چرا کلید حسن روحانی برعکس کار کرده است؟!

0
244

حسن روحانی رئیس جمهور دولت تدبیر و امید، در سخنرانی های انتخاباتی خویش برای دوره یازدهم که اکنون به مدیریت آن اشتغال دارد؛ چاشنی بیشتر حرف هایش این بود؛ که به مردم ایران می گفت، اگر می خواهید عزت پاسپورت کشورتان به جایگاهی که داشت برگردد؟ اگر مایل هستید، که ارزش و اعتبار پول مملکت را به آن باز گردانید؟ پس به من رأی بدهید. او در سال 92 خورشیدی، در ورزشگاه بزرگ شیرودی در تهران، موارد بالا را چنان مطرح ساخت؛ که گوئی واقعا کلید باز شدن همه درهای بسته، و درمان تمامی بیماری های اجتماعی در سراسر ایران، در دستان معجزه آور وی، و در افکار پیشرفته و سازنده ی او قرار دارد. عبثا که چه بیهوده می اندیشید. پس از نزدیک به چهار سال، نه از آن کلید کوچک ترین اعجازی بر آمد؛ و نه از اندیشه های سازنده دکتر حسن روحانی خبری شده است!

هنگامی که او سخنان بالا را مطرح می نمود؛ و زمانی که ریاست قوه مجریه رژیم آخوندی را بر عهده گرفت1392= 2013) نرخ برابری هر دلار با پول ایران 2550 تومان بود. در حالی که هم اکنون این نرخ برابر با 3800 تومان است؛ و به نوشته روزنامه ایران، ارگان رسمی دولت ملّاها در کشور، بعید به نظر نمی رسد، که به زودی به 4000 تومان هم برسد. از آن بدتر، مرتبه جهانی پاسپورت ایران است؛ که در آن سال مرتبه ی 86 را داشت؛ اما اکنون به مرتبه ی 98 سقوط کرده است!

از دو حال خارج نیست، یا حسن روحانی با همه ژست های سیاستمدارانه ای که می گرفت؛ افکاری که بتواند سیاست های خارجی و داخلی مملکت را سر و سامان بدهد نداشت و هنوز هم ندارد. حالت دوم هم، عوضی انتخاب کردن کلیدی بود؛ که به نظر وی معجزه آسا می نمود. ولی در عمل، اعجاز کلید ایشان برعکس کار کرده، و اوضاع را از آنچه که بوده بدتر نموده است؟!

در حالت اول، بسیار سهل انگارانه و نابخردانه خواهد بود؛ که از یک سیاستمداری که آخوند هم هست؛ انتظار خوب و درست کار کردن افکار او را داشته باشیم. چرا که همه فکر و خیال آنها، حول محور چاپیدن دارائی های مردم ایران، و زندانی کردن و کشتن کسانی است؛ که کله های شان بوی قرمه سبزی می دهد؛ و با حضور این شارلاتان ها در کشورشان، هیچ توافق و رضایتی را ندارند. که البته، هم دارائی های مملکت کهنسال ما، یکی و دوتا و ده تا و صدتا و هزارتا نیست؛ که این شیادان بتوانند از آن دل بکنند. ضمن آنکه در شرایط کنونی، هر که کوچک ترین قدرتی درون حاکمیت کنونی ایران دارد؛ ضمن انباشتن حساب های متعدد بانکی اش در کشور، در برخی از بانک های ممالک دیگر، که حاکمان شان با این اهریمنان بده و بستان اقتصادی و سیاسی دارند؛ نیز بول های دزدی شده از ثروت ملی مردم ما را پس انداز کرده اند. بخش قابل توجهی از پول هائی که تا کنون در کشور مفقود گشته اند؛ در سرزمین هائی که اینها برای به دست آوردن قدرت در آنجا، و صدور انقلاب اسلامی شان به آن سرزمین تلاش زیادی را دارند هزینه می شوند. چنانچه بیمارستان های سوپر مدرنی که در عراق و لبنان ساخته اند؛ در کل خاورمیانه تک است. و نمونه های بارز دیگری از این دست!

بنابراین، کسی که با داشتن دو دکترای عالی، از دو دانشگاه در انگلستان و اسکاتلند، هنوز هرّ را از برّ تشخیص نمی دهد. رئیس جمهور شدن اش در چهار سال قبل، دو دلیل عمده داشت؛ و چند دلیل کم بهاتر. دلیل نخست آن این بود، که به سبب دو دوره کامل رئیس جمهور بودن محمود احمدی نژاد، که به خواست سپاه و صدالبته به خاطر ایده های سیاسی – اقتصادی ایشان در داخل کشور، به ریاست جمهوری رسیده بود. تا هرگاه که سپاه نیاز خاصی به ” تنفیذ = امضاء و موافقت ” رئیس جمهور، جهت هرگونه سوء استفاده های کلان از امر خاصی را داشته باشند؛ از بلاهت های وی برخوردار شوند؛ و به او که نوکرشان بود و هست امر نمایند؛ که با فلان خواسته ی سپاه توافق کند، و درخواست آنها برای یک فعالیت اقتصادی را، بدون سؤآل و جواب  بپذیرد!

از آنجائی که موارد بالا بر همگی شان روشن و آشکار بود؛ و نیز از باب آنکه هیچکدام شان در مقابل سرداران سپاه قدرت کوچک ترین مخالفتی را نداشتند. همچنین به خاطر آنکه ارباب سرداران سپاه(مجتبی خامنه ای) بیشتر وقت خودش را در میان آنها سپری می کند(به دستور پدر رهبرش)، تا آنها نتوانند دست شان را از پای شان درازتر بکنند. پس از سر آمدن دوره دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد(دوره دهم ریاست جمهوری در رژیم بی کفایت جمهوری بدنام اسلامی)، آنانی که با بیت رهبری و افراد وابسته به سپاه مراوده های کمتری داشتند. اما مایل بودند که دست ایشان را از سر پول و سایر امکانات مملکت کوتاه گردانند(به خاطر خودشان که دزدتر از بقیه هستند)؛ بسیار تلاش نمودند، تا برای دوره یازدهم ریاست جمهوری رژیم منفورشان، دیگر از افراد سویل(شخصی که به لباس نظامی ملبس نیست) برای اداره کشور استفاده نشود(هرچند که رئیس جمهور در این حکومت، فقط یک عروسک خیمه شب بازی است)، و از یک آخوند صاحب نام و زبده، جهت برگزیده شدن به ریاست جمهوری دوره یازدهم استفاده بشود!

رفسنجانی را نمی توانستند دوباره به این مقام برسانند. چون که در دوره های نهم و دهم ریاست جمهوری، برای به ریاست رساندن احمدی نژاد، وی را ” رد ّ صلاحت ” کرده بودند؛ و نیز از آنجائی که میانه او و خامنه ای، هیچ خوب نیست و امتلافات زیادی با همدیگر دارند. نمی توانستند برای دوره کنونی او را انتخاب نمایند. چون که امکان داشت، یا بلائی بر سر انقلاب شان بیاورد(کودتا علیه خامنه ای)، یا اگر مردم عوام کشور هم اعتراض نکنند؛ دست کم مورد پرسش همدستان خودشان واقع بشوند؛ تا که از آنها بپرسند: ” چطور شده که پس از تقریبا چهار سال، هاشمی رفسنجانی دوباره دارای صلاحیت گشته است؟ “

روحانیون دیگر نیز، یا پیر و ناتوان هستند، و یا به لحاظ قانون اساسی حکومت شان، به سبب نسب خارجی داشتن، پدران شان در کشور دیگری به دنیا آمده و در آنجا زندگی کرده باشند؛ دارای منع قانونی جهت رئیس جمهور شدن در حکومت می باشند!

به همین مناسبت، حسن روحانی که پیش تر، مسؤل مذاکرات هسته ای میان رژیم شان با 1+5 بود؛ بیش از بقیه دارای صلاحیت و اعتبار بین المللی تشخیص داده شده بود. تا در این مقام به فعالیت اشتغال داشته باشد. اما همینکه او در آغاز سال 92 خورشیدی، کلید به مردم نشان داد؛ مصمم شدند که صد در صد کلید وی را، بدون خاصیت نمایند. تا هیچ اعجازی که نداشته باشد بماند؛ بلکه موارد تخریب او در درون و برون کشور را نیز به وجود بیآورد!

از اینرو، از همان روزهای نخستین به ریاست جمهوری رسیدن حسن روحانی، روابط غیر مستقیم وی با بیت رهبری، و نیز اختلافات او با سایر مهره های مورد اعتماد سید علی خامنه ای، بسیار نامطمئنانه و غیر دوستانه می باشد. اما، به خاطر حفظ مصالح نظام منحوس شان، و حفظ کردن موقعیت کنونی خودشان، هم او و هم هاشمی رفسنجانی، و به احتمال قوی هم سید محمد خاتمی، در صدد ایجاد توطئه هائی برای سرنگونی، و از کار برکنار شدن سرکردگان کنونی جمهوری شان هستند. تا سپس حکومت اسلامی مورد نظر خودشان را، که بتواند به راحتی با ممالک دیگر در جهان تعامل لازم را ایجاد کنند. و در سایه به وجود آوردن دوستی با آنها، هم حکومت اسلامی را در دنیا جا بیندازند؛ و هم خودشان را به اعتبار بیشتری سوق بدهند. چنین وضعیتی را به وجود بیاورند!

بلائی که اگر بر سر مردم ایران بیاید، و عمر این حکومت جاهلی را، تا به چهارصد سال دیگر نیز تداوم ببخشد. آیا مردم ایران، با به دست آوردن چنین سرنوشت شومی موافق می باشند؟ بدیهی است که پاسخ ایشان یا ” آری ” و یا ” نه ” است. آنانی که جواب شان به این سؤآل ” آری ” است، چشم شان کور آنقدر مصیبت بکشند؛ تا عمر بی خاصیت شان سرآید. اما آنهائی که پاسخ ” نه ” را بدهند. شایسته است که از هم اکنون، و پیش از برگزاری دوره بعدی ریاست جمهوری درون حاکمیت جنایت پیشه آخوندها، به پا خیزند، تا از ادامه یافتن این مصیبت آزار دهند و ویرانگر جلوگیری نمایند. اگر کار امروز را به فردا موکول بکنند؛ رنج و عذاب ناشی از حضور این تازیان بیابانگرد، نه از سر خود و نسل های بعدی شان کوتاه خواهد شد. و نه هرگز دست شان به آزادی و سربلندی خواهد رسید!

محترم مومنی

مقاله قبلیشب سینمای ایران در جشنواره فیلم تالین
مقاله بعدیکشف صفحه غول‌پیکر یخ در مریخ
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.