در حکومت به قول خامنه ای: ” مردمسالاری اسلامی ” سالارها کجا هستند؟!

0
159

سوء استفاده لفظی رژیم آخوندی به ویژه رهبر آن از واژه ” دموکراسی = حکومت مردم بر مردم ” ، و جایگزینی آن با عبارت ” مردمسالاری اسلامی ” ، از آن مقوله هائی است که فقط جنبه ظاهری دارد؛ و در اصل یک ژست سیاسی محض به نظر می رسد. چون خود کلمه ” اسلام ” چه در معنای تحت اللفظی آن، و چه در بیان مفهوم لغوی، چیزی جز تسلیم محض و بدون چون و چرا به فرامین و احکام این آئین نیست. چگونه خواهد بود، که با قرار دادن واژه ” مردمسالاری ” جلوی کلمه ” اسلام ” بتوان از آن معنائی را استخراج نمود؛ که بیان همان مفهوم دموکراسی باشد؟!

اصولا در حکومتی که تعیین کننده اهداف و برنامه های آن، چه در قالب تئوری و چه در جریان عملی در بخش مدیریتی رژیم، پیروی کردن ایشان از دستورات خشک و بدون منطقی است؛ که با احکام عصر حجری دینی آنها مطابقت دارند؛ در کدام بخش از مدیریت کنونی کشور، می توان جای پائی از در نظر گرفتن روش مردمسالاری اسلامی را یافت و بر آن انگشت گذاشت؟!

مردمی که فقط در انتخاب نمودن موارد زیر سالار می باشند؛ به عنوان ملت ایران و یا امت حکومت اسلامی، چه نقشی در اداره شدن چنین مملکت اسلامزده ای را دارند؟ – مردم، به دلیل وجود تورم اقتصادی و گران بودن زندگی و گذران مادی ایشان در همه امور زندگانی، در گذاشتن کلاه های مالی بر سر همدیگر سالار هستند. – مردم، به سبب فعالیت های نامحدود برادران قاچاقچی در سپاه پاسداران، جهت آلوده شدن به انواع مواد مخدر، که این برادران با سختی بسیار از خارج به داخل کشور می آورند؛ و در فرودگاه و اسکله خصوصی خودشان تخلیه، و برای پخش شدن در سطح مملکت بایگانی می کنند؛ در ابتلا به نوع اعتیاد خویش سالار هستند و هیچ کسی حق تعرض به ایشان را ندارد!

– مردمی (دختران و زنانی ) که پدران و برادران و همسران آنها، به دلایل عنوان شده در بالا، به بیماری اعتیاد مبتلا شده اند؛ و دیگر برای انجام دادن هیچ فعالیت اجتماعی و کسب و کار در بیرون از خانه، حال و توان لازم برای فعالیت را ندارند. زنان و دختران خانواده شان، برای سیر کردن شکم فرزندان خانواده، یا همان مردان له شده در جبر محیط اجتماعی ایشان، جهت تعیین محل تن فروشی خودشان و کسب درآمدی اندک، کاملا سالار هستند و کسی هیچ مزاحمتی برای آنها به وجود نخواهد آورد !

تک تک آحاد جامعه، که در زیر چتر حمایت یک حکومت مردمسالار، مانند رژیم بی کیاست و بی خرد آخوندی در ایران هستند؛ اجازه دارند که در نهایت سالار بودن خویش، به حکومت و دولت اسلامی، حق انتخاب نوع پوشش برای مردان و زنان اجتماع را بدهند. حق انتخاب نوع زندگی مردم را داشته باشند. تعیین بکنند که ملت، کی و چه وقت شادی کند یا افسرده باشد؟ مردم اجازه خواهند داشت، که در برابر دیدن هرنوع جور و ستمی از سوی مأموران وحشی این حکومت ضد بشری، برای نادیده گرفتن بیدادهای شکنجه آسای آنان، حقوق انسانی خویش را فراموش کنند و در سکوت مرگ آسا خاموش بمانند!

با توجه به سالار بودن مردم، جهت دارا بودن همه نعمت هائی که اشاره شد؛ مردم در چند مورد به هیچوجه سالار تشریف نداشته و حق کوچک ترین اظهار نظری را نیز ندارند. به مردم چه مربوط بود که سران این حکومت ننگین، جهت اتمی نمودن مملکت همین مردم با ایشان مشورت نمایند؟ به مردم چه ربطی داشت و دارد، که آخوندهای حاکم بر سرنوشت ایشان، دارائی های ملی آنها و نسل پس از ایشان را، به بیگانگان ببخشند؟ هر چند که خودشان در بدترین شرایط ممکن مادی و معنوی به سر ببرند!

همانطوری که هم اکنون نیز به مردم هیچ ارتباطی ندارد؛ که حاکمیت رژیم مفلوک و منفور اسلامی، جهت بقا و ماندگاری خودش بر اریکه قدرت، زیر پوشش عناوینی مانند ” توافق جامع ” یا ” تفاهم بیانی ” ، به چه خواری هائی تن داده است؟ و در این باره بر سر ملک و ملت چه آورده است؟ برای جلب رضایت ارباب، چه آوانس هائی را به آنها داده اند؛ که تا بتوانند باز هم در همین مقام باقی بمانند و بر ویرانی ها بیفزایند؟!

از آنجائی که نمی دانیم سالار بودن مردم ایران درون حاکمیت ابلیس، چه امتیازات بیشتری را نصیب آنها نموده است؟ اما متأسفانه خوب می دانیم، که مردم از جایگاه حقیقی خودشان بی اطلاع اند؛ مردم نمی دانند که اگر رهبر انقلاب اسلامی، مبنا را بر مردمسالاری گذاشته؟ مفهوم آن این است، که حاکمیت کشور باید همه کارهای اداره کردن مملکت را، بر اساس و مطابق اراده مردم برنامه ریزی نموده؛ و آن هدفها را جهت اجرا شدن مدیریت بکند؟!

ناگزیر به مردم توصیه می کنیم، در هر کجای کشور که هستند؛ فراموش نکنند که اکنون آنها(مردم ایران )، به سلاح ” مردمسالاری اسلامی ) مسلح می باشند. فراموش نکنند، که اگر از هر وسیله ای، حتی همین سلاح به درستی استفاده کنند؛ هیچیک از مسؤلان پائین تراز هرم رهبری در کشور، نمی تواند و اجازه ندارد که مردم را از جایگاه ” مردمسالاری ” خودشان به پائین بیاورد. چون اگر چنین کنند، و اگر همان کسی که این مقام را به مردم ایران اهداء نموده است مرد باشد؟ باید ضمن دفاع از حق خودش برای نامگذاری سیستم حکومتی کشور(مردمسالاری اسلامی)، از حقوق حقهّ همین سالاران نیز دفاع نماید!

به شرط آنکه درون حاکمیت اشغالگر اسلامی، مرد، به مفهوم راد بودن آن وجود داشته باشد؟!

محترم مومنی

مقاله قبلیوال استریت ژورنال: کمک مالی جمهوری اسلامی به حماس افزایش یافته است
مقاله بعدیاتهام‌زنی عجیب حسن عباسی به روحانی به همراه فیلم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.