” گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری” !

4
251

نوشتار زیر با الهام از مقاله پربار هم میهن گرامی آقای احمد صدری است که در وب سایت گاردین منتشر شده است.

یک آمریکائی پاکستانی تبار افراطی به عربستان سعودی می رود؛ و با یک پاکستانی شستشوی مغزی شده وهابی افراطی ازدواج می کند. سپس این زوج به آمریکا می روند و به یک میهمانی اداری که به مناسبت کریسمس برپا شده بود حمله می کنند؛ و 14 تن از مدعوین این میهمانی در این عملیات تروریستی کشته می شوند. حدس بزنید چه کسی باید برای این جنایت نفرت انگیز مجازات شود؟ ایرانی – آمریکائی هائی که هرگز چنین ایدئولوژی افراطی نداشته، و تا آنجائی که می دانیم، هیچ ارتباطی هم با این یا دیگر اقدامات تروریستی در هیچ کجای جهان نداشته اند!

اقدام مجلس نمایندگان آمریکا، در تصویب طرح موسوم به ” قانون بهبود برنامه روادید متقابل و ممانعت از سفر تروریست ها” یا ” اچ . آر 158″ ، یادآور یک داستان قدیمی ایرانی در باره یک حاکمی است که می شنود آهنگری در بلخ، در شمال افغانستان کنونی، جرمی مرتکب شده، و برای اجرای قانون، دستور بازداشت کردن او و زدن گردن وی را صادر می کند. ولی از آنجائی که شهر بلخ دور بود؛ حکم حاکم زدن گردن هر آهنگر دیگری را مجاز می نماید. با این وجود، چون که جلادان نتوانستند در روستاهای اطراف آهنگری را پیدا بکنند؛ تنها کسی را که یافتند، یک مسگر در شهر شوشتر در غرب ایران بود. که حاکم غیور!! دستور اعدام نمودن او را صادر کرد: ” گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری” !

مجلس نمایندگان آمریکا دقیقا آن داستان را به قانون بدل کرده، اگر این مصوبه در سنا نیز تصویب شود و به امضای رئیس جمهور نیز برسد؛ ایرانی – آمریکائی ها از استفاده از برنامه روادید متقابل، بین 38 کشور جهان، که این قانون(روادید متقابل) که به آنها اجازه سفر و اقامت تا 90 روز بدون ویزا به آمریکا را می دهد محروم خواهند شد!

حتی اگر بپذیریم که ملاحظات امنیتی، مجازات جمعی را توجیه می کند؛ ” اچ . آر 158 ” هیچ مجازاتی را برای پاکستانی ها و سعودی های با تابعیت دوگانه را در نظر نمی گیرد. در عوض، ایرانی – آمریکائی ها و افرادی با تابعیت دوگانه از عراق، سودان و سوریه، و افرادی که بین این پنج سال از این چهار کشور(ایران، عراق، سودان و سوریه) دیدن کرده اند؛ دیگر نمی توانند بدون ویزا به آمریکا سفر کنند!

چرا؟ به دو دلیل: یک، اینکه کسی باید مجازات شود. دو، این که کسی برای هدف گرفتن ایرانی آمریکائی ها، متحمل هزینه های سیاسی نمی شود. این مسأله در شرایطی رخ می دهد؛ که هیچ جا ثابت نشده است، که ایرانی آمریکائی ها، یا حتی اتباع ایرانی در فعالیت های تروریستی در آمریکا یا اروپا نقش داشته باشند. آنچه که اکنون می گذرد، نباید با ترور مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشور توسط حکومت، در دهه 90 میلادی یکی دانسته شود!

اما چرا، هر بار که پای سعودی ها به مسأله تروریسم کشیده می شود؛ از مخمصه در می روند؟ زیرا در میان نخبگان سیاسی آمریکا، و خانواده های متنفذ بوش و ترامپ محبوبیت دارند. همه در باره آل سعود و حملات تروریستی یازدهم سپتامبر دو هزار و یک می دانند؛ همه می دانند که سعودی ها، دهه ها مروّج ایدئولوژی تند وهابی ها بوده اند؛ که امروز تبلور آن را، در القاعده، طالبان، داعش و بوکوحرام، و دهها گروه های تروریستی از چچنی ها و بلوچستان تا چاد قابل مشاهده هستند. با این وجود سعودی ها مصون به نظر می رسند!

تصویب بازی گونه ” اچ . آر 158 ” نمایشی برای پرمشغله نشان دادن مجلس نمایندگان آمریکا بود؛ بدون آنکه ذره ای بر امنیت شهروندان آمریکائی اثری بگذارد. این مصوبه فقط سفر افرادی را که هیچ ربطی به تروریسم ندارند محدود می کند. اما مظنونان به فعالیت های تروریستی، به تحرکات خود بدون هیچ محدودیتی ادامه خواهند داد!

” اچ . آر 158″ شامل افرادی می شود، که به طور مستقیم بین آمریکا و سوریه سفر می کنند. اما مصوبه این واقعیت را نادیده می گیرد؛ که عملا هیچ کس مستقیم وارد سوریه نمی شود؛ افراد مسؤل جذب نیرو در داعش، معمولا از طریق ترکیه به سوریه وارد و از آن خارج می شوند. چرا طرحی را ارائه نکنیم، که برای سفر این افراد محدودیت ایجاد کند؟ زیرا ترکیه، عضو ناتو است، و مواجهه با آن پرهزینه خواهد بود!

این همان ماجرای داستان قدیمی ” بلخ و شوشتر ” ایرانی است؛ چون ایرانی ها هیچ نقشی در عملیات یازدهم سپتامبر 2001 نداشتند؛ در حالی که 15 نفر از 19 نفر از هواپیماربای آن سه شنبه خونین، اهل عربستان سعودی بوده اند. ولی بعد از عملیات یازدهم سپتامبر، صدور ویزای دانشجوئی برای اتباع سعودی محدود نشد. اما این محدودیت در مورد دانشجویان ایرانی اعمال گردید. به نظر می رسد، ما یک بار دیگر ” بهتر قربانی ” هستیم؛ زیرا مجلس نمایندگان آمریکا، ناتوان از یافتن آهنگر بلخ، قصد زدن سر مسگر شوشتر را دارد!

محترم مومنی

مقاله قبلیزنجانی در جلسه بیست‌وسوم: سند ۵۰ میلیاردی بیمارستان پارسیان متعلق به «م.ش» جعلی بود
مقاله بعدیتوافق اکوادور و سوئد بر سر بازجویی از آسانژ
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.

4 نظرات

  1. متاسفانه ساده لوحی وعدم شناخت قانون گذران کشور آمریکا باعث شد غرور وشخصیت ایرانیان لطمه دیده ودچار رنجش ویاس شوند این است نتیجه خدمت ایرانیان با فرهنگ ونخبه . به جامعه آمریکا

  2. در سایت فارسی صدای آمریکا این مقاله با همین عنوان به قلم فرد دیگری درج شده متن هم تقریبا یکی است نویسنده این متن مگر سرکار خانم محترم مومنی نیست ؟!

  3. گرانقدر خاتون

    سپاس از توجه شما، همانطور که همکار گرامی بنده بیان داشته اند، این نوشتار با الهام از مقاله آقای احمد صدری است که در گاردین منتشر شده بود به نگارش در آمده و تارنماهای بسیاری این مقاله را بازتاب داده اند، اما خانم مومنی نکاتی را نیز بر این مقاله افزوده اند.

    با مهر بسیار

  4. سپاس و احترام مدیون تلاش های بی شائبه اتان بخاطر آگاهی وانتشار مطالب روشنگرانه می باشم

نظرات بسته است