جایزه ای که خیلی زود ارزش خودش را از دست داد!

0
175

در پیرامون ساکنان این جهان فریبنده، رویدادهائی رخ می دهند؛ که با موضوعات گوناگونی که دارند، توجه مردم زیادی را به خودشان جلب می کنند. مواردی که اتفاق می افتند، بستگی به جاذبیت موضوع آنها، و نیز زمینه های متفاوتی که با همدیگر دارند. همچنین با توجه به اهمیتی که نزد صاحبنظران و کارشناسان و منتقدان، و یا تأبید کنندگان خویش دارند و می یابند. بر سر زبان های مردمانی که از روی دادن آن اتفاقات آگاهی پیدا می نمایند قرار می گیرند؛ و واکنش های مختلف دیگران، همینطور دیدگاه های موافق و مخالفی را هم به خودشان اختصاص می دهند!

یکی از اتفاقاتی که در ماه جاری به وقوع پیوسته است؛ گرفتن دو جایزه مهم در مراسم فستیوال کن در فرانسه، توسط دو هنرمند ایرانی است. نکته ای که در ظاهر امر بسیار جذاب و افتخار برانگیز جلوه می کند؛ اما چنانچه با دقت به رویدادهای بعد از آن توجه کنیم، باطن قضیه چنان مشمئز کننده است؛ که پنداری بوی متعفن و بدی سراسر گیتی را در بر گرفته، و موجب بی مقدار گشتن رخداد مورد نظر نیز شده است!

دو تن از هم میهنان ما، آقایان اصغر فرهادی و شهاب حسینی در مراسم فستیوال کن، افتخار دریافت نمودن جایزه های بهترین فیلمنامه و بهترین هنرپیشه مرد در آن مراسم را، از سوی داوران و از دیدگاه شرکت کنندگان در برنامه مورد نظر نصیب خویش کردند. و بدون اغراق اشک شادی ایرانیان را بر گونه های آنان سرازیر نمودند!

شادمانی مردم ایران در این باره، چه هم میهنان در داخل و چه آنانی را که در خارج از کشورمان هستند؛ تبدیل به غریو فریادآسائی نمود، که موج ترّنم شادی غرورآمیزی که داشتند، را به چهار سوی دنیا هدایت کردند. این آقایان هنرمند که خودشان هم تا حدودی از این موضوع شوکه شده بودند؛ بر اساس سنت چنین مراسم و رویدادهائی، احساسات شان را در قالب چند جمله ستایش آمیز و غرور برانگیز، برای حاضران در آنجا، و صد البته برای هم میهنان خویش در سراسر جهان بیان فرمودند. موقعی که آقای شهاب حسینی که در حال اظهار کردن سخنان اش بود؛ متوجه جاری شدن قطرات اشک شوق آمیز خانم ترانه علیدوستی، یکی دیگر از هنرمندان ایرانی حاضر در آن مراسم شد. با دیدن اشک شوق خانم علیدوستی که از شعف دریافت شدن دو عنوان از بهترین جایزه های امسال فستیوال کن، توسط دو هنرمندان نامبرده بود؛ ایده ای بکر و سوژه ای ناب را به شهاب حسینی داد؛ که تا جایزه اش را به مردم ایران تقدیم نماید. ولی هنگام بازگشت به خاک سرزمین آریائیان پاک سرشت، چنان تحت تأثیر پیشباز جمعیت زیادی از میهن پرستان ایرانی داخل کشور واقع گردید؛ که یک بار دیگر جایزه اش را به یک شخصیت فانتزی و غیر حقیقی و هیچگاه امام نشده و نبوده نامی ساختگی (امام زمان) تقدیم کرد؛ که با این کار نابخردانه خودش، مهر نوکری رژیم منحط آخوندی، و فریب خوردگی از حکومتی اشغالگر و غیر رسمین را، بر پیشانی خویش چسباند!

در آن شرایط حساس، که او با چنان شور و هیجانی به داخل سرزمین اش وارد گشت؛ چنانچه فرد هوشیاری می بود، هیچ ضرورتی نداشت جایزه خودش را، که یکی دو روز پیش از آن به مردم ایران تقدیم کرده بود. را از آنان پس بگیرد و به کسی بدهد، که نه یک شخصیت حقیقی در آن سرزمین است؛ و نه یک شخصیت حقوقی در آنجا، در اصل وی جایزه اش را به دست اندرکاران حکومت واپسگرا و جنایتکار و ستمگر و اهریمنی اسلام پلید ناب محمدی بخشید!

به کسانی که شب و روز هم میهنان ایشان را به صلابه می کشند؛ و پیوسته آنان را آزار می دهند و می کشند. جناب شهاب حسینی، با پوزش از شما، متأسفم که خودم را هم میهن تان بنامم؛ هرگز هم چنین نخواهم کرد. چرا که ما از سازندگان ” امام زمان ساختگی” تا حدی متنفریم، که جز ضلالت و ذلت و بدبختی و سیه روزی برای این شیاطین آرمان نداریم. بنابراین چگونه از کاری که جنابعالی با مردم ایران کرده اید؛ و نزدیک به هشتاد میلیون ایرانی را، پائین تر از چند میلیون ناچیز آخوند و پیروان ابله آنان کشیده اید. از انجام گرفتن چنین کار ضد میهنی، از شما راضی و خشنود هم باشیم؟!

جایزه ای که به دو نحو و به دو گروه تقدیم بشود؛ جز تقاضای اعتبار و ترحم از حکومتیان، و انزجار به حق ایرانیاران راستین نیست. بی جهت نبوده که گفته اند: ” تا مرد سخن نگفته باشد، علم و هنرش نهفته باشد. “

محترم مومنی

مقاله قبلینوه خمینی از اعدام‌ هزاران زندانی سیاسی در دهه شصت دفاع کرد
مقاله بعدیحل اختلافات جغرافیایی در جهان با بینشی وسیع تر؛ از تهدید تقابل به سوی فرصت تعامل و حتی مشارکت
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.