمات انتقال پایتخت سیاسی کشور، از تهران به جای دیگری شکل خواهد گرفت؛ اینها را نیز به خیل میلیاردهای کنونی حکومتی بیفزایند!

جالب است که معاون پارلمانی رئیس جمهور حکومت اسلامی، مجید انصاری موقع رأی گیری برای به تصویب رساندن این طرح، اعلام نموده که دولت با طرح جا به جائی پایتخت مخالف است. جالب تر خواهد بود، که اگر شهروندان عزیز تهرانی، بنشینند و کمی کلاه خودشان را در این رابطه قاضی بکنند؛ به چه نتایج شگفت انگیزی دست خواهند یافت؟ اصولا معنای این امر چیست، که لایحه طرحی با این اهمیت، بدون موافقت اعضای دولت در یک کشور به قوه مقننه آنجا ارائه شود که مورد بررسی قرار بگیرد؛ و یا این طرح از سوی خود نمایندگان مجلس پیشنهاد شده باشد؟!

چنانچه از خبرها شنیده شد، علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی هم با این طرح مخالفت نموده است؛ و معاون پارلمانی رئیس جمهور، ضمن اعلام مخالف بودن دولت با این طرح گفته، اگر قرار باشد پایتخت سیاسی کشور به جای دیگری انتقال بیابد؟ باید این امر مورد تأئید مقام رهبری قرار بگیرد؛ در غیر این صورت شدنی نخواهد بود!

چنین بر می آید که سرکردگان قوم در این باره مخالفت خودشان را مطرح نموده اند(که این نیز جلوه ظاهری دارد)، چطور ممکن است طرحی با این عظمت، بدون موافقت رهبری حکومت و رؤسای دو قوه مجریه و مقننه تا مرحله تصویب شدن هم پیش برود؟!

مجید انصاری نماینده پارلمانی رئیس جمهور، پس از اظهارات نماینده شهر سمنان و توابع آن، که ظاهرا با اجرای این طرح موافق است و می گوید، تهران ثروتمندتر می شود در حالی که شهرهای دیگر فقیرتر می گردند؛ گفته است استانهای دیگر کشور هم دارای مشکلات فراوانی هستند؛ از جمله همین شهر سمنان که ایشان پیشنهاد می کنند، با معضل کم آبی مواجه است. وی پس از سخنان نمایندگان موافق و مخالف با این طرح، که احتمال وقوع یک زلزله با ارتفاع ریشتری بسیار بالا در تهران را، دلیل لزوم جا به جائی پایتخت سیاسی و اداری کشور دانسته بودند افزوده است: ” زلزله ممکن است در همه جای ایران رخ بدهد؛ اما آیا جان میلیونها انسان تهرانی در حدی نیست که برای مصون ماندن آنها تصمیم گیری بکنیم؟ آیا مصون ماندن دستگاههای سیاسی و اداری پایتخت در زمان وع چنین رویدادی مهمتر است؟!

این نکته با آنکه میزان دلسوزی ایشان برای حفظ جان مردم ایران را نشان می دهد؛ می تواند برملا کننده میزان اختلافات درونی دولتمردان حکومت آخوندی با یکدیگر هم باشد. اختلافاتی که بعد از به ریاست رسیدن حسن روحانی حادتر نیز شده است. : ” دیگی که برای ما نجوشد، سر سگ در آن بجوشد. ” ؛ حکومتی که هیچ به فکر شهروندان کشور تحت سلطه خودش نیست؛ دولتی که جز مصالح خود و رژیم حاکم را در نظر نمی گیرد و کوچکترین توجهی به ملت ندارد؛ چه بهتر که از شدت مخالفت با همدیگر، به جان خودشان بیفتند؛ و یکی یکی سر همدیگر را بخورند!

زمستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیتحليلي بر چرخش پازل سوريه؛ با ريزش و تكميل توأمان
مقاله بعدینمایندگان مجلس ایران: فساد، دستگاه‌های مبارزه با فساد را نیز فرا گرفته؛ هشدار كميسيون اصل 90 به بابك زنجاني
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.