بیدادگاه جنایتکاران، وزیری مانند پورمحمدی جانی را هم نیاز دارد!

0
159

از این که برخی از هم میهنان برون و درون مرزهای کشورمان، از انتخاب شدن پورمحمدی به وسیله حسن روحانی، جهت تصدی پست وزارت دادگستری در کابینه اش، بر روحانی تاخته و او را مورد ملامت قرار داده و می دهند متعجب می شوم. شاید اگر کمی به مسأله رسیدگی به موضوع عدل و داد در این رژیم متحجر و بیدادگر توجه بکنیم؛ کاملا به رئیس جمهور جدید حق خواهیم داد، که پورمحمدی قاتل دهها زندانی سیاسی در سال 1367 خورشیدی در زندان های حکومت را، برای وزارت دادگستری در کابینه خودش برگزیده است؟!

مگر اصولا در ایران کنونی، که با حضور این اشغالگران بری از عقل و درایت و عدل و کفایت، کوچکترین اثری از عدالت و رسیدگی به دادخواهی مردم در آن وجود ندارد؛ اثری از دادگستری می بینیم که بر حسن روحانی برای برگزیدن پورمحمدی جهت پست وزارت در آن معترض هم بشویم؟!

آری، در ضلع شمال غربی خیابان بوذرجمهری، در پشت اداره اطلاعات و انتشارات رادیو در میدان ارک تهران، ساختمان عظیمی دیده می شود، که در بالاترین نقطه سردر درب ورودی آن، که باید چندین پله را پیمود تا به جلوی این ورودی رسید؛ فرشته عدالت مشاهده می شود، که ترازوی عدل و داد را در دست خویش دارد. اگر که خوب و با دقت به او نگاه بکنیم؟ متوجه می شویم که آن بیچاره هم از شدت اندوه بیدادگریها در آن ساختمان، گردنش چنان خم شده که اگر اشکی بریزد، قطرات آن اشک زلال، بر روی سر کسانی می چکند، که در اطراف همان پله های قبل از ورود به ساختمان مورد نظر، با یک دستگاه ماشین تایپ کهنه و سیاه و بسیار قدیمی، در کنار یکدیگر نشسته اند؛ تا برای مردمی که خودشان توان نوشتن عریضه را ندارند؛ با گرفتن مبلغی پول این کار را برای مراجعین خودشان، که تعدادشان هم بی شمار است انجام بدهند!

من که بیست سال است دیگر چهره ماتمزده فرشته دادگستری را ندیده ام، اما مطمئن هستم که اکنون، در این وانفسای عدل و داد در میهنم، چهره زیبای او از شدت غم و اندوه، گرفته تر از آخرین باری است که آن را دیده ام. ولی به احتمال زیاد، مصطفی پورمحمدی قاتل، که از سال 1358 تا 1365 خورشیدی، به عنوان دادستان کل انقلاب اسلامی، در استانهای خوزستان، هرمزگان و خراسان مشغول به کار بوده است؛ بارها و بارها چشمان خبیث اش چهره مغموم فرشته عدالت را، نه بالای درب ورودی ساختمان وزارت دادگستری در میدان ارک تهرن، بلکه در برابر خودش هنگام بیدادگری هائی که تا کنون نموده دیده؛ و از شدت بی وجدانی رذالت، با وقاحت بی شرمانه ای، همواره آن فرشته اندوگین زیبا را نادیده گرفته است!

پورمحمدی که متولد 1338 خورشیدی در شهرستان قم می باشد، در سال 1358 خورشیدی یعنی زمانی که فقط بیست سال بیشتر نداشته، در پست دادستان انقلاب اسلامی در مراکز بعضی از استانهای ایران، در کار جنایت و هدر دادن حق مظلومان و بی گناهان بوده است. او که دروس حوزوی را در مدارس علمیه قم تا قبل از درس ” خارج ” گذرانده، معلوم نیست که از چه سنی به عنوان طلبگی در حوزه های قم مشغول آموزش علوم دینی بوده، که در سن بیست سالگی اش اجازه داشته که نقش مدعی العموم را برای دادگستری کشور ایفا بکند؟!

غیر از قتل های اجتماعی زندانیان سیاسی، نقش جنایات او در داخل و خارج از ایران، به ویژه در ارتباط با قتل های زنجیره ای کتمان ناپذیر است. از همان دوره ای که به عنوان معاون وزارت اطلاعات با جنایتکار دیگری مانند علی فلاحیان که وزیر اطلاعات وقت بود؛ مسؤلیت کارهای اطلاعاتی برون مرزی به وی داده شده بود؛ از همان زمان هم ترورهای وحشتناک در خارج از ایران شکل می گرفتند، و بهترین فرزندان ایران را همین قاتل نامی طراحی می کرد و به نوکران مزدور رژیم دستور اجرایش را می داده است!

کسی که از هنگام جوانی اش در کار قتل و جنایت بوده، فردی که در سن بیست سالگی اش، حکم اعدام صد نفر زندانی سیاسی در زندان بندرعباس را صادر نموده و امر به انجام آن داده؛ شخصی که در بهترین دوره عمر یک فرد، در سن بیست سالگی یا اندکی بیشتر، در ترورهای خارج از کشور نقش اصلی و اساسی را ایفا نموده، کسی که در سال 67 یکی از عوامل اصلی اعدامهای دسته جمعی زندانیان سیاسی بوده؛ فردی که در جریان رخ دادن قتل های زنجیره ای، و کشتار روشنفکران ایرانی، از مهره های اصلی شکل گرفتن چنین فضاحت تاریخی در حکومت اسلامی بوده است؛ همه امتیازهای لازم جهت اداره کاخ بیدادگستری جمهوری ننگین اسلامی را دارد. تردیدی نیست که حسن روحانی، هرگز نخواهد توانست بهتر از مصطفی پورمحمدی را جهت احراز پست وزارت دادگستری در این رژیم ددمنش، که همه چیز در آن وجود دارد جز رسیدن به داد بی گناهان و ستمدیدگان، شایسته ترین گزینه ای است که یک رئیس جمهور در حاکمیت این بیدادگران می توانسته برای تصدی پست وزارت دادگستری در حکوت بیداد آفرینان را برگزیند!

مردمی که به پای صندوقهای رأی رفتند و در انتخابات شرکت نمودند؛ و پس از مشخص شدن کاندیدای برنده در انتخابات، به خیابان آمدند و ضمن پرداختن به پایکوبی و رقص و شادی به حسن روحانی خوشآمد ابلهانه شان را گفتند؛ از این پس نه فقط امثال پورمحمدی ها را در میان اعضای هیئت دولت وی خواهند دید؛ بلکه به سبب عدم توانائی خود روحانی برای اداره قوه مجریه و مدیریت جدید در کشور، شاهد بسیاری دیگر از نارسائی هائی خواهند بود؛ که بخش اندکی از آن را در دولت های نهم و دهم دیده بودند. چرا که احمدی نژاد که با شعار مهرورزی و عدالت محوری وارد گود دولت گردید؛ آنهمه نارسائی و نابسامانی را پشت سرش برجای گذاشته است؛ وای به دوره یازدهم ریاست جمهوری، که رئیس دولت آن با شعار میانه روی و اعتدال در این مسیر گام نهاده باشد( زیرا این شیوه او خواهد بود که در همه امور نیز معتدل باشد و میانه روی را پیشه خود کند؛ آنوقت همه امور مملکت را نیز در خلسه بی حالی و عدم جنبش فرو خواهد نمود.)؛ احمدی نژاد که ریزنقش بود و آب زیرکاه به نظر می رسید، چنین دسته گلهائی را به آب داد؛ وای بر ملت ایران، که فردی فراخ سینه و گردن کلفت و درشت قامتی مانند حسن روحانی، که زیاد هم اهل جنب و جوش و کار و فعالیت هم نیست؛ مسؤلیت اداره میهن ایشان را بر عهده گرفته است!

تابستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیقرارداد مخفیانه صادرات اورانیوم زیمبابوه به ایران
مقاله بعدیماجرای ناپدید شدن “عباس یزدان پناه” ابعاد تازه‌ای یافت
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.