سنگ اندازی تندروها علیه دولت روحانی بر چه اساس است؟!

0
115

مسأله اختلاف نظر تندروهای رژیم آخوندی با میانه روهای این حکومت، ریشه ای سی و پنج ساله دارد. حسن روحانی، ریاست دولت یازدهم جمهوری آخوندها را در حالی بر عهده دارد؛ که هفتمین رئیس جمهور این حکومت است. به عبارتی دیگر، تا کنون هفت نفر در این پست به عنوان دومین شخصیت قدرتمند جمهوری اسلامی( البته در صورت ظاهری ) نقش آفرینی کرده اند. همواره نیز غیر از مخالفان کلیت این حکومت، کسانی از میان خودشان هم با ریاست قوه مجریه رژیم دارای تناقضات فکری عدیده ای علیه رئیس جمهور وقت بوده اند. قصد اصلی این مخالفان داخلی، عدم تأیید رؤسای جمهوری اسلامی نیست؛ چون به هر تقدیر اینها از یک آبشخور آب می نوشند و راه اصلی همگی شان یکی است. اما آنچه که مسأله عدم موافقت عده ای با گروهی دیگر در حکومت آخوندی می باشد؛ هیچ ارتباطی به آن فرد خاص ندارد؛ بلکه علت اساسی این مخالفت ها، که مقدار و میزان، بستگی فراوانی به نزدیک بودن یا نبودن هر گروه، با شخص اول این حاکمیت، یعنی با رهبر کنونی انقلاب اسلامی در ایران، با سید علی خامنه ای بوده و هست و خواهد بود!

در رژیم جمهوری اسلامی، هر چه مسؤلین دگم تر و فناتیک تر باشند؛ به همان نسبت روابط نزدیک تری با مقام رهبری، به عنوان نخستین شخصیت سیاسی مذهبی آن دارند. اما مانند همه عوامل دارای قدرت در یک سیستم حکومتی، در میان ایشان هم ، فرآیند دو قدرت مادی و معنوی در میان سران و مسؤلان رده بالای حکومت آخوندی، ایفای نقش تعیین کننده را، در برقراری نزدیکی فکری میان ایشان بر عهده دارند. مگر آنکه دست بر قضا، کسی وارد صحنه این تئآتر مضحک بشود؛ که در ارتباط با مورد بالا، فقط یکی از آن موضوع تعیین کننده را دارا باشد( یا امکانات مالی فراوانی داشته باشد؛ و یا به لحاظی نفوذ معنوی زیادی در میان شخصیت های سیاسی جمهوری اسلامی داشته باشد!

در میان بازاریان سرشناس کنونی در ایران، کسانی که از بعد از شکل گیری این انقلاب نا میمون، ضمن پیش بردن رابطه های بازرگانی خودشان در داخل و خارج از کشور، توانستند در میان دولتهای یازدگانه جمهوری اسلامی نیز نفوذ قابل توجهی به دست بیاورند؛ و از شخصیت های برجسته سیاسی کشور نیز به حساب بیایند؛ تاجران و بنکداران سرشناسی بوده اند و هستند؛ که هر یک خودشان به تنهائی یک دولت می باشند!

کسانی که در برخی از مشاغل دولتی، در پستهای بالا و حساسی خدمت نموده اند؛ می دانند که بودجه های بعضی از وزارتخانه و مؤسسات دولتی کشور را، که هیچگونه بهره مندی های انتفاعی خصوصی ندارند؛ توسط درآمدهای مؤسسات غیر انتفاعی کشور، که خودشان به گونه های خاصی کسب درآمد می کنند؛ در صدی از در آمدهای مازاد بر مخارج خودشان را، طبق قانون به ادارات و سازمانهای پر هزینه کشور، که بودجه های در نظر گرفته شده برای آنها از سوی دولت وقت، کفاف مخارج آنان را نمی دهد اختصاص می دهند. یکی از مشهورترین وزارتخانه های کشور، که حدود پانزده درصد از درآمدهای شهرداری تهران به آن اختصاص می یابد؛ وزارت آموزش و پرورش کشور است؛ که بدون کمکهای شهرداری تهران و احتمالا شهرداری های مراکز استانهای بزرگ مملکت، قادر به گذراندن و اداره نمودن خودش نیست!

عده زیادی از بازاریان سوپر میلیاردر کشور، که بر حسب تصادف نام بیشترین شان به دو حرف ” الف و ن ” پایان می یابند؛ مانند ( بادامچیان، بلورچیان، چایچیان، جورابچیان، چینی فروشان، زری فروشان، شالچیان، طلاچیان، قندچیان، لولاچیان، نقره فروشان)؛ که نبض اقتصاد کشور در دست ایشان قرار دارد؛ از جمله کسانی اند که به دلائلی شخصی مثل خودنمائی کردنهای حرفه ای، تظاهر به پرداخت نمودن انفاق که جنبه مذهبی نیز دارد، باز نمودن راه برای شرکت در انتخابات شوراهای محلی در شهرها، ایجاد خوشنامی در اجتماع، امکان نفوذ در میان سیاستمداران، جلب رضایت رهبر انقلاب جهت داشتن بالاترین پارتی حکومتی( تا بتوانند به راحتی نمایندگی تولیدکنندگان مشهور جهان در کشور را به خودشان اختصاص بدهند و درآمدهای بیشتری به دست بیاورند. کمک های شایان توجهی به دو وزارتخانه آموزش و پرورش و بهداری کشور می کنند!

مشهورترین ایشان از آنهائی هستند که در چند دهه پیش، پایه های گروه ” حجتیه ” در کشور را بنا نهادند؛ و بعد از انقلاب سیاه اسلامی نیز همچنان به توسعه حزب مذهبی خویش کوشیده اند. این افراد بیشترین یارگیری های دینی – سیاسی خودشان را، از میان صاحب نامان برتر بازار کشور گلچین می کنند؛ تا در صورت نیاز بتوانند از مواهب مادی و دارائی های نقدی آنها نیز بهره مند بشوند. آخوندهای حکومتی، ابتدا و در آغاز شکل گیری جمهوری ننگین اسلامی، با این گروه سر مخالفت گذاشتند؛ تا جائی که مخالفان خودشان را با چسباندن به گروه حجتیه و متهم نمودن آنها به همکاری با این گروه از سر راه خویش بر می داشتند. اما کم کم چون به امکانات مالی آنها و نفوذ سیاسی ایشان برای زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری نیاز مبرمی داشتند؛ آرام آرام از میزان تندروی های خود در مورد آنها می کاستند؛ تا جائی که یکی از مشهورترین احزاب به ظاهر سیاسی و در اصل مذهبی کنونی کشور( گروه مؤتلفه ) را، با حضور چند تن از همان حجتیه ای ها برپا نمودند!

این سنت دیرینه جمهوری اسلامی است؛ هر وقت که در جائی قافیه شان تنگ بیاید و چاره ای نداشته باشند؛ به راحتی دست از مخالفت های درونی میان خودشان با خودی ها در باب مسائل کشوری بر می دارند؛ تا بتوانند به اتفاق همدیگر مخالفان غیر خودی را از سر راه سود پرستی های خویش حذف نمایند!

این دسته از خودی ها که گروه ” اصولگرایان ” نیز نام دارند؛ با هر نوع کاری که رنگ و بوی هنر در آن باشد به مخالفت کردن با آن بر می خیزند. با آنکه حسن روحانی هم یک آخوند بدون اعتبار اجتماعی و سیاسی در کشور است؛ اما به جهت روشنفکر نمائی برای ایجاد برتری میان دولت یازدهم جمهوری اسلامی با دولتهای گذشته آن، به اتفاق اعضای کابینه اش تصمیم گرفته که فضای بازتری را به هنرمندان کشور اختصاص بدهند؛ تا ایشان بتوانند به آفرینش کارهای هنری برجسته ای اقدام بکنند!

البته این تصمیم بیشتر به آن جهت گرفته شده، که با روشهای نرم و جذاب موجود در هنرهای گوناگون به ویژه هنرهای تجسمی و شنیداری مانند موسیقی و سینما و تئآتر، بتوانند بیش از پیش خرافه های دینی شان را به خورد مردم ایران بدهند؛ و در سایه به وجود آوردن موزیک و فیلم و نمایش که با سوژه های مذهبی تهیه و اجرا بشوند؛ بار فرهنگی ملی مردم را تضعیف کنند و بار مذهبی خرافه پرستی ایشان را تقویت نمایند!

اما چون گروه ” اصولگرایان ” از مخالفان سرسخت روحانی هستند؛ و چون ارتباط تنگاتنگ ایشان با بیت رهبری و خامنه ای بیشتر از رئیس جمهور و همکاران وی می باشد؛ برخی از این نفوذ نمایندگان در امور سیاسی کشور، که نزدیکی بیشتری با شخص اول مملکت دارند، و چون تم فکری آنها ریشه در خاک حجتیه دارد و از اعضای مشهورترین گروه سیاسی – مذهبی کنونی در کشور می باشند؛ و نیز به خاطر مخالفت زیادی که با اصلاح طلبان دارند؛ اگر روحانی به هر کاری دست بزند؛ نخستین کسانی که با او به مخالفت بر خواهند خاست همین افراد خواهند بود که از دامان بازار و مذهبی های خشکه مقدس آن به دامان جامعه سیاسی کشور آویخته اند!

عباسعلی آشنا مشاور رئیس جمهور در مصاحبه ای با خبرگزاری جمهوری اسلامی گفته است: ” آزاد سازی فضا برای هنرمندان، در دستور کار دولت یازدهم است. ” اما ” تندروها در کار دولت سنگ اندازی می کنند. ” او که این سخنان را روز پنج شنبه هفدهم بهمن به خبرگزاری جمهوری اسلامی گفته اضافه کرده است: ” وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کشور، مأمور آزادسازی فضا و سپردن کارها به دست هنرمندان است. ” !

هزار البته اگر بازاریان میلیاردر عضو گروه مؤتلفه که دگم ترین اعضای حجتیه، و بنیادگرایان اصولگرای این رژیم بی هنر و فرومایه را تشکیل می دهند؛ بگذارند که هنرمندان کشور بتوانند در یک فضای باز آثاری برجسته تهیه و تولید نمایند و به مردم عرضه کنند. به شرطی که این هنرمندان هم، آنقدر خرد فردی و اجتماعی داشته باشند؛ که همه استعداد خودشان را، در جهت پرداختن به خواسته های مسؤلان خرافه پرست این حکومت واپسگرا ضایع نگردانند!

زمستان 2572 شاهنشاهی هلند

محترم مومنی روحی

مقاله قبلیبختیار: مبارزه می کنم، اگرچه قربانی دیکتاتوری جدید شوم
مقاله بعدیمهشید امیر شاهی: حتی یک نفر نیست از بختیار دفاع کند؟
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.