از آنچه که رنج می بریم!

0
122

در این جهان گذرا، و در این روزگار آمیخته به انواع تلخکامی ها و ناسازگاری های انفرادی و اجتماعی، به عکس مردمان عادی و عامی جوامع گوناگون در دنیا، که به همه رویدادهای خوب یا بد محیط اطراف شان، با بی تفاوتی مواجه گشته و بدان می نگرند؛ اندیشمندان و فرهیختگان همین جوامع، که متأسفانه تعدادشان بسیار کمتر از گروه نخست نیز هست. به آنچه که در پیرامون ایشان و محیط زندگی آنان رخ می دهد؛ کاملا موشکافانه و دقیق تر توجه می کنند!

با گذشتن بیش از سه دهه از شورش عامیانه و سهل انگارانه مردم ایران، که موسوم به انقلاب اسلامی شد، در سی و شش سال  پیش، با توطئه های سازمان سیا و حکومت دموکرات وقت در ینگه دنیا، و با همدستی عده ای از دانشجویان کنفدراسیون دانشجوئی در آمریکا، و توسط فعالیت های از پیش سازماندهی شده برخی از چپی های کمونیست در کشور، و البته خرابکاری های مارکسیست های اسلامی و مذهبی های خیانتکار درون و برون از مرزهای میهن مان، چنان به ملت فریب خورده سرزمین کهنسال ما القا گردید؛ که یکباره به خیابان های بزرگ همه شهرهای کشور ریختند؛ و این فاجعه بسیار ناخوشآیند را، با عملکرد نا آگاهانه خودشان شکل دادند. هنوز کسانی از هم میهنان ما در ایران، نمی دانند که در آن سال شوم(1357 خورشیدی)، با ترفندهای حیله گرانه کدامیک از دشمنان خارجی و داخلی خود و مرز پر گهر سرزمین اهورائی ایشان، چنین بلائی عظیمی بر سرشان آمده است؟!

چند روز دیگر، چهارشنبه 22 بهمن 1393 ، نوکران و مزدوران رژیم اشغالگر جمهوری پلید و اهریمنی اسلامی، به مناسبت فرا رسیدن سالروز رخ دادن آن واقعه شوم، خیابان های کشورمان را آذین می بندند؛ و جشن پیروزی انقلاب ویرانگر اسلامی شان را، به مناسبت آغاز شدن سی و هفتمین سالگرد آن برگزار می کنند. آن دسته از مردمی که سرانجام پی برده اند؛ که این قوم فاسد و ضدایرانی، چه بر سر آنها و مملکت آکنده از نعمت و ثروت ایشان آورده اند؟ چنانکه هنوز کمی عرق ملی در وجودشان حضور داشته باشد؛ باید به خودشان اجازه ندهند، که به هیچ وجهی و دلیلی، در این روز نامبارک، پای شان را از خانه های خویش بیرون بگذارند. تا با چنین اقدام مدبرانه، خیابان های چراغانی شده به دست دشمنان ایران و ایرانی را، خالی از حضور خود نمایند؛ و به حاکمیت خودکامه رژیم استبدای آخوندی، و به دولت بی کفایت این جمهوری دیکتاتوری و ضد بشری نشان بدهند؛ که چقدر از آنها متنفر هستند و نیستی شان را آرمان دارند!

” به عمل کار برآید، به سخندانی نیست “!

آنهائی که در هر شرایطی، درون سوپرمارکت، داخل تاکسی، در پارک های عمومی شهرها، در میان جمع دوستان و خویشان، و یا در هر کجای دیگری که هستند؛ از نارضایتی های فراوان خودشان، از شرایط کنونی و مشکلات همه جانبه ای که در خانه و درون اجتماع در کشور دارند می گویند. چنانچه گفته های گله مندانه شان، فقط به خاطر حرف خالی زدن نبوده و از عقیده میهن پرستانه آنها برخاسته اند؛ تصمیم بگریند که همان یک روز ننگین جشن پیروزی این انقلاب ویرانگر را، آری فقط همان یک روز خوار گرداننده بیست و دوم بهمن امسال را، در خانه بمانند. تا به برگزار کنندگان این جشن ناخجسته بفهمانند؛ که تا چه اندازه از همگی شان بیزاری می جویند و ناخرسند می باشند. در این رهگذر دست کم، گزارشگران خبرگزاری های بین المللی، اخبار عدم حضور مردم در این مراسم، و خلوت بودن خیابان های ایران، به ویژه پایتخت را، به سراسر گیتی مخابره خواهند کرد؛ و کمی از فریاد سکوت آسای ایرانیان راستین را، به همه جهان خواهند رساند!

شما به عنوان یک ایرانی که داخل کشور هستید؛ و بیش از آن، به عنوان یک انسان آزاده که در گوشه ای از یکی از آبرومند ترین ممالک موجود در این گیتی زندگی می کنید. مسؤل می باشید که به وظایف انسانی خودتان، هم آگاه بوده و هم به آن عمل بکنید. صرف ” خور و خواب ” وظیفه یک انسان کامل و فرهیخته و آزاده نیست؛ چون این عمل زیست محیطی توسط حیوانات نیز به انجام می رسند. شما با ظاهر و باطن آدمی گونه ای که دارید؛ ملزم به درک نمودن وظایف انسانی خود و عمل کردن به آنها نیز هستید!

همین الزام، و درک واقعی آنچه که بر شما مترتب است؛ باید شما را وا دارد، که به هر شکل ممکن، و با هر ابتکاری که می توانید از خود بروز بدهید؛ از میزان ناکامی های اطرافیان خویش بکاهید. اطرافیان، فقط اعضای خانواده و فامیل دور و نزدیک شما نیستند؛ تمامی کسانی که با شما در یک محیط اجتماعی زیست می کنند؛ اطرافیان شما به حساب می آیند. با علم به اینکه موقعیت زندگی مردم طبقه متوسط کشورمان، در شرایط کنونی مملکت مشابه همدیگر می باشند. درک نابسامانی های یکدیگر برای همگی شما آسان تر و ملموس تر است.

از اینرو، اگر به آشکارا نمی توانید در مقابل زورمداران حاضر درون این حاکمیت قدرت پرست بایستید؛ و حقوق انسانی خودتان را از ایشان مطالبه کنید. به راحتی خواهید توانست، در برابر قوانین ضدبشری مسؤلان ناجوانمرد حکومت و دولت اسلامی قد علم کنید؛ و از میزان جبر و فشاری که بر شما و زندگی تان تحمیل می شوند بکاهید. در این رابطه منطقی ترین کارهائی که شما را به نتیجه ای که مایل به تحقق آن می باشید خواهند رساند. بخش هائی از نافرمانی های مدنی هستند؛ تا شما را به آنچه که می خواهید برسانند!

بدون تردید یک ایرانی میهن پرست، بیش از این به خود اجازه نمی دهد؛ که کشور باستانی و متمدن او، همچنان در یوغ اسارت بی تمدن ترین موجودات عالم باقی بماند. می گوئیم، مدت کوتاهی جهت اعتراض نمودن به کاستی های موجود در کشور، که تعدادشان زیاد هم هستند؛ از استفاده کردن از بسیاری از نیازهای اجتماعی که دارید خودداری کنید. می گوئید: ” اگر چند روز نان نخریم، خانواده مان گرسنه می مانند. اگر از سوار شدن در وسائل نقلیه عمومی صرف نظر کنیم، که تا پیاده به مقصدمان برویم؛ به کار و مدرسه و دانشگاه مان دیر می رسیم. یا اگر مدتی از خریدن و خوردن انواع گوشت دوری جوئیم؛ دچار فقر پروتئین حیوانی شده و ضعیف و بیمار می گردیم. ” !

همه این دلائلی را که اظهار می کنید پذیرفته نیستند. آن افرادی که به شغل های شریف رانندگی وسائل نقلیه عمومی، و یا فروشندگی مواد خوراکی از هر نوع آنها اشتغال دارند؛ به طریقی در میان اعتصاب کنندگانی چون شما، که در این مدت کوتاه اقدام به اعتراض کردن نموده اید قرار می گیرند. اگر همگی شما، همچنان بخواهید که با عنوان کردن اینگونه از ” ایرادهای بنی اسرائیلی ” ، از زیر بار مسؤلیتی ملی، که بر همگی ما ایجاد وظیفه مندی می نماید شانه خالی کنید. سزاوارتان باد، که تا ابد از همه سختی هائی که مشتی آخوند بی هویت و تازی تبار برای تان به وجود می آورند؛ در رنج و عذاب باشید!

از آنچه که ما رنج می بریم، چند روئی های برخی از خودمان است. تعداد بی شماری از ایرانیان، در باره همه مواردی که باب میل و به مراد ایشان نیست گلایه می کنند؛ در محق بودن شان نیز شکی وجود ندارد؛ چون سختی ها و نامرادی های موجود در جامعه کنونی میهن ما، بر همگان آشکار می باشند. اما چنانچه با چند حرکت ساده و معمولی، بشود و بتوانند که قسمت هائی از این مشکلات فراگیر را از سر راه شان بردارند؛ گلایه های خویش را فراموش می کنند؛ و حاضر می شوند که همچنان در همان موقعیت های بدی که هستند باقی بمانند. اما کوچکترین سختی را متحمل نشوند!

بدیهی است تا زمانی که زبان و قلب های ایشان یک چیز را نگویند؛ و ظاهر و باطن شان یکی نشوند؛ باید در این روزگار جهنمی به سر ببرند و کاری از دست شان بر نیاید. اگر گلایه های شما از سر معده و زبانی نیستند؟ ” ز تعارف کم کرده و بر مبلغ بیفزائید. ” !

زیرا سی و شش اسارت، سی و شش سال تحمل ننگ، سی و شش سال دم فرو بستن، سی و شش سال آوارگی و بی خانمانی، سی و شش سال کم خوردن و گرد خوابیدن، سی و شش سال محرومیت از آنچه که آرزو داشتیم و داریم؛ و….. سی و شش سال بری بودن از آزادی و آزادگی، سنگ را هم به صدا در می آورد. از آنچه که رنج می بریم، این است که هنوز نمی دانیم؛ که چه شما را به صدا در خواهد آورد؟!

محترم مومنی

مقاله قبلی۱۲۸ روستای اطراف کوبانی از کنترل “دولت اسلامی” خارج شدند
مقاله بعدیاعزام سراج الدین میردامادی به بیمارستان به تعویق افتاد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.