آنچه که به خود نمی پسندید، به دیگران روا مدارید !

0
221

در ابتدای این نوشتار، قطعه شعری از یک دوست میهن پرست و حقیقت بین” را، که از نامردمی های بعضی از افراد در این دوره و زمانه نالیده را قرار داده ام. زیرا نگارنده نیز در این رابطه، خودم هم با برخی از این مصادیق رنج آور در تعدادی از رسانه های مجازی، به ویژه در فیسبوک به فراوانی برخورد نموده ام. وقتی که ایمیل این دوست گرامی را، که حاوی شعر زیر بود دریافت کردم؛ با خود اندیشیدم، که چه بسا نه فقط من و این هم میهن دلسوخته، بلکه بسیاری دیگر از سایر دوستان و آشنایان هم در این باره دل پرخونی دارند. و از خواندن این نوشتار نتیجه بگیرند؛ که با سکوت کردن و خود را به ” کوچه علی چپ ” زدن، هیچ کاری پیش نمی رود!

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل وهنوز

  باطل درین خیال که اکسیر میکنند

 می خور که شیخ وحافظ ومفتی و محتسب

 چون نیک بنگری همه تزویر میکنند!

این واژه ” تزویر” در شرایط کنونی میهن اشغال شده ما، که مشتی آخوند افسار گسیخته و بی خرد و جنایتکار، آن را در استیلای سلطه جویانه خویش دارند. به قول ادیبان و سرایندگان اشعار پارسی، که در صنایع شعری صاحبنظرانی کاردان می باشند؛ در صنعت شعری ” حسب الحال ” یا ” وصف الحال ” ، شرح کارها و گفته های بی خردانه و بدون ربط برخی از هم میهنان عزیز ما است؛ که به پندار باطل خودشان، جهت رها ساختن ایران و ایرانی از یوغ استبداد آخوندی، به انواع فعالیت های دیداری و گفتاری و نوشتاری دست می زنند!

هرچند که این امور از کوشش های ایشان، برای روشنگری نزد مردم ایران هم باشند؛ اما متأسفانه در بیشتر آن فعالیت هائی که انجام می دهند؛ جلوه های ” تزویر و ریاکاری ” ، اگر نه برای همگان، ولی برای آنانی که صادقانه در این مسیر رهسپار آزادسازی کشورشان، از اسارتی سی و هشت ساله حکومت ننگین آخوندی هستند؛ ولی تمیز دادن و درک نمودن جلوه های خودنمائی این دست از هم میهنان ما، که شاید بدون آگاهی و یا قصد خاصی دست به این کارها می زنند. کاملا مشهود و مشخص است، که چه کسانی بی ریا در این راه سنگلاخ و پر نشیب و فراز گام بر می دارند. و چه افرادی صد درصد، با به کار گرفتن عوامل ” تزویر و ریا ” فقط جهت خودنمائی و نشان دادن میهن پرستی خویش، به این کارهائی که مصنوعی بودن شان کاملا هویداست می پردازند؟!

بعضی از کسانی که مشمول توصیف بالا هستند؛ که خوشبختانه تعدادشان هم زیاد نیست؛ آنهائی می باشند که فقط با چشم سر به پیرامون خودشان می نگرند؛ و به مجموعه کارها یا نوشته های دیگران که می بینند و می خوانند؛ با همان منطق دور از حقیقت چشم سرشان، نسبت به درست یا نادرست بودن دیدگاه ایشان قضاوت می کنند. و با این حقایقی که چه کسانی این مطالب را می نویسند و می گویند هیچ کاری ندارند؛ که… آیا اینها همه بر اساس واقعیت است یا به خاطر ابراز دانائی، و یا به نمایش گذاشتن یک شخصیت اجتماعی به اصطلاح روشنفکر از خودشان، به جلوه فروشی نابخردانه مشغول هستند؛ و در کمال ناشیگری به خودنمائی های ناپسند و بی جا می کوشند؟!

غافل از آن که، بالاخره در میان اینهمه ایرانی، که از فعالان اجتماعی در زمینه های سیاسی و یا هر موضوع دیگری که کار می کنند؛ کسانی نیز هسنند، که بسان خودشان دچار بی خردی و بی تدبیری و بی محتوائی نیستند. اگر نه همه اینها، شاید تعداد کمی از ایشان، بالاخره دست بی سوادان جلوه فروش را رو می کنند. و سرانجام کسانی را که مانند پسته های بی مغز، دهان بی خاصیت شان را باز می کنند؛ و صرفا جهت خودنمائی های دانشمندانه و کارشناسانه، نسبت به هر امری، که حتی هیچ توافقی هم با آنها ندارند؛ اظهار فضل و درایت می فرمایند. تا خودشان را در میان آن دسته از کسانی، که به دور از هر گونه ریا و تزویری، سخن های از دل برآمده شان را مطرح می نمایند جا بزنند!

دوست گرامی، هم میهن عزیز، خانم یا آقائی که واژه های [ فرض را فرز ، لحاظ را لهاظ ، به این کار خوب را به این کاره خوب ، با کار خرابات نشینی چه کنم را با کاره خرابات… ، با گدا نشسته با ” شاه نشینی ” چه کنم( مگر شاه هر که باشد، تالار یا سکّو یا تراس و جایگاه و امثال این است که ” شاه نشینی ” را به کار می برید؟) عشق گدائی است را عشقه گدائیست ، حاضر را حاظر، جزء را جزو ، پائین را پاین ، به دور چیزی گشتن را بدور چیزی… ، توهم برانگیز یا دارای توهم را متوهمانه(تعبیری که از خودشان در آورده اند)، فضای را فزای ، برای دیدن برنامه را برای دیدنه برنامه، نیست را نیس، بپردازند را به پردازند، سلاح به دست را سلاح بدست ، نصیب را نسیب ، فکر می کنم را فک می کنم، سؤآل را ساآل ، خانواده را خونه واده ، اروپائی را اورپائی ، میلیون را ملیون ، مسؤلین را مسعولین ، بازماندگان را باز مانده گان] نوشته اید؛ و از این پس نیز خواهید نوشت. آیا با این سواد اندک و با چنین بی خردی هائی که درنگارش های تان مشخص هستند. و به راحتی از نوع کلام تان روشن است؛ که فقط و فقط قصد خودنمائی و فضل فروشی و اظهار وجود کردن و ابراز تخصص نمودن را دارید. یک نگاه ” عاقل بر سفیه ” هم به خودتان و اعمال و حرف های تان بیندازید. آنگاه به بقیه هم میهنانی که هیچگاه مزور و ریاکار نبوده و نیستند تهمت بزنید!

محترم  مومنی

مقاله قبلیدستور اردوغان برای تعطیلی بیش از ۲۳۰۰ نهاد مدنی و آموزشی ترکیه
مقاله بعدیناصر مکارم شیرازی: دولت امتیازاتی را از کارمندان بدحجاب کم کند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.