پنهانکاری های تیم مذاکره کننده ، مجلس رژیم را نگران نموده است!

0
124

در اولین مذاکره ای که پس از انتصاب حسن روحانی به ریاست جمهوری حکومت تشکیل گردید؛ محمدجواد ظریف به عنوان وزیر امور خارجه، به اتفاق عراقچی معاون خود و تعدادی دیگر از صاحب منصبان وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، که مسؤلیت مذاکرات هسته ای با 1+5 بر عهده این وزارتخانه گذاشته شده بود در آن شرکت نمودند. در همان نشست، ظریف به عنوان سرپرست تیم مذاکره کننده از سوی جمهوری اسلامی، پیشنهادی به طرف مقابل داده بود، که پشت درهای بسته و بدون حضور هیچ خبرنگاری، به اتفاق طرفهای مذاکره کننده به آن پرداختند!

البته تردیدی وجود ندارد که سیدعلی خامنه ای، و حسن روحانی با سمت اشخاص شماره یک و شماره دو رژیم، کاملا از جزئیات این پیشنهاد سرّی با اطلاع بوده اند. اگر غیر از این بود، تیم مذاکره کننده جمهوری اسلامی، هرگز اجازه انجام دادن آن را نداشت. اما از آن به بعد، مسؤلان دیگر رژیم آخوندی، به ویژه رؤسای دو قوه مقننه و قضائیه، و نیز فرماندهان و سرداران سپاه پاسداران، و احتمالا برخی از اعضای کابینه روحانی، چون از موضوع کوچکترین اطلاعی ندارند؛ شروع نموده اند به زدن ساز مخالف !

ابراهیم محمدی، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس اسلامی رژیم، به خبرنگاران گفته است: ” ما از پنهانکاری های تیم مذاکره کننده ایران در بحث هسته ای، و توافقات حاصله میان ایران و گروه 1+5 در هر موضوعی واهمه داریم ” !

نفس و ذات ماجرا برای ایشان ترس آور نیست؛ بل، آنچه که موجب بروز واهمه در این افراد می گردد؛ عدم اعتماد شخص آنها به محمد جواد ظریف و خود رئیس جمهور می باشد. که تا حدود زیادی هم منطقی به نظر می رسد. آن وقتی که در مورد مسأله ای سیاسی و اقتصادی در ایران، فقط پای آمریکا یا فقط پای انگلیسی ها در میان بود؛ سرتا سر ماجرا بوی شرارت و بدخواهی و خرابکاری برای مسدود ساختن راه پیشرفت های ایرانیان در موارد گوناگون می شدند. وای به اکنون، که پای هر دوی اینها داخل ماجرا شده؛ و هیچ تردیدی برای آنهائی که عقلائی و منطقی می اندیشند باقی نمی گذارد؛ که این دو( ظریف و روحانی )، از سوی دو کشور نامبرده، بر مقام معظم رهبری تحمیل گشته اند؛ و او ناگزیر است که به چنین خفت آشکاری تن بدهد!

وجه المصالحه مادی این قرار و مدار پنهانی هم، مبالغ هنگفت دلارهائی هستند؛ که قرار است به مرور از جریان مسدود بودن خارج گردند؛ و به سران نابکار حکومت اسلامی تحویل داده بشوند. اگر غیر از این باشد، چگونه بوده است که تا کنون هیچ سخنی در باره این سرمایه عظیم نقدی، که به ازای فروش نفت در حسابهای خریدارانی که هنوز آن را نپرداخته اند مسدود بود؛ برای ملت ایران هیچ اشاره ای به آن نکرده بودند( اگر بگذارند که متعلق به ملت ایران گردد و باقی بماند.) ؟!

بالاخره پس از سی و اندی سال، یک بار دیدیم که نمایندگان مردم در مجلس حکومت آخوندی، به یکی از شبهات عملکردهای دولتی ها اشاره کرده، و به گونه غیر مستقیم به آن اعتراض نموده اند. اما این نیز به سبب خیرخواهی آنها در جهت مصالح مردم ایران نیست. بلکه واهمه اصلی ایشان به این لحاظ است؛ که مبادا در این رابطه، منافعی مادی وجود داشته باشد و سر اینها بدون کلاه بماند!

هرگاه فردی از دار و دسته خودشان( برخی از نوکران و مزدوران شخصیت های تراز اول حکومت ننگین اسلامی )، جهت افشاگری مطالبی علیه مخالفان ارباب خود، مواردی را مطرح نموده اند؛ دیده و شنیده شده است؛ که سودجویان برای رساندن خودشان به ثروتهای بادآورده، و حفظ نمودن آنها برای خود و خانواده شان، بیشترین باجها و رشوه های نقدی را، جهت بسته نگاه داشتن دهان نمایندگان مجلس شورای اسلامی، به آنها داده اند!

موقع محاکمه جزایری در دادگاه رژیم، وی اعتراف نمود که رشوه های میلیاردی به نمایندگان مجلس و رئیس آن داده بوده است. زد و بندهای میلیاردرهای اخیر با مجلسی ها را هم که شنیده ایم؛ بنا براین، شکوائیه آقایان از پنهانکاری ظریف و همراهانش در مذاکرات مورد نظر، و ارائه پیشنهادی که از سوی ظریف به نمایندگان کشورهائی که عضو پنج به علاوه یک می باشند؛ با این شرط که جائی درز نکند؛ بوی بده و بستان پول را به مشام مجلسی ها رسانده؛ و ترس ایشان از این پنهانکاری ها، صرفا به لحاظ خالی ماندن دست خودشان می باشد و بس !

ملت ستمکش ایران، به یاد بیاورید که شخصی به نام عباس پالیزدار، فردی از میان شما، یا دست کم مردی که گردنش نمی توانست یوغ چپاول کردنهای ثروتهای ملی شما به دست آقازاده های مفسد، و مهره های درشت مافیای اقتصادی در ایران، که از مقامات دولتی هم به شمار می آیند را تاب بیاورد. کسی که اعمال غیر قانونی دزدها و فاسدان حکومتی را افشاء کرد؛ مردانه و باشرف جلوی جباران ایستاد، که دزدی های پنهان ایشان را آشکار نماید؛ و به شما و ما و همه دنیا بگوید؛ رگهای اقتصاد فعلی ایران، توسط چه افرادی خشکیده شده اند؛ و طی این سالها، چه کسانی هست و نیست شما را به یغما برده اند؟!

زمستان2572 شاهنشاهی هلند

محترم مومنی روحی

مقاله قبلیتحليلي بر انقلاب ها و جنبش هاي خاورميانه؛ از ديكتاتوري نظامي و استبداد ديني به سوي دموكراسي
مقاله بعدینكاتي كليدي كه بايد ائتلاف و رزمندگان سوري بدانند؛ شطرنج را به بازيگران حرفه اي اش بسپاريد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.