این شعار اهانت آمیز بهترین پاسخ به سران جاهل رژیم بود! محترم مومنی روحی

0
284

از آنجائی که در میان هم میهنان گرانقدرمان، در هر استانی از ایران، مردمان آن به داشتن صفتی اختصاصی برای خودشان شهرت دارند. اهالی استان بزرگ و باستانی و زیبای اصفهان هم، که در هوشمندی سرآمد هستند و با دارا بودن روحیه ای طنز پرداز، به شوخ طبعی نیز مشهور می باشند. در ادامه تجمعات مردم سراسر کشورمان از دیماه تا کنون، عده ای از کشاورزان زحمتکش اصفهانی، که به خاطر خشک شدن زاینده رود، و عدم دسترسی این عزیزان به آبرسانی کافی به مزارع و باغ های مصفای خودشان، به داخل شهر بزرگ اصفهان رفته و در آنجا تجمع کرده بوده اند. آنها ضمن شعارهایی که خطاب به ملاهای حکومت بی کفایت و دولت نالایق جمهوری رسوای اسلامی سر داده بودند. یکصدا و با آوائی بسیار بلند، شعار طنزآمیز گویائی را بر زبان آوردند؛ که هم حکایت از طبع شوخ این هم میهنان عزیز داشت؛ و هم اهانت آمیزترین شعارهای سر داده شده از سوی مردم به پا خاسته ایران، به حاکمان مستبد و سران جاهل و نادان جمهوری آخوندی بود. که از سوی گروه های تجمع کننده در باره مسؤلان مملکت بیان می شدند!

این هم میهنان نکته سنج و شوخ طبع اصفهانی، در بیشتر موارد آنچه را که می خواهند به دیگران بگویند. آن را به گونه کنایه و در قالب طنز بیان می کنند. تا هم مراد و هدف خویش را مطرح کرده باشند؛ و هم زخم دل خودشان را، با آنچه که خطاب به حکومت و دولت اسلامی می گفتند مرهم بگذارند. زیرا زراعت و کشاورزی در این استان، هم رونق زیادی دارد؛ و هم کشاورزی کردن برای شان، تا حدود زیادی جنبه سپاسگزاری نمودن نسبت به آفریدگار یگانه را می رساند. هنگامی که درون میهن مان بودم؛ گهگاه که به اصفهان سفر می کردم؛ حتی درون این شهر بزرگ، صاحبان خانه هایی که جلوی ساختمان مسکونی شان، اندکی فضای باز و رها داشتند. در همان قطعه کوچک زمین، سبزی کاری و گلکاری می نمودندو این کار بر زیباتر شدن چهره شهر می افزود؛ و برای توریست های زیادی که به آنجا سفر می نمودند؛ جالب و نوظهور جلوه می نمود!

چنین کار پر ارجی(کشاورزی) که ایشان به آن دلبستگی زیادی هم دارند. فقط به زحمت فراوان وابسته نیست. بلکه به هوای سالم و آب کافی نیز بستگی دارد. چنانچه این موارد کاملا در دسترس ایشان باشند؛ آنگاه خواهد بود که خربزه اعلای گرگاب و گلابی شیرین و به آبدار و سیب قندک عالی و مرغوب اصفهان، که نه تنها در سراسر کشور از بهترین ها می باشند. بلکه در میان میوه جات صادراتی، از رتبه بالایی برخوردار هستند. البته این مهم در صورتی است؛ که هر سه مورد نامبرده(آب کافی و هوای سالم و کار فراوان کشاورزان) ، در شرایطی خوب و صحیح و کامل جهت به دست آمدن این محصولات وجود داشته باشند. در ظاهر امر اینچنین است؛ اکنون که به دلیل بی کفایتی های سردمداران حکومت شیادان اسلامی در ایران، بیشتر مناطق مملکت زیر فشار هوای آلوده و کم آبی بسیار قرار گرفته اند. و به همین علت نیز کاستی های گسترده ای در همه زمینه های زندگی مردم پدید آمده است. ساکنان هر استانی در میهن مان، دست کم به گزارش صاحبنظران مردم حدود هشتاد شهر ایران، برای رساندن فغان و ناله خویش از بی کفایتی های رژیم به پا خاسته اند؛ تا که دردمندی و نداشتن امکانات کافی را، با سر دادن شعارهای مربوط به کاستی هایی که نزد ایشان از اهمیت بیشتری برخوردارند. به مسؤلان هر نهاد و سازمانی که کارشان به آنان مربوط می شوند؛ را با فریادی رسا به گوش های ناشنوای ایشان برسانند!

کشاورزان زحمتکش اصفهانی نیز، در خیابان لاهور واقع در اصفهان نصف جهان تجمع کردند؛ با فریاد رسا به مدیران مملکت، از راس هرم قدرت تا پایین ترین دامنه آن را، با شعار زیر پند و اندرز می دادند: « اگر مسؤل ندارید، برید قبرس بیارید. » آگاهان به درستی می دانند، که هدف و مراد گویندگان این شعار، بر اساس شهرتی که « خرهای قبرسی در پرکاری و مفید بودن دارند سر داده شده است. در اصل منظورشان این بوده است: « اگر مسؤل ندارید، خر از قبرس بیارید»!

در زمان قدیم حدود دویست سیصد سال پیش، هنگامی که بسیاری از چهارپایان در ایران، در اثر بیماری سختی هلاک شده و مرده بودند؛ کسانی که به این چهارپایان نیاز داشتند؛ می دانسته اند که اسب و گاو و الاغ و …. را از کدام دیار بخرند و وارد کشور نمایند؛ تا که به وسیله آنها، به کارهائی با کمک این حیوانات انجام می شده اند بپردازند. به طور مثال گاو را از فرانسه، اسب را از عربستان، و الاغ و خر را از قبرس که متعلق به یونان بود و هنوز مستقل نشده بود می خریدند و به ایران می آوردند!

ظاهرا کشاورزان اصفهانی با فریاد بر آوردن این شعار اهانت آمیز خطاب به مسؤلان رژیم آخوندی، خواسته اند که به آنها بگویند: از بس که بی کفایت و نادان هستید؛ باید بروید مشابه خودتان را از قبرس بیاورید!!

محترم مومنی

مقاله قبلیکلنگ موزه جرج لوکاس زده شد
مقاله بعدیبازداشت مشایی و انتشار حکم ٧٧ صفحه‌ای بقایی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.