همه چیز دان های نادان! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
550

« تا مرد سخن نگفته باشد *** عیب و هنرش نهفته باشد »!

آنچه که مرا وا داشته، تا تیتر بالا را برای نگارش این نوشتار برگزینم. تاسف بسیار در مورد اظهار فضل نمودن بعضی از هم میهنان دانشمند مان است. که به عنوان کارشناس! از سوی برخی از رسانه های پارسی زبان برونمرزی، برای بیان کردن نظرات شان در باره موضوعات مربوط به مسائل مختلف کشورمان دعوت می شوند. تا دیدگاه های کارشناسانه خودشان را، برای بینندگان و شنوندگان آن رسانه ها بیان بکنند!

این کار( مطرح شدن عقاید صاحبنظران مسائل مختلف ) ، به خصوص در شرایط کنونی کشور ما، که بیشتر رسانه های درون ایران، به دلائلی به آنها نمی پردازند. چون که رسانه های داخلی فقط « زبان » سران حکومت آخوندی و اعوان و انصار شان می باشند؛ و غیر از مطالبی که ارباب تروریست شان آنها را بپسندد نمی گویند!

البته این امر تا حدود زیادی، در مورد کسانی که خودشان را به رژیم « مزدور پرور » حکومت اسلامی فروخته اند منطقی به نظر می رسد!

بنا بر این، ساختن و اجرای چنین برنامه هائی توسط رسانه های پارسی زبان خارج از ایران، اهمیتی خاص برای ایشان دارد. زیرا که ضمن آگاهی رسانی به درونمرزی ها موجب می شوند؛ ایرانیان داخل کشور بتوانند؛ با تماس های تلفنی که با این رسانه ها می گیرند. هم در باره مشکلات خودشان حرف بزنند؛ و هم از آنچه که در داخل ایران رخ می دهد و ایشان شاهد آن رویدادها می باشند. برای ما برونمرزی ها بگویند و اطلاع رسانی بکنند!

بدیهی است که هر رسانه ای، به ویژه برون از مرزهای کشور مان، چون برای سایت خبری یا…. خودشان به دنبال تهیه خوراک های فکری و عقیدتی برای کاربران خویش می باشند. دیدگاه میهمان های خودشان را( وحی منزل = بیانات ناب نازل شده از آسمان بر رسولان خدا) تلقی می کنند؛ و به آنان فرصت بیشتری جهت ابراز فضل و دانائی می دهند!

میهمان های به اصطلاح « کارشناس و صاحبنظر » رسانه های مورد نظر نیز، چنان امر به ایشان مشتبه می گردد؛ که گوئی حقیقتا چیزی سرشان می شود؛ و واقعا در رابطه با موضوع آن برنامه، کارشناسی مطلع و آگاه به مسائل گوناگون اجتماعی، به ویژه در مورد وضعیت کنونی ایران و شهروندان آن کهندیار باستانی هستند!

از اینرو، چنان « کش و قوسی » به بیانات تکراری خودشان می دهند؛ تا فضائل گفتاری و شنیداری نظرات استثنائی و بی نظیرشان را، در افکار مخاطبان خود جا بیندازند!

این نابغه های ایرانی اگر بتوانند با ارائه صحیح آنچه که آموخته و بلد هستند و می دانند به مخاطبان خویش، خواهند توانست خدماتی ارزنده برای مردم ایران، مخصوصا نسل جوان میهن مان ارائه بدهند. اما به پندار من، این خود ایشان هستند که باید از جوانان دلیر کشورمان بیاموزند!

آقا یا خانم کارشناس روشنفکر مورد نظر نمی داند؛ که باید اندکی صبر و تحمل داشته باشد؛ تا که اظهارات میهمان دیگر به طور کامل مطرح بشود. سپس جناب شان، آنهم با درخواست مجری رسانه میزبان، دیدگاه های سخنورانه خودش را، برای ناظران آن برنامه بیان بکند!

این حقیقت نیز قابل درک است؛ که هر فرد آگاه و مسؤلی بر آن باشد؛ در ازاء خدمتی که برای همنوعان خویش انجام می دهد؛ نامش را، در اذهان کسانی که از دانسته های او بهره مند می شوند جا بیندازد. ولی آنانی که دانش و معلومات آنها در حد همترازان خودشان می باشد. چگونه می توانند تمامی شنوندگان بیانات خود از دیدگاه های ارزشمند خویش را مستفیض نمایند؟!

« همه چیز دان های نادان » ، آنگاه که با تائید مجری برنامه از داد و ستدهای علمی و کارشناسانه چنین دانشمندان زبده ای با مخاطبان آن رسانه، احساس « خود برتر بینی » می یابند؛ خواسته و نا خواسته، از اینکه با کاربران برنامه مربوطه به گفتگو پرداخته اند. دارای غرور مضاعف می شوند؛ و به مجری آن رسانه می گویند: « در جلسات بعدی، بیشتر در این باره توضیح خواهم داد.»!

بدون تردید منظورشان از بیان عبارات بالا این است؛ که رسانه میزبان، باز هم از این شخصیت های عالم و آگاه، برای شرکت ایشان در برنامه های بعدی خود دعوت بکنند؛ و بر شهرت میهمان های فاضل شان بیفزایند!

البته در میان این میهمان های فرهیخته، افرادی هستند که نسبت به بقیه آنها آگاه تر باشند؛ و مطالب شان ارزش توجه کردن را دارند!

ولی در بین شنوندگان و بینندگان برنامه های مورد نظر، کسانی می باشند؛ که به خاطر عدم جالب و منطقی بودن بیانات فضل فروشانه چنین میهمان های کارشناس و صاحبنظری، نه آنکه از تلف کردن وقت شان برای دیدن و شنیدن برنامه مورد نظر هیچ سود علمی و معنوی عایدشان نمی شود. بلکه به خاطر ارج نهادن به اوقات گرانبهای خویش، یا دیگر به چنین برنامه های وقت تلف کنی توجه نمی نمایند؛ و یا از تماشای رسانه ای، که کارشناس برنامه اش، ضمن گرفتن اوقات ارزشمند کاربران آن، با عصبانی کردن آن مخاطبان، فشار خون شان را نیز افزایش می دهند. آنها را از مراجعه به کانال تلویزیونی مربوطه پشیمان و نادم می گردانند!

گهگاه که کار زیادی برای انجام دادن ندارم؛ سری به شبکه های تلویزیونی پارسی زبان خارج از ایران می زنم. تا که از اخبار داخل میهن مان آگاه بشوم. معمولا در این رسانه ها، مجریان بخش اخبار، در ارتباط با مسائل جاری در ایران، با دعوت کردن از کارشناسان ساکن در آمریکا یا اروپا و یا ممالک دیگر تلاش می کنند؛ با مطرح نمودن پرسش هائی از میهمان های برنامه شان، که با مفاد خبر رسانی آنها ارتباط داشته باشند. بینندگان یا شنوندگان خود را آگاه تر سازند. تا وظیفه ملی شان را انجام بدهند!

در یکی از این رسانه های خارج از ایران، سه کارشناس مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی حضور داشتند. که همگی شان اساتید دانشگاه های معروفی در اروپا و آمریکا معرفی شدند. یک خانم و دو آقا، برایم تعجب بر انگیز بود؛ که آنها نه از واژه های صحیحی که مرتبط با موضوع برنامه باشند استفاده می کردند؛ و نه افعال پایانی جملات خودشان را درست و منطبق با اصول بیان و کلام به کار می بردند!

هر سه تن این کارشناس ها، یکی از مفاهیم بسیار ساده زبان ملی ما را( نام زبان شیوای ما ایرانیان را) که نام صحیح و واضح آن « پارسی » است. را « فارسی » می گفتند. در حالی که: « میان ماه من تا ماه گردون *** تفاوت از زمین تا آسمان است »!

ما پارسی زبان هستیم نه فارسی، دلیل روشن این حقیقت را بارها برای آشنایان و دوستان گفته ام. اما از آنجائی که نسبت به این موضوع حساسیت دارم؛ باز به آن می پردازم. تا هم میهنان عزیزم بدانند؛ که چرا باید واژه « پارسی » را جایگزین لفظ غلط و بد معنای « فارسی » بکنند؟ و دیگر هرگز با استفاده کردن از کلمه عربی فارسی، به جای واژه درست آن که « پارسی » است. در نام بردن از زبان شیوای مادری شان، چنین اشتباهی را مرتکب نشوند!

از گذشته های دور تا به امروز، در میان همه کشورهای جهان، ایران دارای بهترین و راهوارترین اسب های دنیا بوده و هست. اسب به زبان عربی « فرس » نامیده می شود. چونکه اعراب حرف پ را ف تلفظ می کنند و قادر به بیان « پارسی » نبوده و نیستند. به ما و نژادمان « فرسی » ها می گفتند؛ که به مرور زمان لفظ غلط فارسی( یعنی آنهائی که بهترین اسب ها را دارند) جایگزین پارسی گردید!

به تعبیر عرب ها، فارس آنجائی است که بهترین( فرس ها = اسب های ) جهان را دارد. از آنجائی که اعراب، چهار حرف پارسی( گ ، ژ ، پ و چ = گژپچ ) را نمی توانستند تلفظ کنند؛ با جایگزین کردن حروف( ج به جای گ و ژ، ف به جای پ و ش به جای چ )، پارسی را فارسی می گفتند. به خصوص از زمان حکومت « عمر ابن الخطاب » خلیفه دوم مسلمین تا چندین قرن بعد از او، با آنکه آلفابت دو زبان پارسی و عربی شبیه هم می باشند. دلیل آن هم این است که اعراب در حدود دو هزار سال گذشته، حضور مدنی در سرزمین های خودشان نداشته اند؛ و در بیابان ها ساکن بوده اند. پس از رسیدن به مرحله شهرنشینی، حروف کلمات شان را، از واژه های پارسی ایرانی ما انتخاب و تقلید نمودند. البته با اضافه کردن علامت هائی که « اعراب » به کسر الف اول آن، بر بالا یا پائین و یا کنار حروف کلمات شان می گذاشتند. آن را از زبان پارسی مجزا و مستقل نمودند. تاسف بر انگیز است؛ که بعضی از کارشناسان زبان و ادبیات پارسی می پندارند. که زبان عربی پیش از پارسی ما وجود و رسمیت داشته است!

به هیچوجه چنین نیست، فقط آنچه که چنین اشتباه فاحشی را به وجود آورده، نگارش کتاب های علمی و ادبی شاعران و دانشمندان ایرانی به زبان عربی بوده است؛ که این پندار غلط را در اذهان مردم دنیا پدید آورده اند؛ که قدمت زبان عربی افزون تر از زبان شیوای پارسی ما است!

به گفته زبان شناسان بین المللی، حدود صد و پنجاه میلیون از ساکنان این کره خاکی به پارسی سخن می گویند. بخش هائی از کشور کوچک ارمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، بخش وسیعی از پاکستان، ممالکی هستند که همچنان پارسی سخن می گویند و می نویسند. حتی در زبان هندی نیز واژه هائی موجود هستند؛ که شباهت های زیادی با گویش پارسی ما دارند. و این به آن معناست، که مادر همه این زبان های رایج در کشورهای نامبرده پارسی بوده است. مخصوصا در میان آریائی تبارانی که نژاد آریائی داشته و دارند!

مقاله قبلیخریدن بهای هر « شلاق » !! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیگفتگوی تاریخ شفاهی ایران با دکتر علی امینی؛ نخست وزیر ایران شانزدهم اردیبهشت ۱۳۴۰ – ۲۶ تیر ۱۳۴۱
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.