اگر یک ایرانی مرفه دو کودک دانش آموز داشته باشد؟ فقط دو میلیون تومان پول جامدادی آنها می شود! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
387

باز هم مهر ماه دیگری فرا می رسد؛ و باز هم پدران و مادران دانش آموزان ایرانی در کشورمان، به ویژه کسانی که دست شان از مال دنیا کوتاه است؛ می بایست جهت تامین مخارج بسیار بالا و باور نکردنی وسایل مورد نیاز فرزندان مدرسه رو خودشان، پیش از آغاز گشتن مهرماه، چه داشته باشند و چه نه؟ مبالغ هنگفتی را متحمل بشوند. بستگی به آن که وضع شان خوب باشد و « لاکچری » خرید بکنند. یا عکس آن صادق باشد؛ می بایست دست کم ششصد هزار تومان(نزد کسانی که خریدهای فقیرانه می کنند.) و میلیون ها تومان نزد آنانی که به خریدهای لاکچری می پردازند هزینه کنند!

به احتمال خیلی زیاد، و با توجه به تعداد تقریبی چهارده میلیون کودک و نوجوان و جوان دبستانی و راهنمائی تحصیلی و دبیرستانی در کشورمان، که همه ساله بر تعدادشان هم افزوده می شود؛ اگر خیلی مثبت نگر باشیم؛ فقط نیمی از آنها کسانی هستند؛ که خانواده شان توان مالی خوبی ندارند؛ و این دانش آموزان بی نوا، از همان نخستین روز شروع سال تحصیلی جدید(دوشنبه هفته آینده یکم مهر ماه ۱۳۹۸ خورشیدی) ، اولین شرم و خجالت زدگی کودکانه خودشان را تجربه خواهند کرد. زیرا در مقابل ایشان، دانش آموزان مرفه یا نیمه مرفه نیز می باشند؛ که پدر و مادرشان آنان را، با وضعیتی بهتر از بقیه همکلاسان شان به مدرسه می فرستند. هر چه این کودکان مرفه با شادی داخل محوطه مدرسه خود می شوند؛ به همان اندازه یا بیشتر، کودکان خانواده های کم درآمد و ناتوان، با چشیدن زهر ناشادمانی که به ایشان مستولی می گردد. به داخل مکان آموزشی خودشان پای می گذارند!

مصیبت این کودکان و نوجوانان و جوانان دانش آموز، زمانی افزایش می یابد؛ که برخی از دانش آموزان مرفه مدرسه شان، از روی نادانی و درک کم کودکانه خودشان، به بچه هائی که روز اول سال تحصیلی جدید، نه با لباس نو و نه با کیف و کفش جدید به آنجا آمده اند. با نگاه های غیر عادی خود آنان را می نگرند و از کنارشان می گذرند!

در دوران پادشاهی شاهنشاه آریامهر بزرگ آرتشتاران، ریاست « انجمن همکاری خانه و مدرسه » دو فرزند دختر و پسر دانش آموزم را بر عهده داشتم. سنگین ترین وظیه اعضای این انجمن، که اکنون با نام « انجمن اولیاء و مربیان » تشکیل می شوند. تهیه کردن لباس های نو برای کودکان نیازمند مدارس مورد نظر، جهت دو پریود زمانی بود. یک بار در میانه اسفند ماه، برای تدارک دیدن لباس نو و سایر وسایل مورد نیاز داشن آموزان آنجا فعالیت می کردیم. بار دیگر در شهریور ماه و پیش از فرا رسیدن سال نوی تحصیلی به این امر می پرداختیم!

خوشبختانه من هیچگاه با این دو مورد و تدارک دیدن وسایل و ملزومات مورد نیاز دانش آموزان کم توان تر مدارسی، که فرزندانم در آنها تحصیل می کردند؛ با مشکل مواجه نمی شدم. زیرا یک بار در سال ۱۳۵۲ به همراه نایب رئیس های دو انجمنی که ریاست شان را بر عهده داشتم؛به ساختمان مرکزی « شرکت ملی نفت ایران » رفتیم. از قبل قرار ملاقات با مدیر عامل وقت آن شرکت عظیم، شادروان آقای دکتر منوچهر اقبال را همآهنگ کرده بودم. هنگامی که به دفتر مخصوص محل کار آن مرد بزرگ و خدمتگزار وارد شدیم. با خوشروئی و خوش برخوردی بی نظیری از ما استقبال نمود. موقعی که خودم را به او معرفی کردم؛ با تعجب نام مرا تکرار کرد و پرسید: « شما با مرحوم مومنعلی مومنی نسبت داشتید؟ » وقتی که به او پاسخ دادم که او زنده یاد پدرم بود. شادروان دکتر منوچهر اقبال، که پیش از مدیر عاملی شرکت ملی نفت ایران، ضمن استادی دانشگاه تهران، دبیر کل حزب ملی گرای « ملیون » که خود او تاسیس کننده آن بود. پدرم را که یکی از فعالان آن حزب به شمار می رفت را به خوبی می شناخت. زمانی که دانست من برای تامین هزینه لباس نوروزی و وسایل سال جدید تحصیلی دانش آموزان کم بضاعت دو مدرسه مورد نظرم نزد او رفته ام. معاون خود را صدا کرد و به او دستور داد؛ که مقدمات یاری نمودن به ما از طریق امکانات مالی شرکت ملی نفت ایران را فراهم بی آورد!

آقای معاون هم در این رابطه اقدام نمود؛ و هزینه کیف و کفش و لباس و ……برای ۱۹ تن از دانش آموزان مدرسه دخترانه، و ۳۸ تن از دانش آموزان مدرسه پسرانه مورد نظر ما را، امر به پرداخت کردن به حساب بانکی هر دو مرکز تحصیلی مربوطه نمود!

با پدران و مادران دانش آموزان کم بضاعت آن دو مرکز تحصیلی همآهنگ کردیم؛ که از دو فروشگاه معتبری که سراغ داشتیم. نیازمندی های فرزندان خودشان را تهیه کنند؛ و در ازای آن، از چک حساب بانکی انجمن اولیاء و مربیان مدرسه فرزندشان، بهای وسایل خریداری شده را بپردازند. اینگونه هیچیک از بچه های مدرسه متوجه نمی شدند؛ که خانواده شان هزینه تامین کردن آن امکانات برای فرزندشان را، از کجا تهیه نموده بودند؟!

آیا اکنون که به قول آن نادان های پنجاه و هفتی: حکومت طاغوتی شاه دیگر وجود ندارد. حاکمیت غیر طاغوتی اسلام ناب محمدی……. !!!! تدابیری جهت تامین هزینه های مخارج دانش آموزان کم بضاعت در سال نوی تحصیلی را فراهم آورده اند؟!

آری!!!!!! یک جا مدادی معمولی به قیمت یک میلیون تومان است. یعنی پدر یا مادر بی نوائی، که فقط دو فرزند هم داشته باشند؛ تنها باید دو میلیون تومان، فقط برای جا مدادی های آن دو دانش آموز بپردازند. با این وجه و در این صورت، پس کیف و کفش و اونیفورم و کتاب و دفتر مداد و خودکار و ماژیک و خودنویس و ……. بچه های شان را، با کدام درآمد و از کجا به دست بی آورند؟!

« تو خود حدیث مفصل، بخوان از این مجمل » !!!

محترم مومنی

مقاله قبلی« من از بیگانگان هرگز ننالم، که با من هر چه کرد؛ آن آشنا کرد.»!! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیقضیه، فقط جنگ شیعه و سنی است؛ نه چیز دیگری! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.