” تلنگر” بخش سی و دوم، سیرک انتخابات حکومت ملاها میمون کم داشت؛ کمبود مرتفع گردید!

0
377

در میان کاندیداهائی که خودشان را، جهت شرکت در انتخابات دوره دوازدهم ریاست جمهوری رژیم آخوندی نامزد کرده اند؛ از انواع حیوانات اهلی و وحشی وجود داشتند. غیر از میمون، که این مشکل نیز به مدد اعلام نامزدی ” میمون عنتری نژاد ” حل شد. همانگونه که خبرگزاری ها مطرح ساخته اند؛ اوضاع جسمانی سید علی خامنه ای، از آنی که بود بدتر گشته، و بیماری سرطان پروستات رهبر جمهوری وقیح اسلامی حادتر شده است.(شیوه این حکومت قاتل پرور، رساندن رهبرهایش به مرگ تدریجی است؛ که سپاهیان پاسدار، در نهایت خبرگی در باره خامنه ای هم دست به کار شده اند)!

چنانچه دقت داشته باشیم، بیماری سید علی بیش از جسمانی بودن روحی و روانی است. با سیلی محکمی که اعلام نامزدی محمود احمدی نژاد در انتخابات پیش رو، بر گونه خامنه ای نواخت؛ و علیه فرمان پیش تر رهبر، که به وی توصیه نموده بود: ” چنانچه .حضرتعالی در انتخابات شرکت نکنید؛ به مصلحت نظام است. ” ؛ و اکنون احمدی نژاد، با دهن کجی کردن به دستور خامنه ای، باز هم خودش را برای ریاست جمهوری دوره دوازدهم نامزد کرده است. هر کس دیگری هم که جای مقام عظما می بود؛ نه فقط بیماری اش وخیم تر می گردید؛ بلکه درجا سکته ضربدری هم می نمود؛ و دنیا را از شر وجود خودش آسوده می ساخت. اما حضرت شان، بیشتر از پیش بینی ما و دیگران، دارای جان های متعددی است. که از هر کدام شان برای شرایط مخصوصی استفاده می کند!

 ظاهرا از آنجائی که نمایش شرکت کردن احمدی نژاد در انتخابات سال جاری، می تواند جنبه سوپاپ اطمینان را، برای موقعیت کنونی حکومت پلید آخوندهای رسوا در بر بگیرد. بدتر شدن وضعیت بیماری رهبر انقلاب منفور و شوم اسلامی، می تواند جنبه صوری و نمایشی هم داشته باشد. تا عوام خیال شان آسوده گردد؛ که ابراهیم رئیسی سردسته قاتلان سال 67 خورشیدی، چنانچه خامنه ای به زودی بمیرد؛ براساس تصمیمات از پیش گرفته شده مجلس خبرگان رهبری، می بایست که جایگزین سید علی خامنه ای گردد. بنابراین، چون که به ریاست جمهوری رسیدن وی، برای بعد از مرگ خامنه ای لازم الاجرا است. و نیز بریدن زبان اصلاح طلبان و چیدن دم آنها به یک ابزار تند و بی رحم احتیاج دارد؛ از اینرو احمدی نژاد بلاهت پیشه ظاهری، اما رندتر از خودشان را وا داشته اند؛ که در شرایط کنونی باری دیگر به میدان انتخابات ریاست جمهوری بیاید!

با علم به این که موجودی نالایق مانند احکدی نژاد، به ویژه در امر مدیریت کشوری به بزرگی و اهمیت ایران، در دو دوره ریاست جمهوری نهم و دهم، هزاران میلیارد تومان از دارائی همگان در ایران را، دزدید؛ و با اربابان سپاهی اش برد و خورد و حیف و میل نمود. و با این یقین آشکار، که بیشتر مردم ایران بر چنین امر موهنی آگاهی دارند. چگونه می توانند این اخبار توهین آمیز به شخصیت خود و پائین آورده شدن عظمت میهن شان را، ببینند و بشنوند؛ اما همچنان در بوته ی خموشی منفعل و بی واکنش بنشینند و باقی بمانند؟!

عده ای شان به خوبی از چگونگی های انتخابات ریاست جمهوری در رژیم ملاها باخبر هستند. برای آنانی که در این رابطه اطلاعات کمتری دارند؛ یا اصولا چیزی در این باره نمی دانند و نشنیده اند؛ بیان چند نکته حائز اهمیت است. مهم ترین آنها آگاهی ایشان از چند مرحله ای بودن طرح برنامه و آمادگی دادن به نامزدهائی است؛ که بنا بر فرمان مقامات بالاتر، می بایست که خودشان را جهت کاندیداتوری در انتخابات نامزد کنند؛ و به تبلیغات برای خویشتن بپردازند. این در مرحله نخست است؛ اما در مراحل بعدی، نیاز مبرم به ردیف کردن اجزای برنامه های انتخاباتی با یک نظم کامل است؛ که مواد الزامی تر را در پختن یک آش مسموم کننده دیگر برای مردم ایران، به ترتیب اولویت پشت سر همدیگر قرار بدهند!

توجه کامل به مسأله زمان مورد نیاز برای به انجام رسیدن هر مرحله از انتخابات شوم شان، نه آنکه ضرروت دارد بلکه کاملا الزامی و انجام شدنی نیز هست. مدتی نه چندان طولانی می گذرد؛ که دلقکی به نام احمدی نژاد، معاون سابق خودش حمید بقائی را، جهت شرکت در انتخابات مزبور به جلو هل می داد. در طول این روزها، هیچ سخنی از تمایل شرکت خویش در این انتخابات را مطرح نکرده بود. اما یکباره از دو روز پیش که خبر وخیم تر شدن بیماری خامنه ای انتشار یافت(مصادف با اولین روز رسمی نامنویسی نامزدها در وزارت کشور)، وقتی که احمدی نژاد به اتفاق حمید بقائی به وزارت کشور می رود؛ پس از ثبت نام شدن بقائی، محمودخان هم شناسنامه اش را روزی میز می گذارد و از کارمند وزارتخانه می خواهد؛ که نام نکبت و عصابانی کننده او را هم، به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری دوره دوازدهم بنویسد. کارمند مربوطه با تعجب از او می پرسد: ” مگر رهبری به شما توص …….” اما احمدی نژاد اجازه نمی دهند که سؤآل او ادامه بیابد و در پاسخ وی می گوید: ” مقام رهبری توصیه فرمودند، اما امر نکرده بودند. شرکت من در انتخابات برای حمایت از آقای بقائی است. ” یعنی در نظر دارد، چنانچه آراء به دست آمده برای بقائی به حد لازم نرسد؛ جناب شان آراء اکتسابی خودش را به بقائی ببخشد و از صحنه خارج بشود!

از نظر ماده صد و پانزدهم قانون اساسی حکومت فاسد آخوندها، فردی که برای ریاست جمهوری انتخاب می شود؛ باید از میان رجال مذهبی و سیاسی کشور برگزیده شود؛ و واجد شرایط زیر باشد:

” ایرانی الاصل، تابع ایران، مدیر و مدبر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوی، مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور باشد. ” در میان سیصد و پنجاه نفری که تا عصر امروز پنج شنبه بیست و چهارم فروردین 1396 خورشیدی خودشان را برای شرکت در انتخابات نامزد نموده اند؛ بخصوص بین افراد صاحب نامی که همه از سوابق بسیار بد و کلاشی های ایشان با خبر می باشند. کدام شان تا به حال مدیر و مدبر، دارای حسن سابقه، امانت دار بوده اند؟ در اصالت ایرانی بودن شان هم تردید نزدیک به یقین وجود دارد. چرا که اینها تفاله های پس مانده از اجداد تازی خودشان می باشند!

ابراهیم رئیسی قاتل، احمدی نژاد دزد و بدسابقه در مدیریت و تدبیر، روحانی بی کفایت و حراف و لاف زن، و سایر کاندیداهای شرکت در نمایشات انتخابات، شرایط اخلاقی هیچکدام شان کوچک ترین انطباقی با اصل صد و پانزدهم قانون اساسی خودشان ندارد. صحیح تر آن است که بگوئیم؛ در میان تمامی رجال سیاسی و مذهبی این حاکمیت فاسد و دروغپرداز و جنایکار و واپسگرا، حتی یک نفر از ایشان را سراغ نداریم؛ که در قاموس این ماده از قانون اساسی خودشان بگنجند!

بنابراین به ملت شریف ایران، به ویژه هم میهنان درونمرزی مان می گوئیم. ” تلنگر” های کوبنده و ضد آخوند خودتان را، از هم اکنون آماده نموده و مورد استفاده قرار بدهید. انواع ” تلنگر ” هائی را که سراغ دارید و می توانید به کار بگیرید؛ را بدون کوچک ترین تأخیری مورد استفاده قرار بدهید. یا از هم اکنون با دیدن نام کاندیداهای دزد و جنایتکار رژیم، که می خواهند چهار سال دیگر شما را فریب بدهند و از هرچه که دارید سوء استفاده بنمایند. در طول سی و شش روز آتی که به برگزاری انتخابات منحوس شان مانده است؛ یا در خیابان های سراسر کشور، به تجمعات اعتراضی برخیزید. و یا در هر کار و پیشه ای که اشتغال دارید؛ جهت اعتراض به برگزاری انتخاباتی، که حتی با قانون اساسی خودشان هم مغایرت دارد. دست به اعتصاب بزنید و چرخ های کاری مملکت را، از چرخیدن به نفع آخوند و ملا باز دارید. تا خودتان قامت راست نکنید و به دنبال گرفتن حق خویش نروید و نکوشید. هیچ کسی آن را به شما نخواهد داد!!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیاعظم طالقانی: آمده ام تکلیف رجل سیاسی را مشخص کنم
مقاله بعدیکواکبیان: تا آخر می‌مانم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.