« اطاعت مطلق » از کی و چی؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
471

دینمداران واقعی از هر آئین و مرام و مذهبی که باشند. بر اساس باورهای خودشان می پندارند؛ که آدم ها باید فقط از آفریدگارشان اطاعت کنند؛ و دستورات او را به اجرا بگذارند!

آنانی هم که اعتقادی به « خدا » و « الاهیات » و دین و ….. ندارند نیز بر این باورند؛ که آدمی که دارای اندیشه های آزادیخواهانه است. ملزم به اطاعت نمودن از همنوعان خودش نیست؛ و باید برخوردار از استقلال فکری خویش باشد. تا زیر بار آنچه که دیگران به او القاء می کنند و فرمان می دهند نرود!

چنین افرادی نیروی تعقل خود را به کار می گیرند؛ و از مغزشان که جایگاه عقل و اندیشه های صحیح ایشان است پیروی می کنند!

اگر از سوی برخی از قدرت پرستان، معرکه ای به نام « اطاعت مطلقه » از این یا آن فرد ریاست طلب و زورمدار خودکامه مطرح شده و می شود؟ یعنی تعطیلی بدون قید و شرط « قانون اساسی » در یک سرزمین، و اصولی که می بایست نظم درون اجتماع آنجا را پی ریزی کند. و بر مبنای چنین اصولی به شهروندان آن جامعه یاری برساند؛ تا از امکانات برخاسته از مقررات انسانی موجود در کشورشان بهره مند بشوند؛ و خودشان را از بی قانونی های آزار دهنده نجات بدهند!

چرا هر سرزمین مترقی و پیشرفته ای دارای قانون اساسی است؟ فقط یک پاسخ به این پرسش، می تواند بیانگر بقیه جواب هائی باشد؛ که موضوع را به نتیجه منطقی آن برساند. و آن پاسخ هم این است: ایجاد نظم در یک کشور( چه کوچک و چه بزرگ ) یعنی تداوم آرامش و آسایش برای ملت آن سرزمین، که آن هم بدون قوانین مکتوب و بر آمده از رعایت مبانی « حقوق بشر » میسر و شدنی نیست!

زیرا در غیر این صورت، با نبودن نظم و قانون، مراکز تمرکز و کار و زندگی مردمان جهان، تبدیل به باغ وحشی می گردد؛ که حیوانات آن، به جای در قفس بودن، آزادانه در محوطه باغ وحش راه بروند؛ و با خوردن خوراک های جانوران دیگر، و چریدن در جایگاه آنها، به حقوق بقیه تجاوز کنند و همه چیز را بر هم بزنند!

بدیهی است که تمامی مقررات مطرح در یک سرزمین، زیرمجموعه هائی از « قانون اساسی » آن دیار باشند؛ که به ساکنان آنجا ایمنی مطلوب و آزادی های برخاسته از رعایت کامل حقوق دیگران، و اهمیت دادن به نظم جاری در آنجا را ارائه می کند باشد!

آنهم فقط در صورتی شدنی است و به نتیجه می رسد؛ که رعایت شدن قانون اساسی آن سرزمین( ابتدا از طریق حکمرانان آن کشور ) اجرا بشود. و سپس توسط ملت قانونمدار آن جامعه شکل بگیرد!

وقتی مردمی در یک مملکت مجبور باشند؛ که غیر از « قانون اساسی » مکتوب در دیارشان، ناگزیر به رعایت نمودن مقرراتی بشوند؛ که از سوی خودکامگان حاکم بر میهن شان صادر گشته اند؛ که به عبث آن را قانون می نامند. بالاخره پس از مدتی متوجه خواهند شد؛ که سران و دولتمردان کشورشان، در حال تحمیل نمودن خواسته های غیر منطقی و بری از قانونمداری خودشان، بر تمامی آحاد ملت آن جامعه می باشند!

چنین می شود که مردم نیز، همه تلاش خودشان را به کار می گیرند؛ تا اهداف مثبت و متناسب با مصالح خویش و میهن شان را تحقق ببخشند؛ و مسؤلیت قانونی خودشان را به انجام برسانند!

یک آخوند طرفدار رئیسی و علم الهدی، که بحث « اطاعت مطلق » را مطرح کرده نوشته است: « دیدگاه اطاعت مطلق، اساسا در برابر قانون اساسی و نظام قانونگذاری قرار می گیرد و آن را منقلب می کند. » !

معنای « در برابر » قانون اساسی قرار گرفتن و منقلب کردن آن چیست؟ چرندیاتی که آخوند مورد نظر با به کار بردن عبارات بالا بیان کرده، اهانت محض به قوانین رایج در آن سرزمین است( که البته برخی از اصول آن فقط به درد خود آخوندها می خورد و بس ) و برای مردم ایران که هیچ توافقی با حضور چنین حکومتی در کشورشان ندارند دارای هیچ اعتباری نیست!

فرض کنیم درفشانی این جیره خوار حاکمیت ابلیس در ایران منطقی باشد( که به هیچوجه نیست) آیا اطاعت مطلق، از کسی که فرومایگی اش در همه زمینه های مسؤلیت وی بر دیگران اثبات گشته، و کردار بری از عدالتش، تردیدی برای هیچکس باقی نگذاشته که جناب شان، جز به منافع خود و همدستانش نمی اندیشد. عملی بر آمده از « تعقل » اوست؟ مگر مردم ایران دچار بی عقلی شده اند که از چنین فردی اطاعت کنند؟ آنهم « اطاعت مطلق » ؟!

این افراد دستاربند که عمامه های یک منی بر سرشان گذاشته اند؛ و داعیه پیروی از ارکان « اسلام ناب محمدی » را دارند. به این چند پرسش پاسخ بدهند: آیا پیامبرشان که در اوائل اظهار نبوتش، هنگام عبور از معابر عمومی مورد اهانت های زنی که آب کثیف بر او می پاشید قرار نمی گرفت؟ آیا وقتی که چند روزی از اهانت های آن زن خبری نبود؛ از همراهانش سؤآل نکرد « این زن کجاست؟ » ؛ آیا وقتی که فهمید آن زن بیمار است به عیادت او نرفت؟ آیا رهبران حکومت آخوندی هرگز برای مردم زیر سلطه شان کاری برخاسته از رافت انسانی نموده اند؟!

آیا آنهائی که خودشان را پیرو محمد و آل او می دانید؛ هرگز به چنین اموری پرداخته اند؟ آیا « اطاعت مطلق » از کسی که ظاهر و باطن افکارش در تناقض با یکدیگرند منطقی است؟ آیا مسلمان بودن به معنای « تسلیم محض به آفریدگار جهان نیست؟ » البته نه اطاعت از آن بت سنگی « خانه کعبه » که الله نامیده می شد و حاکمان ایران نیز همچنان از همان « الله » پیروی می کنند. اما خودشان را مسلمان « تسلیم محض به پروردگار هستی » می نامند؟!

« اطاعت مطلق » از کی و چی ؟ از آنی که اگر نوکرانش همه روزه چند فرد بی گناه را نکشند دچار عذاب می شود؟ « اطاعت مطلق » از فردی که غرور تسلط کاملش بر دیگران « یک مولکول » انسانیت برایش باقی نگذاشته که خوب و بد را از همدیگر تشخیص بدهد؟ « اطاعت مطلق » از فردی که ۹۰ درصد از هم لباس هایش او را قبول ندارند؟!

آخوندهای بی هویت و بی مقداری، که در کسوت امام جمعه یا امام جماعت مساجد کشور( بخوانید محل استقرار اهریمن ) در حال شستشو دادن مغز دیگران و تخریب افکار عمومی می باشند فراموش نکنند. این فردی که شما بر روی منبر، « اطاعت مطلق » از او را فریاد می زنید. همان کسی است که جهت جانشینی خمینی، هنگام شرفیابی اش به اتفاق شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی نزد نخستین رهبر انقلاب شوم اسلامی که در حالت احتضار و رو به موت بود رفت اظهار ننمود: « البته من فرد لایقی برای رهبری انقلاب نیستم. اما چون امام فرمان می دهند آن را می پذیرم » ؟!

ای کاش در موجودیت پنجاه و هفتی های فریبخورده ، به اندازه و وزن « یک ارزن » خرد و دانائی وجود می داشت. تا چنین بلای عظیمی را بر سر خود و هم میهنان خویش نمی آوردند؛ که تعدادی از نا بخردترین ها را در کهندیارشان حاکم کنند!

مقاله قبلیدرگذشت هنری کیسینجر سیاستمدار برجسته آمریکایی
مقاله بعدیروس‌ها چه مدل سوخو ۳۵ به جمهوری اسلامی می‌دهند؟
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.