” تلنگر ” بخش هفتم، وقتی که بشار اسد به خامنه ای نارو بزند!

0
224

تفاوت میان استفاده و سوء استفاده، مورد روشنی است که همه به راحتی از مفهوم آن آگاهی دارند. فقط گاهی از اوقات، سوء استفاده هائی انجام می گیرند؛ که درک یا دانستن آن برای همه میسر نیست. ” بهار عربی ” و رخ دادن تغییرات شگرفی در برخی از سرزمین های عرب نشین، که یک توطئه بزرگ آمریکائی بود؛ و آن را با همدستی متحد خاورمیانه ای خودش به راه انداخت. موردی نیست که فقط به تخریب و زیر و رو شدن کشورهای تونس، سوریه، لیبی، مصر و یمن خلاصه شود. بلکه این قصه ی سوء استفاده نمودن از قدرت و پول است؛ که سر درازی دارد و تا چه وقت طول بکشد؟ ” والله اعلم باالصواب ” = ( فقط خدا از حقیقت آن آگاهی دارد.)!

البته خدا می داند، اما گاهی از اوقات بندگان او هم می توانند بعضی چیزها را گمانه زنی بکنند. به طور مثال همین موضوع بالا را، که ساخته شدن یک سناریوی ضد بشری، که با ایده های آمریکا و با هزینه کردن های سعودی ها نوشته شده است؛ و طی چند سال گذشته که فیلم های آن مرتب به نمایش گذاشته شده، و از این به بعد نیز خواهند شد. موردی خاص است، که مانند سرنوشت تلخی که برای ما و میهن اهورائی مان تدارک دیده اند؛ ممکن است چند دهه  به طول بی انجامد. ولی بالاخره هر چیزی عمری دارد؛ و عمر چنین زشتکاری های بین المللی نیز به پایان خواهند رسید. همانطوری که پایان ننگین عمر حکومت پلید اسلامی نزدیک می باشد؛ رسوائی خطاهائی که ینگه دنیا= آمریکا، نزدیک به نیم قرن می گذرد؛ که در حال شکل دادن به آنهاست. نیز به انتها خواهند رسید. و جز لکه ی بدنامی ایشان در بلندای تاریخ جهان، هیچ نفع دیگری برای شان بر جای نخواهد گذاشت!

البته آمریکائی ها به تنهائی تقصیری ندارند؛ آنچه که آنان را، برای به وجود آوردن چنین مصیبت هائی ترغیب و تهییج می کند؛ زیاده خواهی های رقیب جهانی شان روسیه تزاری، و رقابت های بی فایده امیران عربستان سعودی، با برتری نمائی های فراوان اش، در مقابل سایر ممالک مسلمان نشین در گیتی است. و نیز چون آمریکائی ها سیاست شان کم تر دست زدن به اقیانوس نفت خودشان، که در زیر زمین های ایالت تگزاس گسترده است می باشد؛ و ترجیح می دهند که نیازهای خود را، از کشورهای نفت خیز خاورمیانه، به ویژه از سعودی ها تأمین کنند. بنابراین خریدار اصلی نفت عربستان آمریکا است؛ که در ضمن با آنها همپیمان نیز هست!

دو مورد بالا، ایستادگی در مقابل روسها توسط آمریکا، و خودنمائی های سعودی ها به کشورهای جهان بخصوص سرزمین های اسلامی، و به ویژه همسایگان خودش، و…. صدالبته سوء استفاده کردن از فرقه های ناخلف بسیاری، که از زیر مجموعه های اسلام عزیز!!!! هستند. هم به دست ایشان کار داده است؛ و هم در حال زیر و رو کردن دنیا می باشند. کاری، که به سود هیچ طرفی نیست. چه علت باشند و چه معلول، و چه سود جوینده باشند و چه زیان دهنده، هیچکدام نه برای خودشان نافع است؛ و نه برای مردم گیتی سودآور می باشد!

تنها نتیجه ای که دارد، معدوم شدن اینهمه ثروت در جهان، نابود گشتن اینهمه انسان در دنیا، و آسیب دیدنی که چند قرن باید بگذرد؛ تا تاوان چنین نابخردی هائی داده بشود. اما فراموش نکنیم، که این مصیبت هم از دامان اسلام ناب محمدی برخاسته، و مانند آتش به جان همه مردم جهان افتاده است. سوریه پیش از روی کار آمدن جمهوری منفور اسلامی، یکی از زیباترین سرزمین های دنیا بود. ژنرال حافظ اسد(پدر همین بشار اسد)، که به اتفاق ملک حسین پادشاه اردن هاشمی، و ملک حسن پادشاه مراکش، با پادشاه فقید ما نیز دوستی های محکمی داشتند. مرد زیرک و فعالی بود؛ که در زمان او، با آنکه مزار زینب خواهر حسین و دختر علی در آن کشور است؛ و توریست های زیادی چه مسلمان شیعه و چه غیر مسلمان، پیوسته از آن کشور دیدن می نمودند. ملت اش دارای آزادی های زیادی بودند؛ و همانند مملکت اشغال گشته ما، از نعمت آزادی و سایر نعمت ها و مزایای بسیار برخورداری کامل را داشتند.

ولی بعد از مرگ او و روی کار آمدن پسر ناخلف اش بشار اسد، که بدون ” برو و برگرد ” تعلیم دیده مامان الیزابت می باشد. وسیله کارساز دیگری، جهت برداشته شدن نقاب از چهره اسلام گردید؛ و آرام ، آرام به سرشت دیکتاوری خو گرفت. اما این امر، نقطه عطفی برای سوء استفاده کردن سعودی ها، جهت برهم زدن اوضاع و احوال کشورهای اسلامی، چه در آسیا و چه در آفریقا گشت. و آغاز شدن ” بهار عربی ” را به همگان بشارت داد!

بهاری که تا کنون، سوزش سرمای شدید آن را، از هیچ زمستانی ندیده بودیم. تشویق کردن اسامه بن لادن توسط امیران سعودی، که خودش یکی از ثروتمندان عربستان، و دارای چندین چاه نفت شخصی بود؛ برای تشکیل دادن گروه تروریستی ” القاعده ” ، یکی از کارهای اسفبار امیران کشور پادشاهی عربستان بود؛ که کشتارهای بی رحمانه زیادی را در دنیا به وجود آورد. ولی وقتی که در یک جنگ پنهانی، میان آمریکا و عربستان سعودی(بدون تردید برای گرفتن امتیاز بیشتر از همدیگر به هر دلیلی)، آمریکا را ناگزیر ساخت؛ که به مقر سکونت اسامه بن لادن در مخفیگاه او در پاکستان بروند؛ و وی را بکشند. سپس، با شکل دادن به گروه وحشی تری مانند دولت خودخوانده اسلامی(داعش)، وخامت اوضاع در گیتی را، بیش از پیش تشدید بخشید!

پیش از کشته شدن بن لادن، یکی از مهم ترین احزاب سیاسی – مذهبی جهان اسلام(اخوان المسلمین)، که در بیشتر ممالک اسلامی اعضای فراوانی را دارد. با پرداخت نمودن پول زیاد(البته از خزانه امیران سعودی)، به افراد این حزب گرفتار گشته در بغض حقارت آور یک دگماتیسم مذهبی خفت آلود، آنهائی شان را که در سوریه می زیستند؛ را به عنوان مخالفان اسد به میدان پیکار با رئیس جمهور سوریه، آماده مبارزه سیاسی و جنگ های غیر منظم با وی کردند!

در میان دولتمردان بقیه سرزمین های اسلامی، به ویژه کشورهای شیعه نشین، و از بخت بد ملت ایران، سران نیرنگباز رژیم آخوندی، به بهانه حمایت کردن از رئیس جمهور سوریه، ولی البته در باطن، به خاطر دو نکته بسیار مهم، 1- پیشگیری کردن از برتری یافتن سعودی ها در منطقه نسبت به خودشان، 2- و بیم آنکه به زودی نفوذ این حزب در میان مسلمانان ایرانی نیز پدید خواهد آمد. و وحشت این که مبادا مانند مورفی در مصر، قزافی در لیبی، بن علی در تونس، ایشان هم به سرنوشت آنها دچار بشوند؛ و روزگارشان تیره و تار گشته و معدوم گردند. با بهانه پشتیبانی از حکومت اسد، چه مالی و چه جانی، تا کنون امداهای فراوان خویش را، البته از خزانه ملت ایران، به اسد جنایتکار نموده اند!

اما، آن روی سکه را ندیده اند! چنانچه بخواهند بیش از این با سعودهای بدتر از خودشان تازی تبار و نادان، به مبارزات غیر مستقیم بپردازند؛ ملت ایران شانس بزرگی می آورند، که به مرحمت دشمنان سعودی آخوندها، و بدون تردید سیاست های دولت جدید آمریکا، بشار اسد چنان تطمیع گردد؛ و از ایستادگی هائی که تا کنون نموده دست بردارد؛ و با گرفتن مبلغ هنگفتی از سعودی ها(البته باز هم به خواسته متحدشان آمریکا) که بتواند چندین جزیره زیبا برای خودش بخرد؛ و حاکمیت آن مجمع الجزایر را داشته باشد(که بیشتر برایش مقرون به صرفه است)؛ که تا آخر عمر خود و دودمان اش، زندگی شیرین و زندگانی دلچسبی را تدارک ببیند. چنان از خامنه ای و دولتمردان نادان حکومت ابلهان در ایران، روی برگرداند؛ که حتی خود اسد هم نتواند باور داشته باشد!

با این تلنگری که بر مغز رهبر خودکامه رژیم اهریمنی اسلامی می زنیم؛ امیدواریم که ” تلنگر ” اصلی و محکم تر و نهائی را، ملت شریف ایران، بر فرق سر این نادان ها بکوبند. شاید در این رهگذر، همگی آنها(سران جانی حکومت رسوای آخوندی) چه خواب باشند و چه بیدار، چنان ضربه مغزی بشوند، که تا ابد نتوانند از کمای آن بیرون بیایند!

محترم مومنی

مقاله قبلیترامپ دو پست مهم کابینه را به زنان سپرد
مقاله بعدیپاسخ علی مطهری به آخوندی که او را نجس خوانده بود؛ روحیه شما داعشی است به موصل بشتابید
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.