دلایلی که موجب ایجاد تشکیلات مجلس خبرگان رهبری، و شورای نگهبان شده اند!

0
217

هر موضوعی، چه آنکه سیاسی یا غیر سیاسی باشد؟ و چه آنکه طبیعی یا مصنوعی به وجود آمده باشد؟ و چه آنکه قانوی و یا غیرقانونی، دو چهره ظاهری و باطنی دارد. در باره خیلی از موضوعاتی که مربوط به تمامی آحاد جامعه می شوند؛ و از شائبه های سیاسی نیز بری هستند؛ خیلی هم مورد بحث همگان قرار نمی گیرند. اما مواردی از این موضوعات نیز می باشند، که در ظاهر امر، فقط مربوط به افراد خاصی در جامعه می گردند؛ و فقط بازتاب نتایج آنهاست که همه شهروندان یک جامعه را شامل شود. عکس آن نیز صادق است!

مانند موضوع تشکیل شدن مجلس خبرگان رهبری، و نیز شورای نگهبان، که به طور کلی ضمن آن که مواردی عمومی به شمار می آیند؛ ولی چهره اصلی آنها، بیش از عمومیت داشتن میان همه آحاد جامعه، متعلق به بخش نامزدهای انتخاباتی این دو مرکز تصمیم گیری است. در این رابطه می توان موارد متعدد را در نظر گرفت؛ ولی در شرایط کنونی مملکت، ملموس ترین آنها که هر چند سال یک بار، در یکی از گزینش های مدنی جامعه قرار می گیرد؛ همین انتخابات مجلس خبرگان رهبری است؛ که با همه ظاهر پر طمطراقی که دارد، سوری و جریانی است، که بدون داشتن باطنی قابل توجه به انجام می رسد. چون، از وقتی که آخوندها کشور ما را اشغال کردند؛ جهت جذب نمودن تعداد زیادتری از همه اقشار جامعه به سوی خودشان، برای استفاده کردن از پشتیبانی های ایشان، مردم و به ویژه آخوندهائی که غیر از دستگاه های دولتی، در مراکزی غیر دولتی مشغول کار یا….هستند؛ و تعداد زیادی از انواع آخوند در آنها کار می کنند را، به سمت و سوی خودشان جذب نمایند!

حکومت ولائی فقاهتی اسلامی، از همان اول لازم دیده است؛ تا از آخوندهای مراکز دیگر، که معمولا مستیقم با دولت قاطی نبوده اند؛ به گونه مورد نظر خوودش سود ببرد. در این رابطه کوشش نموده اند، تا که راه های مفیدی را بیابند که یافتند. دلائل این کار ایشان بسیار است، اما مهمترین آن این بود، که تا راهی بجویند که از بودجه های دولتی به آنان نیز رسانده بشود؛ تا همیشه ناچار باشند(آخوندهای جذب شونده)، که از حکومت آخوندی خودشان پشتیبانی کنند. و به این وسیله ریش های هر دو گروه جاذب و مجذوب، در دست آن دیگری باشد؛ تا که نتوانند به یکدیگر کلک یا ناروهای اسلامی بزنند!

این ایده، از پیش از تشکیل گردیدن ” شورای انقلاب و دولت موقت ” در ذهن آنها جان گرفته بود. و چون در آن موقع آقایان حکومتی تجربه های اکنون را نداشتند؛ به همین خاطر از همه کس و همه چیز در واهمه به سر می بردند. زیرا از آنجائی که جنس هم کیشان و هم مرامان هم لباس خودشان را بیشتر از دیگران می شناختند؛ ابتدا بساط هائی را راه اندازی نمودند؛ و در لابلای قانون اساسی جمهوری پلیدشان گذاشتند؛ تا هیچگاه توسط هم لباسان و همکاران خودشان مورد بی مهری قرار نگیرند. بلکه از مساعدت های فکری و عملی آنها نیز برخوردار گردند!

از اینرو، به جای مجلس سنا مجلس خبرگان رهبری، و به جای مجلس مؤسسان، شورای نگهبان را در نظر گرفتند. در این دو تشکیلات نوبنیاد، نود درصد اعضای آنها آخوندهای مسن و از مدرسین حوزه های علمیه مدارس دینی بودند و هستند؛ که بعضی شان توسط رهبر برای عضویت در شورای نگهبان منصوب می شوند(در شورای نگهبان)؛ آن دیگری نیز با برگزاری انتخابات برای عضویت در مجلس خبرگان به این دو مرکز راه می یابند؛ و در آنجا به کار مشغول می گردند و وظایف محوله را(فرمایشی را) به انجام می رسانند!

به این طریق، آنها نیز با جا گرفتن در مجلس خبرگان و شورای نگهبان، دور از جان شما، هم مشغول تناول فرمودن از آخور جمهوری اسلامی می شوند؛ و گاهی هم، توبره های خودشان را می کاوند و از آن می خورند. چونکه همگی شان با عضویت در این دو مرکز، هم از بودجه های دولتی بهره مند می شوند؛ و هم از سایر فروع مندرج در فقه اسلامی(که خودشان ساخته و پرداخته اند استفاده می کنند.) مثل خمس ، زکات، حق امام و رّد مظالم و …. بسیاری از این دست) ، که بیشترین شما بر آنها واقف هستید!

مسلمان هائی که عازم زیارت مکه و کربلا و زینبیه در سوریه می شوند؛ ابتدا باید به مسجد محله شان بروند، و آن مبلغ از پولی که باید به عنوان حق امام و رّد مظالم و خمس و زکات، به دست مراجع تقلید خودشان و یا مجتهدهای جامع الشرایط دیگر برسانند؛ به آخوند پیشنماز مسجد محله شان می دهند. تا که او خودش این پولها را به آخوندهای تراز اول حوزه ها(هم باندی های خویش) برسانند. آنها(مراجع یا اساتید حوزه ها)، درصد کمی از آن پول های بادآورده را، به طلبه های زیر دست خودشان می دهند؛ و بخش بیشتر آن را نیز برای خودشان بر می دارند. به زبان ساده، یعنی هم از بودجه های دولتی حقوق ماهیانه دریافت می کنند؛ و هم درآمد هائی به این شکل را نیز، از طریق بودجه های مردمی به دست می آورند!

غیر از دو مورد بالا، راه های دیگری نیز وجود دارند؛ که جیب های گشاد و بلند ملاها و حساب های بانکی نوکران غیر آخوند ایشان نیز، از آنهمه پول مفت انباشته می گردند. همانطوری که اشاره شد، یکی از این نمونه ها، سفرهای زیارتی مردم به اماکن به فول خودشان متبرکه است. اما این مسافران ملزم می باشند؛ که پیش از رفتن به چنین مسافرتهائی، به وسیله امام جمعه و پیشنمازهای محل زندگی خویش، به نحوه پاک ساختن مالی که دارند بپردازند. براساس فقه مذهب شیعه درصدی که مسلمان ها باید به عنوان زکات به مسکین و مستحق و اسیر و در راه مانده بدهند؛ مبالغی هستند که آن افراد دارا، باید درصد زیادی از ثروت خودشان، به ویژه آن چیزهائی را که در طول سال از آنها استفاده نکرده اند؛ را به فقیران جامعه بدهند. اما البته در قرآن نیز، با اختلاف زیادی نسبت به دیدگاه شیعیان، به آن اشاره شده است. قرآن می گوید هر کسی که مسلمان است، موظف می باشد که همه ساله تا دو و نیم درصد(نه بیشتر و نه کمتر) از دارائی مصرف نشده خویش را، به مستحقان جامعه بدهد(به طور مثال، دو و نیم در صد یکهزار تومان، بیست و پنج تومان است و به کسی فشار زیاد وارد نمی کند.)؛ تا جائی که اگر حتی همین فقیر مورد نظر که مشمول دریافت نمودن زکات می گردد؛ چون که یک گدای واقعی است که به تکدی گری در خیابان و … مشغول است؛ وی هم باید 5/2 درصد از مبالغ گدائی کرده خودش را، به نام زکات دارائی خویش، به دیگر مستحق های محل زندگی اش بپردازد؛ تا به این وسیله پول های خودش را پاک و قابل استفاده نماید. تا بدین طریق هیچگاه در جوامع اسلامی، مردمان مسکین و نیازمند یافت نشوند!

تردید نفرمائید، که با این پول های گدائی شده از داراها و ندارهای درون کشور، که با همین روش گدائی به دست گدایان بزرگ مملکت(مجتهدین و اساتید فیضیه و علمیه)، و یا مرجع تقلید و پیشنمازهای مساجد مختلف رسانده می شوند. آنقدر زیاد هستند، که آقایان تناسب و ریاضیات این بادآورده ها را، خود به تنهائی نمی توانند محاسبه کنند. شما به عنوان شهروندان ایرانی، که در طول سال و به هر دلیلی، که چنین پول های بی زبانی را به دست این حضرات می رسانید؛ آیا دقت کرده اید، که با این مبالغ هنگفت که به مسؤلان مساجد محله های خودتان می دهید؛ تا به دست گدایان بزرگ رسانده بشوند. آیا درصدی از آن را به دست مردمان مستمند محله های خودتان رسانده اند؟ یا آنکه، آیا از اینهمه درآمدهائی که از نذورات نقدی، که مردم نادان جامعه، موقع زیارت امامزاده ها و ….. ، به داخل آن زیارتگاه های ساخته شده به دست آخوندهای رند می اندازند؛ تا که نذر شان اجابت گردد. آیا هم محله ای های مستمند شما، در آنهمه پول هائی که به دست اهریمنان آخوندنما رسیده اند؛ تا کنون سهم کوچکی داشته و دارند؟!

محترم مومنی

مقاله قبلیآقای دیکتاتور بمیر
مقاله بعدیواکنش شهاب حسینی به مستند ناصر حجازی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.