خریدن بهای هر « شلاق » !! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
527

چند تار مو: ۱۰ شلاق، دیده شدن بخش نیمه جلوی سر تا شروع پیشانی: ۲۰ شلاق، بیرون ماندن موهای پشت سر از زیر روسری: ۳۰ شلاق ، بدون روسری بودن و یا عدم رعایت کامل حجاب اسلامی: کشانده شدن زن بی حجاب خطاکار بر روی آسفالت خیابان، تا مقابل اتومبیل « گشت ارشاد » ، و بردن او به مراکز بسیج محله های شهر، برای صدور حکم مجازات زن متخلف قوانین حکومت اسلامی!

هنگامی که وی را در مقابل رئیس بسیجی آن پایگاه قرار می دهند؛ تا او را به وظائف شرعی اش آشنا کند. در صورتی که زن دستگیر شده، همچنان بی تفاوت در آنجا بایستد؛ و سرش را بالا نگه بدارد و به این طرف و آن طرف نگاه بکند؟ واکنش بی توجهی زن دستگیر شده به اراجیف رئیس پاسگاه بسیج، که توضیحاتی برای عدم رعایت « حجاب اجباری » به او می دهد. رئیس پاسگاه را وا می دارد؛ که بر اساس رعایت قانون و توجه وی به « سلسله مراتب » اداری، مجرم را نزد قاضی رسیدگی به چنین جرایمی می برند؛ تا او نوع تنبیه زن خاطی و قانون شکن را تعیین نماید!

و….. البته از آنجائی که قاضی مهربان است و رحم و شفقت سرش می شود! به زن خلافکار می گوید: « چون قانون را رعایت نکرده ای جرم ات سنگین است. اما برای اینکه « رافت اسلامی » را درک بکنی، اجازه می دهم که مجازات « شلاق » را، با پرداخت نمودن هزینه معادل آن تعویض نمائی. » ؛ ( شاید این روش هم کلک جدیدی، برای چاپیدن مردم باشد. تا جیب های گشاد و بلند لباده های حضرات، احساس سبکی و…. نداشته باشند. )!

جهت تعیین نرخ معاوضه ضربات شلاق با پرداخت شدن پول از سوی فرد متخلف، مبلغی مشخص و بیان شده در قانون « مجازات عمومی » در حکومت اسلامی وجود ندارد. و این جناب قاضی است، که خودش مبلغ مربوطه را معین و حکم پرداخت شدن آن توسط زن متخلف را صادر می کند!

بدیهی است که بهای هر ضربه شلاق بالا باشد؛ تا پرداخت شدن آن به وسیله زن خاطی یا خانواده او، آنها را مجاب کند؛ تا که از تکرار شدن این امر دوری کنند. اما کسانی هم می باشند، که پول مجازات شان را می پردازند؛ ولی به مجرد خارج شدن از محکمه عدل اسلامی!! باز هم یا روسری خودشان را عقب می کشند. و یا آن را از روی سرشان بر می دارند و به راه شان ادامه می دهند. تا به ریش قاضی و ارباب جانی پرور او بخندند!

« تن آدمی شریف است به جان آدمیت *** نه همین لباس زیباست نشان آدمیت » !

حتی اگر برای « لباس زیبا » هم ارزشی قائل بشویم؟ چگونه می توانیم پوشش زن « حجاب بان » حاکمیت مخوف آخوندی را زیبا تلقی کنیم؟ یا اگر لباس، تعیین کننده شرافت یک مامور یا قاضی حکومتی جنایتکار مانند رژیم اشغالگر اسلامی باشد؟ چگونه « عبا و قبا و لباده و گیوه های یک نوکر حکومتی دیکتاتوری را، نشان « آدمیت » او بدانیم؟!

شاید آن موقعی که سعدی شیرین سخن بیت بالا را سروده بود؛ در پیرامون او نیز « آدم نماهائی » مانند همین اهریمنانی که اکنون بر میهن ما سلطه دارند بوده اند؛ که آن سراینده توانای غزل ها و قصیده های زیبا و آموزنده پارسی، با مشاهده نامردمی های آنان، در آدمیت و شریف بودن شان شک نموده، که مفهوم ارزشمند بیت بالا به ذهنش آمده و آن را سروده است:

« تن آدمی شریف است به جان آدمیت *** نه همین لباس زیباست نشان آدمیت » ؛ تا جائی که می دانم، از این شاعر بزرگ میهن مان، با عنوان « شیخ اجل » یاد شده و می شود. و در تصاویری که از وی منقوش نموده اند می بینیم. او هم « عمامه ای » بر سر دارد؛ که یک سوی شال مانند آن، از روی شانه راست آن مرد بزرگ، به طرف پائین اندام او آویزان است!

احتمالا آن انسان نمونه هم، مانند دیگر شخصیت های نامدار علمی و ادبی در قرون هفتم و هشتم خورشیدی، که از چنین مدل هائی برای پوشش خودشان استفاده می کرده اند. او هم بر مبنای شرایط موجود در جامعه آن زمان، پیرو آنچه که در اجتماعات آن دوران مرسوم بوده، از پوششی که در تصاویر او می بینیم استفاده می کرده است!

تصور نکنید که منظور من از نوشتن عبارات بالا این باشد؛ که انتظار دارم آن ادیب و شاعر توانا در آن دورانی، که بیشتر دانشمندان و اساتیدی، که چندین شاگرد و دانشجوی فیلسوف در محضرشان از آنان می آموختند. پوششی به سبک آنان نداشته باشد؟!

حتی در صد سال پیش در حکومت قجرها نیز، مردان با رداهای بلند و کلاه های عمودی در انظار ظاهر می شدند. همانطوری که زنان هم، با پوشش چادرهای بلند آستین دار در اماکن و انظار عمومی حضور می یافتند!

آنچه که باید بدانیم و متاسفانه بسیاری از ما به خصوص زنان کشورمان نمی دانند این است. که چند هزار سال پیش، در زمان حکومت های اقوام بزرگ ایرانی مانند « پارت ها و مادها و پارسیان هخامنشی » ، زنان دلیری مخصوصا از شاهدخت ها داشتیم؛ که شجاعانه سوار بر اسب و شمشیر به دست، به جنگ مهاجمان و متجاوزان به کشورشان می رفتند؛ و از دیار سربلند اهورائی خویش دفاع می نمودند!

حتی در دوران حکمرانی نخستین سلسله های پادشاهی در میهن ما، همانگونه که پادگان های نظامی برای مردان داشتیم؛ زنان دلاور پارسی نیز ، در پادگان های ویژه خودشان، دروس نظامیگری را فرا می گرفتند. تا در شرایط جنگی، برای محافظت کردن از سرزمین شان در مقابل مهاجمان وحشی، سلاح در دست بگیرند و از کیان ایران و ایرانی دفاع بکنند!

روان پاک شهریار بزرگ کشورمان اعلاحضرت رضا شاه کبیر تا به ابد شاد، که محنت و سنگینی آن پوشش های قرون وسطائی را، که در زمان استیلای اعراب وحشی بر ایرانزمین ، در میهن ما رایج گشته بود؛ و آنچه که از آداب بیگانگان عقب مانده به ویژه اعراب به آئین های باستانی ما نفوذ کرده بودند. را از بطن فرهنگ « عرب زده » ما حذف کرد؛ و رسم و آئینی نوین را در کشور اهورائی ما ایجاد نمود. که نخستین گام های سوق دادن زنان ایرانی به سوی ترقی و روشنفکری در میهن شان را، برای آنها رقم زد و مرسوم نمود!

امید که با سرنگونی حاکمیت بازمانده از اعراب وحشی و بیابانگرد، و زوال حکومت استبدادی ملاها در ایران، که زنان را به خاطر پوشانده نبودن چند تار موی شان محکوم به تحمل کردن ضربات « شلاق » می کنند. هر چه زودتر با بازگشت حکومت افتخار بر انگیز و ایرانساز پادشاهی پهلوی تحقق یابد. تا ملت رنجدیده ما، ضمن باز یافتن آزادی های پیشین خودشان در هر زمینه ای، شرایط لازم برای برخورداری از یک زندگی انسانی و بری از خرافات را به دست آورند و شاد و سر بلند باشند!

مقاله قبلیچه گویم؟ که نا گفتنم بهتر است! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیهمه چیز دان های نادان! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.