وقتی تاریخ تکرار می شود، خمینی در کسوت طالبان ظاهر می گردد! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
264

آنچه که در قاموس اسلام ناب محمدی، در تمامی مذاهب و زیر مجموعه های آن، کم ترین معنائی از اعراب را در خود ندارد. ایجاد صلح و دوستی میان تمامی ساکنان این کره خاکی است؛ که البته در ظاهر امر دم از آن می زنند؛ ولی در عمل بر آنند، که به هر دلیل ممکن و با هر شیوه ای که برای شان میسر باشد؟ فاتحه صلح و دوستی در دنیا را بخوانند؛ و جهت بر کرسی نشاندن عقاید ضد بشری و عقب مانده خودشان، با روش هائی خطرناک تر و وحشیانه تر از چنگیز و هیتلر و ….. به جان مردم جهان بیفتند؛ و از خون های شان آسیاب های خویش را به حرکت در بیاورند!

این فریبکاران، جهت پاک و مطهر نشان دادن دین اهریمنی و تمامی زیر مجموعه های شیطانی و نکبت اثر آن، و صدالبته برای گمراه نمودن همه ساده انگاران دنیا، در نهایت تزویر و فریبکاری شعار می دهند و می گویند: « اسلام به ذات خود ندارد عیبی، عیبی اگر است، در مسلمانی ماست » ؛ در حالی که اگر نگاهی سنجیده و واقع بینانه داشته باشیم؟ هر آنچه را که در جهان کنونی مشاهده می کنید؛ و تمامی رفتارهای خشونت آمیز مسلمان های کنونی( از هر مذهبی در این دین) که شاهد آن هستیم در می یابیم. جزء جزء بندها و قوانین و تبصره های مخوف شان، از درون قواعد ضد بشری همین آئین جانی پرور برخاسته و رشد کرده و جهانگیر گشته اند؛ که تا در هر تاریخ و برهه و زمانه ای، دیگران را وادار به پذیرش دین و آئین شیطانی خود بکنند؛ و یا در صورت عدم پذیرش پیشنهاد ایشان، و تن ندادن به هیچیک از محورهای اسلام ناب محمدی، از خون مخالفان خود، جوی های بزرگی را روانه دشت و بیابان نمایند. تا به این وسیله موجبات وحشت سایر ساکنان این کره خاکی را پدید بیاورند. تا با چنین دسیسه های غیر انسانی شان، بقیه آئین های الهی!!! را منکوب نموده و شکست بدهند!

طالبان در افغانستان، که از شمالی ترین استان های این سرزمین( پشتون ها ) برخاسته اند؛ و نیز به خاطر دیدگاه و عقاید « سلفی » شان( یکی از چهار شعبه مذهب اهل تسنن ) ، از سخت گیرترین مسلمان های جهان می باشند؛ و نیز به دلیل شباهت های سختگیرانه و دروغپردازی های خمینی آسای شان، هرچند که خمینی دارای مذهب شیعه دوازده امامی بود؛ و اینها سلفی و سنی می باشند. اما در سخت گیری و تنگ نظری های شان نسبت به پیروان دین اسلام، و رشد دادن عقاید واپسگرای مسلمانانه و پوسیده خودشان، وجوه مشترکی با همدیگر دارند؛ که در نگاه اول در باور آدمی نمی گنجد؛ که گروهی از سنی های « سلفی » ، با گروهی از « شیعیان اثنی عشری = دوازده امامی، چنین مشترکات وحشیانه و نزدیکی با یکدیگر داشته باشند؟!

ولی با یک پژوهش مختصر در این باره به مواردی بر می خوریم؛ که وجوه مشترک بین طالبان افغانستان و روح الله خمینی و اعوان انصارش در ایران، کاملا مشهود و پذیرفتنی می باشند. به طور مثال: در همین روزهای نخست که بر افغانستان چیره گشته اند؛ با تمامی اختلافاتی که با شیعیان دارند. به مساجد و تکایای شیعیان افغان رفته اند؛ و نیز با بیان سخنان ملاطفت آمیزی در باره زنان و دختران افغان، زمینه های سوء استفاده سیاسی از ایشان به نفع خودشان را به وجود آورده اند( همانگونه که خمینی دجال اجازه داد تا خبرنگار و نویسنده ایتالیائی خانم « اوریانا فالاچی » بدون هرگونه حجابی نزد او برود و با وی مصاحبه نماید ) چه بسا طالبان وحشی و درنده خو نیز، از این روش استفاده بکنند؛ و برای ایجاد توهم در اذهار عمومی مردم دنیا، به ویژه افغان های بی پناه، به اموری از این آشکارتر نیز بپردازند. تا در کوتاه مدت، روابط دیپلماتیک گسترده ای با قدرت های بزرگ در جهان را نصیب خود گردانند؛ تا که به این وسیله، حتی گوی سبقت را از خمینی و طرفدارانش هم بربایند!

و نکته اساسی و قابل توجه بسیار همینجاست، که در این مورد نیز، تمهیدات خود قدرتمندان در این گیتی پهناور چنین است؛ که با افکندن بسیاری از مردم دنیا به کام اسلام ناب محمدی، همگی شان را به قهقراء تاریخ سرنگون کنند. تا با طیب خاطر، اهداف جهانخوارانه و سودجویانه خودشان را جامه عمل بپوشانند!

در حالی که هم اکنون، دیگر « آن تو بمیری ها ، از این تو بمیری ها » نیست ؛ که طالبان در ضمیر پوشالی و اسلامزده خودشان به آن می اندیشند. همانگونه که اسلام پنج دهه پیش خمینی قدرت پرست، با اسلام هزار و جهارصد سال پیش محمد امین!!! صدها سال فاصله داشت. اسلام جنایت محور و جاهلانه و واپسگرای طالبانی هم، با اسلام پنج دهه گذشته خمینی جبار و انتقامجو و قاتل فاصله دارد؛ و مردم افغانستان نیز با مشاهده وضعیت وخیم مردم ایران و سوریه و عراق و لبنان و…. ، تجربه های کافی و آموزنده ای را به دست آوررده اند؛ که به هیچوجه اجازه ماندگاری طالبان برخاسته از قوم « پشتون » در شمال کشورشان را، که هم در زبان و هم در دین و کمال و فرهنگ و پیشرفت های اجتماعی با آنان فاصله های زیادی را دارند. بر این دیار حکم برانند؛ و مردان شان را به دریوزگی خویش و انجام دادن همه گونه خدمات غیر انسانی علیه هم میهنان شان بگمارند؛ و زنان شان را خانه نشین و بی سواد و منفعل و دور از اجتماع نمایند؛ و همانند الگوی بسیار زشت و خبیث و قساوت پیشه شان خمینی جاهل و زورگو و تازی زاده، بساط آزادی های اجتماعی مردم افغانستان را، با عقاید « عهد دقیانوسی » خودشان مضمحل و نابود گردانند!

بدون شک در اوان سلطه شان بر این کشور و ملت آن، به ایراد سخنان مهرورزانه نسبت به ملت افغان بپردازند؛ و سپس بعد از مدتی کوتاه، همان بلائی را سر ایشان بیاورند؛ که خمینی ضد ایران و ایرانی جنین نمود. ابتدا دم از ارائه همه گونه آزادی به مردان و زنان ایرانی زد. اما در همان سال حاکمیت منفورش بر ایرانزمین، ایادی و مزدوران جلاد و ستمگر خویش را به جان زنان ایرانی انداخت. تا هر کجا که خانمی بدون حجاب را می دیدند؛ با نواختن بر سر آن بانوان و دوشیزگان بی نوا به آنان اولتیماتوم می دادند: « یا روسری، یا توسری» ؛ البته غیر از این امور نه زیاد تحقیر آمیز، با قرار دادن تابلوهائی بر روی دیوارهای شهر های پر رفت و آمد، با نوشتن عبارات توهین آمیز علیه مردانی که همسران شان « حجاب اسلامی » را رعایت نمی کردند. آنان را وا می داشتند؛ که نسبت به همسران خویش در مورد چگونگی حجاب شان یختگیر باشند؛ و در صورت بها ندادن به چنین فرمان حکومتی، خودشان دچار پس دادن تاوان بی حجابی یا بدحجابی زنان شان را پس بدهند!

روزنامه رسمی رهبر انقلاب آخوندی « جمهوری اسلامی » در این باره در متنی نوشته است: « گروه تروریستس طالبان بعد از تحکیم قدرت، به همه وعده هایش پشت خواهد کرد؛ و در صدد تحقق افکار قرون وسطائی خود بر خواهد آمد. رهبران طالبان اکنون به عوامل جنایتکار خود دستور می دهند، تا تسخیر « پنجشیر » زادگاه احمدشاه مسعود صبر کنند؛ و بعد از آن محاکمه و اعدام های عمومی را شروع نمایند. » !

با توجه به این نکته، که در حقیقت این روزنامه منتسب به بیت رهبری سید علی خامنه ای است؛ و با انتشار چنین مطلبی در روزنامه مقام عظما، چه آسان می توان پی برد؛ که این جنایت پیشگان، چگونه توانستند، با همین ترفندها با پنبه سر مردم ایران را ببرند؛ و از تعداد مخالفان خود و رژیم فاسد و انقلاب ننگین شان بکاهند؟ به زبان ساده تر، آنچه را که هم اکنون شاگرد ایشان(طالبان) انجام می دهد. در چند دهه پیش ارباب و استادشان، به ثمر رسانده است؛ و به روشنی بر این امر واقف می باشد؛ که با چه روش و حیله های اهریمنانه اش، به پنج میلیون از طرفداران شیطان صفت اش باج بدهد؛ که تا هشتاد میلیون دیگر را، به خاک و خون بکشند و هست و نیست شان را به تاراج ببرند؟!

« یا رب روا مدار گدا معتبر شود؛ گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود» !

مقاله قبلیآمریکا: نمی‌توانیم تا ابد منتظر بازگشت جمهوری اسلامی به مذاکرات هسته‌ای بمانیم
مقاله بعدیتیراندازی‌های شبانه طالبان در کابل ۱۷ کشته بر جا گذاشت
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.