در حاشیه عملیات تروریستی شنبه چهارم ژوئن در لندن!

0
301

شاید که این حملات تروریستی نه فقط در بریتانیا، بلکه در دیگر کشورهای اروپائی باز هم تکرار بشوند. اما آنچه که مسلم است، تروریست ها در هر کجا که اقدام به کارهای جنایتکارانه بکنند؛ می بایستی که از یک منبع کارآمد و بی نیاز، بخصوص در امور مالی و تسلیحاتی تغذیه و مدیریت بشوند. تا شامگاه روز یکشنبه پنجم ژوئن، هنوز هیچ پایگاه تروریستی مسؤلیت جنایت اخیر را بر عهده نگرفته بود. اما در آخرین دقایقی که خورشید از زمین خداحافظی می کرد؛ که تا در آن سوی کره زمین، جهان را روشنائی ببخشد؛ سرانجام گروه سیه دل و بسیار خطرناک و وحشی داعش، مسؤلیت ترور شنبه شب گذشته در لندن را، که در آن هشت تن کشته و پنجاه تن به شدت زخمی شده اند را بر عهده خویش گرفت!

فاجعه های تروریستی دو سال اخیر در آلمان، افغانستان، بریتانیا، سوریه و فرانسه، تقریبا با شیوه های همسو و شبیه به یکدیگر به وقوع پیوسته اند. مخصوصا طریقه راندن سریع اتومبیل در محلات شلوغ، و زیر گرفتن عابران پیاده، که دو بار در منچستر و لندن، یک بار در فرانسه و بار دیگر در آلمان رخ داده اند؛ نشانگر شباهت عملیات این تروریست ها به یکدیگر است. چنین موردی می تواند، بیانگر یکی بودن آمر و طراح این عملیات وحشیانه، به عاملان چنین خشونت ها و کشتار مردم بی گناه در دنیا باشد. از سوی کسی صادر می شوند؛ که مغز حیوانی و افکار توحش آفرین او، قدرت طراحی سایر روش های تروریستی، جهت ایجاد وحشت در میان مردم گیتی را ندارد. شاید هم نمی خواهد، که به خاطر ارباب تروریست پرور خودش، به مغز خویش فشار بیآورد؛ تا که در این رابطه نقشه های جدیدتری را مورد آزمایش سیستم جنایتکارانه وجود خودش قرار بدهد. شاید هم اینگونه کشتار کردن و ترور آفرینی، هم برای خود گروه، و هم برای ارباب و مبتکر آن به صرفه نزدیک تر باشد!

فنا کردن جان چند موجود تروریست و وحشی آدم نما، و از دست دادن یک، دو یا چند اتومبیل جهت شروع و خاتمه این عملیات تروریستی، و هدر دادن چند فقره اسلحه و بمب های انتحاری تروریست ها، همانقدر زیاد و غیر عقلائی است؛ که فریب دادن چند موجود سرخورده اجتماع، و جذب نمودن این افراد روانپریش و محتاج، که به دستور ارباب بی محابا مردم دیگر نابود کنند. و گاهی نیز برای هلاکت مردمان زیادتری، با منجر کردن بمبی که در بخشی از اندام شان می بندند؛ دست به خودکشی دیوانه آسای شان در عملیات انتحاری، به چنین کارهای تأسف باری بپردازند. از حقیقت تلخی سخن می گوید؛ که پرداختن به آن اهمیت خاص خودش را دارد!

زیرا خود همین تروریست های بیچاره(کسانی که مجری عملیات طراحی شده از سوی رئیس خود هستند)، و در جبر زمانه ضمن گرفتاری های مادی، دچار نوعی از افسردگی های اجتماعی شده اند؛ و ناگزیرند که جهت مطرح نمودن خود در همه جا، به اجبار مشکلات روانی خویش، به چنین خفت و حقارت های ضد بشری تن بسپارند. نیز با اندکی دقت در موضوع، و به کار انداختن هوشمندی از سوی شنوندگان و نظاره گران این رویدادهای ناگهانی و جنایتکارانه، اینها خودشان هم از قربانیان اصلی تروریست پروران قدرت پرست، و جلادهای دینزده و نادان، و دارندگان افکار منحط و عصر حجری می باشند!

ما مردم، ظاهربین و داوران زود قضاوت کننده ای هستیم. که فقط مو را می بینیم و از پیچش خرمن گیسو بی اطلاع می باشیم. چرا که تا کنون، در چنین عملیات ناجوانمردانه تروریست ها در برخی از کشورهای جهان، شاید که کم و بیش چند صد یا هزار تن آدم بی گناه کشته شده باشند(در جریان ترورهائی که خود تروریست ها نیز، یا دستگیر می شوند و یا در مواجهه با پلیس به قتل می رسند؛ و یا با عملیات انتحاری می میرند. و نه در کشتارهای بی حساب وحشیانی مانند جمهوری رو به فنای اسلامی، و مجاهدین ضد خلق، که در برخورد با مخالفان خود به انجام رسانده اند.)، اما به گفته برخی از صاحبنظران، فقط تعداد تروریست های فریبخورده داعشی، نزدیک به سی هزار نفر برآورد می شود. که جز این جانیان نادان و گمراه، جنایتکاران دیگری هم، درون سایر این گروه های نا انسان و قاتل، مانند القاعده، الشباب، بعثی های سوری و عراقی، بوکو حرام، جمهوری بدنام و منفور اسلامی، طالبان، مجاهدین خلق و …. حضور دارند. که با حیله های مادی و معنوی سازندگان این گروه های وحشت آفرین و جنایت پیشگان اهریمن محور، به بهانه مالی کسب درآمد سرشار، و دریافت کردن پست های پولساز، و افتخارات ناپسندی مانند رسیدن به مقام های رهبری و ریاست و مدیریت و سرداری و امثال اینها، جان مردمانی را می گیرند؛ که جرم شان شرکت داشتن در میهمانی های مختلط و مخالفان حکومت و براندازها(در ارتباط با دینزدگان جمهوری حقیر اسلامی)، کشتن مخالفان ایده های تروریستی خویش و اربابان پولدارشان” عربستان و قطر(مجاهدین خلق)، کشته شدن دریانوردان(توسط دزدان دریائی الشباب)، دزدین و کشتن کودکان و نوجوانان به دست برده داران قرن حاضر(بوکوحرام)، کشتن آنهائی که قاتلان تروریست، ایشان را ضد الله می دانند(طالبان)، همگی شان از آبشخور یک قدرت تصمیم گیرنده و همدستان غربی سودجوی آن، پدید آمده و تغذیه مالی و تسلیحاتی و نیروی انسانی می شوند!

فرضیه قدرت مطلق بودن در دنیا، چنان چشمان شان را کور، و گوش های شان را ناشنوا کرده است؛ که نمی توانند اسارت و مورد تجاوز قرار گرفتن مردمان همه کشورهائی که نوکران تروریست شان در آن ممالک دست به جنایت می زنند؛ را ببینند و بشنوند. قضیه قدرت پرستی و یگانه بودن شان در گیتی، چنان در منظر ایشان پرجاذبه هستند؛ که جز به منافع خویش و سرزمین شان نمی اندیشند. همگی آنانی که می کشند و کشته می شوند؛ قربانیان دو مورد متناقض با یکدیگرند. تروریست قربانی هنگام کشتن دیگر مردمان، فریاد بر می آورد: ” می کشم به نام الله و در مسیر اسلام” آن دیگری هم به فرمان رهبر سودجوی اش، که در نوکری ینگه دنیاست؛ در محلی شلوغ و پر رفت و آمد، هم اتومبیل مملو از مواد منفجره را به آتش می کشد، و نیز همزمان در میان عابران ضامن بمب که بر بدن خود بسته را می کشد و خود را نیز می کشد. تا ارباب جنایتکارش، مبلغی را که در خواب هم توان رؤیای آن را ندارد؛ به خانواده اش بپردازد. بعید به نظر نمی رسد، که دولت های همین کشورهائی که در چند سال اخیر، مورد تهاجم چنین عملیاتی واقع می شوند؛ در روی دادن این وقایع ضد بشری و جنایت آفرین دست دست داشته باشند. اگر چنین نباشد، چرا بعد از رخ دادن یک یا دو مورد تروریستی در کشورشان، در پی ایمنی مردم سرزمین شان نیستند؛ و جهت ایجاد امنیت ملت خویش، ترفندهای مؤثر را به کار نمی بندند؟!

ماندن بر سر قدرت و سوء استفاده نمودن از موهبت های آن، غیر از مواد و ماتریال مالی، به موجود بودن وحشت زیاد مردم جهان از این قدرت های جانی هم نیاز دارند. تا بمانند و بدزدند و بکشند و ببرند. هرچه مردم عادی دنیا عوام تر و بی خردتر، به همان نسبت تروریست آفرین و جانی پرور، شیادتر و فریبکارتر، تا موقعی که بی خردی بر ذهن و تفکر مردم در جهان سنگینی می کند؛ زیاده طلبی های سوداگران مال و جان همین مردم نابخرد، همه روزه ثروتمندتر، قوی تر و بی رقیب تر باقی می ماند!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیبرنامه تیم ملی والیبال ایران برای هفته دوم لیگ جهانی مشخص شد
مقاله بعدی«زن شگفت‌انگیز» وارد جمع ابرقهرمان‌های پرفروش شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.