از انقلاب تا انقلاب!

0
333

در ششم بهمن سال 1341 خورشیدی، لوایح ششگانه انقلاب سپید شاه و مردم، به وسیله اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر،  که مانند پدری دلسوز همه همّ و غمّ خویش را، جهت بهبود بخشیدن به زندگی هم میهنان خویش به کار می گرفت؛ نه فقط به ملت ایران ابلاغ فرمود؛ بلکه بدون خطاب به مردم سراسر جهان، آنان را نیز در جریان یکی از مهم ترین رویدادهای نیکواثر فرهنگی اجتماعی مملکت اهورائی خویش هم گذاشت.

1 – اهداء حق رأی به زنان ایران، و بیان تساوی حقوق ایشان با مردان جامعه در تمامی زمینه های اجتماع، یکی از بارزترین لایحه های آن انقلاب افتخارآمیز بود؛ که فرد نادان و زن ستیزی مانند خمینی نابخرد و واپسگرا، نتوانست آن را تحمل کند؛ و شروع نمود به ابراز مخالفت با این ایده ی مترقیانه روانشاد محمد رضا شاه پهلوی، با این دلیل عقب مانده ضد بشری، که دادن چنین آزادی هائی به زنان، در سرزمینی که بیشتر آحاد ملت مسلمان بودند؛ مغایر با احکام قرآنی و اصول دین اسلام برشمرد!

 2- اصلاحات ارضی و واگذاری بخش هائی از زمین های خان های زورگو و فئودال به کشاورزانی، که کار سخت دهقانی بر روی مزارع خان ها از وظایف آن زحمت کشان به شمار می آمد؛ مشکلات را آنها تحمل می کردند. ولی سود و بهره های فراوان مادی تلاش های بی وقفه این کشاورزان مظلوم، نصیب همان مالکان تن پرور و استثمارگر می شد!

 3- سهیم نمودن کارگران در سود سالیانه کارخانه هائی، که رنج به ثمر رساندن تولیدات آن مراکز صنعتی در کشور، بر دوش آن زحمتکشان تلمبار می گردید؛ ولی منافع زیاد و شهرت فراوان آن، به کارفرمایان و مدیران و صاحبان آن کارخانجات تعلق می یافت. کارگر بی نوا ناگزیر بود، آنهمه سختی کار و کمی دستمزد و دیگر مرارت ها و نارسائی ها را بپذیرد؛ اما صاحبان کارخانه ای که آنها در آنجا زحمت می کشیدند و کار می کردند؛ نصیب کارفرما و سرمایه گذار مال پرست می گشت!

 4– ایجاد پایگاه بسیار ارزشمند سپاهیان دانش در مملکت، به هدف ریشه کن نمودن بی سوادی در همه کشور، که با همت سربازان وظیفه در روستاهای دور و نزدیک شهرهای واقع در تمامی استان های کوچک و بزرگ شکل می گرفت و تحقق می یافت. از ابداعات بسیار ارزنده پادشاه فقید میهن مان بود؛ که با یک تیر چند نشانه را هدف گیری می نمود. استفاده بهینه از موقعیت خدمت نظام سربازان وظیفه (سرباز وظیفه = دانشجویان یا جوانان تحصیل کرده، که تا مقطع دیپلم دبیرستان تحصیل کرده بودند؛ به جای انجام دادن دوره 24 ماهه خدمت سربازی خودشان، ملزم می گشتند که همه این مدت را، در یکی از روستاهائی که به آنان پیشنهاد می گردید؛ مشغول آموختن دروس آموزش و پرورش، به ساکنان آن دهکده ها، به ویژه کودکان روستائیان می شدند.

5 – ایجاد پایگاه دیگری به نام سپاه بهداشت، که از پزشکان وظیفه می خواستند؛ تا به جای انجام دادن دوره 24 ماهه خدمت سربازی شان، را در دهستان هائی که از خدمات پزشکی و بهداشتی، امکانات چندانی نداشتند؛ مشغول کار بشوند، و در جهت رسیدگی به امور بهداشتی مردمان آنجا، در درمانگاه هائی که مسؤلیت آماده سازی آنها بر عهده دو وزارتخانه ” وزارت بهداری” و ” وزارت کشور ” بود. روستائیان را از رفتن به شهرهای نزدیک جهت مداوای بیماری شان آسوده کردند. و مشقات آنان برای امر درمان یا سایر اموری که به مسائل پزشکی ایشان مربوط می شد را نیز، از متن زندگی آنها و خانواده شان کم کردند.

6 – راه اندازی پایگاه سپاهیان ” ترویج و آبادانی ” در کشور، برای بخش دیگری از سربازان وظیفه، که با تخصص هائی که در زمینه های گوناگون داشتند؛ می توانستند به کمک بخشداری ها و فرمانداری های دهکده ها و قصبه های کوچک یا بزرگ بروند؛ و در کارهای ساختمانی اعم از ایجاد مدارس آموزشی، درمانگاه های پزشکی، پل سازی و به وجود آوردن مراکز مخابراتی در آن مکان های دورافتاده، تا مردمان آنجا بتوانند جهت تماس گرفتن های تلفنی یا ارسال تلگراف و نامه برای آشنایان و فامیل شان، از امکانات آن استفاده نمایند. همچنین به کار گرفتن خود روستائیان برای ایجاد مراکز ” شهر و روستا ” در دهات کشور، تا ملزومات مورد نیاز آنها که در شهرهای کشور بودند؛ را در ساختمان های ” شهر و روستا ” آماده استفاده ساکنان آن مناطق مسکونی کشور بنمایند.

لازم به بیان است، که خوشبختانه در هر سه پایگاهی که سپاهیان دانش، بهداشت، و ترویج و آبادانی فعالیت می نمودند. دخترانی که در موقعیت انجام دادن خدمات سربازی خویش بودند؛ نیز پا به پای برادران سربازشان، در همه امور با آنان همکاری های شایسته و قابل توجه را داشتند.

ننگ مان باد، که آن انقلاب سپید و پیروزمند و کارآمد و مفید و افتخار برانگیز شاه و ملت را، در نهایت بی خردی و سهل انگاری و نادانی و ناسپاسی بی بها ساختیم. و در کمال تأسف، انقلاب سیاه و شوم اسلامی را، که ریاکارانی که دشمنی غیر قابل درک و بی دلیلی با حکومت ایرانساز پهلوی، دو پادشاه فداکار و بی بدیل آن، و خاندان میهن پرست آن سامانه افتخار آفرین داشتند؛ را جایگزین یکی از برجسته ترین و اصولی ترین کارهای سازنده در کشورمان نمودیم!

محترم مومنی

مقاله قبلیبررسی تغییرات زمین با بازسازی شهاب سنگ باستانی
مقاله بعدیتلاش ماموران برای بازداشت جعفر عظیم‌زاده همراه با تهدید خانواده این فعال کارگری
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.