سکوت نکنید، باز هم ما را بازی داده اند!

0
172

بالاخره سخنان هاشمی رفسنجانی واقعیت دارد یا ندارد؟! چند روز پیش که یک فایل صوتی منسوب به علی اکبر هاشمی رفسنجانی در رسانه های عمومی قرار گرفت؛ در این فایل صوتی صدای روباه مکار جمهوری نیرنیگرنگباز اسلامی شنیده می شد؛ که دلش برای مردم سوریه بسیار سوخته بود و می گفت: ” مردم سوریه که مورد حمله شیمیائی دولت شان قرار گرفته اند؛ حالا باید منتظر حمله نظامی خارجی ها هم باشند. ” پس از انتشار این نوار، صداهای موافق و مخالف با این سخنان رفسنجانی، هر یک به نسبت داشتن روابط حسنه با هاشمی یا عکس آن، در همه جا بلند شد؛ که واکنش های تند و یا متعادلی نسبت به نظر وی ابراز نمودند. اما اکنون که بازتاب این نظریات، بخش های اصلی رسانه های خبری را به خودش اختصاص داده است؛ دوباره می بینیم که در وب سایت شخصی رفسنجانی چندیوزه باز، از زبان وی مطلبی انتشار یافته، که ضمن آن رفسنجانی سخنان انتقادآمیز خود مبنی بر استفاده حکومت دمشق از سلاح شیمیائی علیه مردم سوریه را تکذیب نموده و گفته است: ” واقعیت ندارد. ” !

در حالی که پیشتر، ایلنا یکی از خبرگزاری های رسمی جمهوری دروغپرداز آخوندی، در خبری با همین مضمون، به نقل از رفسنجانی نوشته بود: ” مردم سوریه که هدف حمله شیمیائی توسط مقامات سوریه قرار گرفتند؛ حالا با تهدید مداخله خارجی ها روبرو هستند. ” اما اکنون بعد از ابراز عقیده های موافق و مخالف سخنان رفسنجانی، همین خبرگزاری(ایلنا) واژه ” مقامات ” را که در جمله منسوب به رفسنجانی منتشر کرده بود؛ را از خبر پیشین خود حذف نموده است. بلافاصله وزارت امور خارجه جمهوری ننگین اسلامی نیز، به طور کلیّ سخنان هاشمی رفسنجانی را تکذیب نموده و آنرا کتمان کرده است!

تقریبا مترادف همین روزها، در رسانه ها تصاویر دلخراشی از کشتار فرزندان ایرانزمین را مشاهده نمودیم؛ که با وضعیت بسیار وحشیانه ای، در ارودگاه ” لیبرتی ” کشور عراق، مورد هدف تیرهای قساوت ایادی وحشی جمهوری جنایت پیشه اشغالگر واقع شده اند؛ و با دستهای بسته و کاملا بی دفاع در معرض حملات ددمنشانه این نامردمان شقاوت و سنگدلی قرار گرفته اند!

جوانان اردوگاه مزبور را دست بسته اند و تیر خلاص زده اند؛ خردسالان و افراد مسن تر را با اتومبیل مورد ضرب و شتم دیوصفتانه خویش قرار داده و به شدت مجروح نموده اند. روزگاری، این ساده اندیشان، در اثر القاآت مسعود رجوی و بلندپروازی هایش نادانسته جذب گروه مجاهدین شدند؛ و از آن پس، روزگارشان جز به رنگ تیرگی و با طعم مرارت و تلخی نبوده و سپری نشده است. و اکنون هم سران دغلکار جمهوری خبیث آخوندی، از این بی گناهان، به عنوان سپر بلای حکومت متجاوز خویش استفاده نموده است؛ و در نهایت بی رحمی و پستی، به خاطر آنکه حواس و توجه همه را از سوی سخنان هاشمی که بدون تردید خود همین روباه مکار بیان کرده و صد در صد به زیان خامنه ای قدرت پرست و حکومت ضد بشری او بوده است؛ به طرف موضوع حمله به اعضای مجاهدین، که قبلا در کمپ اشرف بودند و پس از اخراج از آنجا، در اردوگاه لیبرتی در عراق مستقر شده اند؛ مانند دشمنانی دستگیر شده، در اسارت سه گروه بری از خلق و خوی انسانی می باشند کشانده اند؛ تا هر چه بیشتر نظر جهانیان را به این موضوع معطوف بدارند؛ و خودشان را از دغدغه بازی های سیاسی که با ما و سایر ملت ها و دولت های دنیا می کنند رهائی ببخشند!

این جان باختگان که هنوز از زیر مجموعه های مجاهدین، به رهبری مسعود رجوی قدرت پرست، و ریاست جمهوری بسیار تمسخر آمیز مریم رجود قلمداد می شوند؛ چون در محلی زندگی می کنند که جزء مساحت کشور عراق به نخست وزیری نوری المالکی است؛ مورد مسؤلیت مالکی می باشند که خودش در نوکری حاکمیت جمهوری متحجر اسلامی است. و گروه سوم همین حاکمیت آدمکش و فرومایه آخوندی است، که در نهایت توحش و خودکامگی، به خودش اجازه داده، که با نفوذی که بر روی نوری المالکی دارد؛ این فرزندان بی پناه ایرانزمین را به خاک و خون بکشد!

آنها به فجیع ترین شکل ممکن مورد سوء استفاده سیاسی قرار گرفتند و جان باختند. مسعود رجوی هم که جهت رساندن خود به مطامع سیاسی بلندپروازانه اش از آنان بهره برداری سیاسی نموده بود؛ باری دیگر به همین دلیل، و به سبب تباه نمودن عمر و زندگی این تعداد از هم میهنان فریب خورده ما، ننگ همه تاریخ را به نام خودش ثبت نموده است. نوری المالکی هم که با این عمل ناجوانمردانه، بیش از پیش مراتب نوکری اش به سرکردگان رژیم منفور آخوندی را به جهانیان اثبات نمود. سران همیشه رسوای جمهوری پلید آخوندی هم، تا ابدیت تاریخ، از این ننگی که به بار آورده اند رهائی نخواهند یافت!

حال در این برهه تاریخی از شرایط کنونی، که ما و میهن مان بدان گرفتار شده ایم؛ پس از سی و چهار سال که مملکت و ملت مان، با تمامی امکانات و ثروت بی شماری که داریم، مورد دست درازی بدترین، نادان ترین، قسی القلب ترین، شیادترین و فناتیک ترین قوم تاریخ قرار گرفته، و هستی مان را به باد فنا داده ایم؛ چرا هنوز در خواب غفلت به سر می بریم؟ همه روزه مقالات بسیاری از نویسندگان متعدد، که برخی شان هم نه سواد لازم و کامل برای این کار را دارند؛ و نه مطالعه و اطلاعات کافی از وقایع صد ساله اخیر میهن مان در چنته خویش اندوخته اند؛ می بینیم و می خوانیم که به جای پرداختن به مسائلی که هم اکنون ملت ایران با آن دست به گریبان است؛ ذهن و قلم شان را به سوی دهه های پیش از این راهی نموده اند؛ و هنوز بر سر مسائلی که صاحبان اصلی آن دست از سرشان برداشته اند؛ با مخالفان دیدگاههای خویش به بحث و مجادله می پردازند. ای کاش همین کار را هم با خلوص نیت به انجام می رساندند؛ بسیاری از این به اصطلاح تحلیلگران سیاسی، فقط به این دلیل دست به چنین کاری می زنند؛ که تا در این زمانه، که بسیاری از مردم در هر زمینه ای بینش های سیاسی خویش را به رخ همدیگر می کشند؛ از قافله روشنفکرنماها عقب نمانند؛ و نامی از خودشان در صفحات تاریخ میهن مان بر جا بگذارند!

غافل از آن که، خود تاریخ در کمال صداقت و امانت داری، حتی اگر به دست بدترین وقایع نگاران هم ثبت شده باشد؛ آنقدر اصالت ذاتی دارد، که رویدادهای قابل توجه را، در حافظه بدون غرض و مرض خودش نگه بدارد؛ تا در هنگام نیاز مردمان جهان، همینطور ملت شریف ایران، به کمک حافظه بسیاری از همین مردم، آنها را بر روی دایره قضاوت همگان قرار بدهد!

آنچه که بیش از همه باید نزد ما اعتبار داشته باشد، اعتبار ملی و تاریخی ما، و نیز هویت سرشار از ایرانخواهی ما می باشد؛ که اگر چنین امر مهمی را پس پشت بیفکنیم، هم مورد سوء استفاده همه فرصت طلبان قرار می گیریم؛ و هم در آینده ای نه چندان دور، شاهد شرمساری خویش در برابر سکوت غیر منطقی مان خواهیم بود!

تابستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

 

 

مقاله قبلیمردی که سر میرزا کوچک‌خان را بریده بود، دستگیر شد
مقاله بعدیدختری امریکایی‌ با کارتون‌هایش تلاش می‌کند تصورات مردم جهان را نسبت به مردم ایران درست کند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.