” در ناامیدی بسی امید است” !

0
301

تعدادی از دوستانی که مهر می ورزند و دلنوشته های مرا مطالعه می فرمایند. نسبت به مثبت اندیشی نگارنده، در ارتباط با سرنگونی بدون چون و چرای حکومت ملاها در میهن مان، این را عجیب می پندارند؛ و ضمن ابراز دیدگاه های مفیدشان در ارتباط با موضوع، دم از ناامیدی و دلشوره بسیار، جهت ادامه یافتن حاکمیت اشغالگران میهن مان می زنند. گاهی نیز برداشت های اعتراض آمیز خویش در باره، عدم به پا خیزی مردمان درون کشورمان را، برای هر چه سریع تر منقرض ساختن جمهوری بدکاران در ایران را، با حوصله بیشتری نسبت به سایرین مطرح می کنند؛ و تنها نتیجه ای که از آن به دست می آورند؛ را بی خیالی هم میهنان درونمرزی شان تلقی می نمایند!

البته که همگی ما ایرانیان عاشق آن کهندیار بی بدیل و یگانه در سراسر جهان، بزرگ ترین آرمان مان، رهائی آن سرزمین اهورائی، و نجات یافتن مردمان آریائی ایرانزمین، از بوغ استبداد حکومت آخوندهای زیاد طلب و قدرت پرست است. اما تصور بفرمائید، که می خواهید یک دیگ بزرگ آش رشته بپزید؛ و با دوستان و آشنایان و فامیل تان نوش جان کنید. آیا می توانید همه مواد مورد لزوم، جهت تهیه آن خوراک پرطرفدار را، یکجا درون دیگ بریزید و ساعتی بعد آن را میان مدعوین سرو نمائید؟ بدیهی است که نه! بنش ها را می بایست از یک شب جلوتر خیس کرد؛ سبزی و رشته و نمک و ادویه های مورد نیاز را نیز، بعد از آنکه حبوبات آش کاملا پخته شد؛ به تدریج به آن اضافه نمود. سپس پیاز داغ و سیرداغ و نعنا داغ و دوغ کشک را هم جهت تزئین نمودن آش تان آماده بکنید. اما باز هم نمی توانید زود آن خوراک لذیذ را در مدت کوتاهی بپزید و آماده مصرف نمائید(حتی اکنون که حبوبات پخته و بقیه مواد سرخ شده را از سوپر مارکت های محل زندگی تان تهیه می نمائید) ؛ باز هم نمی  توانید خیلی زود آش تان را آماده استفاده میهمان های تان کنید!

چرا که اکثر خوراک هائی که می پزیم؛ بخصوص در ارتباط با خوراک های سنتی و ایرانی مان، حتما باید به خوب ” جا افتاده ” بودن آن اطمینان حاصل کنیم؛ و بعد دست پخت مان را در معرض خوردن و قضاوت کردن دیگران قرار بدهیم. این امر در مورد انواع آش های ایرانی کاملا مصداق دارد؛ و چنانچه که خوب جا نیفتاده باشد؛ مزه اصلی و مورد پسند ذائقه خورندگان ایرانی آن را، از یک آش با عجله پخته شده به دست نخواهید آورد!

این استدلال در باره خوراک خوش طعم و گوارای سرنگون سازی حاکمیت جبار و اشغالگر و ستمکار و جانی رژیم ملاها در میهن مان نیز صدق می کند. آش سیاست منقرض ساختن یک حکومت سی و هشت ساله، بیش از سایر خوراکی ها، نیازمند جا افتادن و قابلیت خوردن یافتن است. شاید بگوئید: ” آیا سی و هشت سال مدت کوتاهی بوده؟ و آیا در این فاصله، آش سرنگونی رژیم آخوندی جا نیفتاده است؟ ” در جواب تان باید عرض نمایم؛ که اتفاقا اکنون به همان زمان جا افتادن این خوراک مطبوع و گوارا رسیده ایم؛ و تک تک موارد روی دهنده در این برهه زمانی را که مشاهده می کنیم؛ حکایت از همان جا افتادن آش سرنگون کننده انقلاب منفور اسلامی دارد. که مشاهده تنش های میان سردمداران حکومت فاسد اسلامی، و مناقشات پنهان و آشکار تعدادی از مهره های مهم آن، خبر از جا افتادن آشی می دهد؛ که ما و شما در طول این سه دهه و اندی، مشغول پختن آن برای کلیه دست اندر کاران نابخرد حکومت اسلامی در میهن مان می باشیم!

اگر از جمله کسانی نباشید؛ که مایل اند همه چیز را آماده شده مصرف نمایند. و خودتان به خاطر علاقمند بودن به سرنوشت سرزمین باستانی و آزادیخواهان آریائی آن، به مطالعه رخدادهای درون ایران بپردازید؟ مشاهده خواهید نمود، که در فاصله برگزاری مراسم انتخابات ریاست جمهوری در رژیم ملاها، و دوباره به ریاست رسیدن حسن روحانی در دولت دوازدهم تا کنون، همه روزه چه تعداد از مردم ایران، چه پیر و چه جوان، چه مرد و چه زن، فقط به دلیل حمایت از حسن روحانی، که این امر را در صفحات تلگرام و اینستاگرام و توئیتر خویش نوشته و آشکار نموده بودند. دستگیر شده و راهی زندان های دژخیمان اسلامی گشته اند؟!

از طرفی دیگر، از موقع آغاز گشتن مناظرات انتخاباتی، و ایراد شدن سخنرانی های مبارزاتی کاندیداهای مربوطه تا آخرین لحظاتی، که ایشان مجوز تبلیغ کردن برای خویش را داشتند؛ همگی شان چگونه اشتباهات زیانبار همدیگر را لو می دادند؛ و با چه جبهه گیری های رسوا کننده ای، در برابر یکدیگر می ایستادند و برای هم شاخ و شانه می کشیدند؟!

اما دو نفر هستند، که در طول ماه های اخیر، بارها به گونه غیر مستقیم، بین مواردی که در سخنرانی های شان مطرح می شوند؛ آن دیگری را نزد همگان سکه یک پول نموده اند؛ و برای خفیف نمودن شخصیت سیاسی همدیگر درون مملکت، چه نسبت های موهنی را به هم می دهند؛ و چه زخم زبان هائی به یکدیگر می زنند؟!

شیخ حسن روحانی که برای دومین بار به ریاست جمهوری حکومت منحوس شان رسیده است؛ با توجه به تعداد آرائی که برای جناب شان مهندسی گشته بود؛ احساس ریاست بر اصلاح طلبان را هم ضمیمه ریاست اش بر قوه مجریه حکومت کرده، و بسیار واضح تر از گذشته، در باره انتقادهای غیر مستقیم سید علی خامنه ای نسبت به خویش را، دستمایه مبارزات با مخالفان خویش می کند. تا به این طریق، به آنها نشان بدهد، که به طور کامل و آگاهانه بر اوضاع تسلط کامل را دارد. دشمنان سپاهی وی نیز، بی کار ننشسته اند؛ و با فرمان دادن به مقام عظما، که برای خفیف تر نمودن شخصیت رئیس جمهور نزد همه ابعاد جامعه، مطالبی را که آنها مایل هستند را، در متن سخنانی که ایراد می کند بگنجاند؛ و با حسن روحانی به یک جنگ سرد گفتاری بپردازد!

همانطوری که می دانیم، چندی پیش نیز در همین رابطه، دستور مستقیم ” آتش به اختیار ” بودن دانشجویان و بسیجیان را هم صادر نمود. ولی بعد از انتقادهای بی شمار مصلحت اندیشان رژیم، از طرف بیت رهبری بیانیه ای در این باره انتشار یافت؛ که مقصود مقام رهبری از بیان این عبارت، چنین نبوده و منتقدان ایشان، موضوع را بد متوجه شده اند. که به عبارتی دیگر، مفهوم اعلام شدن یک ” غلط کردم ” نامه را دارد؛ که این نیز خودش برگ برنده ای را به دست روحانی می دهد؛ تا با استفاده کردن از تأثیرات اعتشاش آفرین این بیانات در اجتماع، بتواند به هر اقدامی که جایز بداند دست بزند!

او که پشت اش به چند کشور اروپائی، به ویژه به بریتانیای کبیر گرم است؛ اکنون که دست اش از دلائل متعددی، که دیگر سران جمهوری جانیان اسلامی برای او به وجود آورده اند پر می باشد. می تواند با شکایت علیه ایشان(مقام رهبری، سپاه پاسدارن، اصولگرایان و حزب مؤتلفه)، در یک دادگاه بین المللی، هم با حفظ مقام کنونی اش، خویشتن را در حمایت بین المللی دوستان خارجی خود قرار بدهد؛ و هم مردمی را که در این دوره از انتخابات، زیاد مورد تفقد خویش قرارداده، را علیه دشمنان خود و کابینه اش به خیابان های کشور بکشاند. تا رزم قدرت پرستانه خود و مخالفان خویش را، با پشتیبانی مردم از خویش، با درجه و امتیاز بیست و چهار میلیون به چهارده میلیون(تعداد آراء کسب شده توسط او و رقیب اصولگرای وی ابراهیم رئیسی)، به نفع خویش به پایان برساند!

در اینجا خواهد بود، که نقش اساسی و آزادیخواهانه ملت ایران، چنانچه دانائی پیشه کنند و دست از مبارزه نکشند؛ و از درون خیابان های شهرهای ایران به خانه های شان بر نگردند. تا آنچه را که نزدیک به سی و نه سال در انتظارش می باشند؛ را تحقق ببخشند. و باری دیگر یک ایران پر افتخار و سربلند را، در جامعه جهانی به اعتبار پیشین آن رجعت بدهند!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیران هاوارد روی صندلی کارگردانی «هان سولو» می‌نشیند
مقاله بعدیترکیه تئوری تکامل داروین را از دروس دبیرستانی حذف می‌کند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.