” تلنگر ” بخش دهم، از امام حسین امت زبون اسلامی، بر ملت آزادیخواه ایرانی!

0
227

ترسیدن، به هر دلیلی و از هر کسی و هر چیزی، نکته ای جدید نیست. این عارضه روحی – روانی، فقط متعلق به آدمها هم نیست؛ چون که حیوانات نیز، هر چه که باشند و به هر موقعیت جغرافیائی که تعلق داشته باشند؛ نیز در شرایط خاصی از عوامل اطراف خودشان واهمه دارند. بخصوص اگر به طور غریزی، خطر حضور آن مورد ترسناک در پیرامون خودشان را احساس بکنند؛ ناآرام تر و پرشتاب تر هم می شوند. بارقه ی ترس ایشان نسبت به آن مورد وحشت آفرین، جرقه های آگاهی دهنده خودش در مغز آنها را، بارها و بارها متجلی می کند؛ تا او بتواند به درستی خودش را از آن مهلکه ی ترس آور برهاند. اما در مورد مردمان گیتی، این امر جلوه دیگری دارد؛ که در ظاهر بسیار عجیب نمایان می گردد؛ چرا که در بیشتر مواقع، آنچه که موجبات وحشت یک فرد از چیزی را فراهم می آورد؛ هیچ دلیل بارزی برای ترسیدن دیگران از آن وجود ندارد. ولی در نهان و در باطن امر، آن حس واهمه برانگیز که به وی الهام گشته است؛ می تواند کاملا منطقی و حتی علمی نیز باشد!

ما آدمها، ظاهرا فقط از مجهولات و مسائل هولناک نادیده، بیشتر می ترسیم؛ و از آنچه که برای ما ناشناخته است؛ واهمه ی زیادتری داریم. اما در نهان و در باطن خودمان، حتی از همنوعان خویش، و آنچه که در برابر ما موردی وحشتناک را به نمایش بگذارد هم وحشت داریم. به ویژه اگر، آن همنوع و یا آن مورد خوفناک، در ظاهر امر هیچ شباهتی به ترس آورنده ها نداشته باشد؛ ولی چون ما از باطن خبیث و افکار پلید او خبر داریم؛ به سبب همین شناخت ضمنی که از وی در وجودمان حس می کنیم؛ چنانچه با توان و نیروی بدنی ما یکی باشد؛ یا کم زورتر و کوچک تر و ناتوان تر از خود ما نیز باشد. باز هم از آن مورد خاص، ترس و وحشت فراوانی بر وجود مان مستولی می گردد!

 مسأله ی ” ترس ” ما از دیگران، یا ” وحشت ” آنها از ما، بستگی به موارد گفته شده در بالا دارد. هر چند که امر ترسیدن از چیزی یا کسی، در نفس عمل مردود می باشد(چون بالاخره هر شخصی دارای توانائی های فردی خودش هست؛ و می تواند در رابطه با مقابله نمودن با یک مورد وحشت آفرین، از نیروهای بدنی و فکری خویش بهره مند گردد. و عامل به وجود آورنده آن ترس کاذب را، در نهاد خودش خنثی و بی اثر کند.)؛ ولی نکاتی هم وجود دارند، که گاهی از اوقات، مورد ” ترسیدن ” از کسی یا چیزی را، منطقی و اجتناب ناپذیر می گردانند!

ترس از بر باد رفتن آبرو، مضمونی است که با درست اندیشیدن، و کارهای صحیح انجام دادن مرتفع می گردد. ولی ترس هائی هم وجود دارند، که شاید در درجه اهمیت به اندازه ” آبرو ترسی ” نباشند. اما چنانچه فرد را با خطراتی جانی و مالی و موقعیتی مواجه نمایند؛ مهم و توجه کردنی می نمایاند. مردم یک سرزمین به طور عادی، از حکومت های جابر و ستمگر درون کشورشان، از بیم جان و مال و آبروی خویش، به گونه ای ناآگاهانه از آنها می ترسند. چرا که از یک حقیقت آشکار غافل هستند؛ که فقط ایشان نیستند که از آن حاکمیت واهمه برانگیز وحشت دارند. بلکه آن جانیان نیز، به همان اندازه، شاید هم بیشتر از مردم آن سرزمین، از همان مردم وحشت زده از حکومت، بسیار بیشتر ترس و واهمه دارند!

چنانچه آدمی دریابد، که آن جنایتکاران وحشت آفرین را، از روی یکی دو پله ای که همین مردم آنها را بر روی آنها ایستانده اند پائین بیاورند. و ایشان را در سطحی مساوی خودشان که بر روی آن قرار دارند بکشانند؛ خواهند دید که این، آنها هستند که از این مردم بدون سلاح های رزمی، و بی بهره از امکانات ظاهری، در حد مرگ خود و حکومت شان وحشت دارند!

چنانچه مردم از این حقیقت آشکار(قوی تر بودن خودشان از آن جنایتکاران حاکم) آگاهی داشته باشند؛ به درستی درخواهند یافت، که چه عبث و بی جهت، از آن ستمگران در وحشت و واهمه بوده اند. زیرا، آنچه که مردم را به اشتباه می اندازد، ساختن یک نمای بزرگ از توانمندی دروغین این وحشت آفرینان است؛ که آنها در فکر خویش از آنها چنین غول های ترسناکی را ساخته اند. ولی وقتی که آن اشغالگران بی هویت و ضد ایرانی را، در سطح خودشان بازگردانند؛ و از آن دو سه پله ای که خودشان این تبهکاران را بر روی آن گذاشته بودند؛ پائین بکشانند و به آنها بنگرند؛ خواهند دید، که چشم های دشمنان شان از زور وحشت از همین مردم عادی، در حال ترکیدن است!

داشتم در ذهن خودم، موضوعی را برای درج مطلب این شماره از ” تلنگر ” آماده می کردم. که ناگهان یک پست دیجیتالی از کربلا، به مغزم خطور کرد. وقتی آن پست الهام گونه را گشودم، تا به مطالعه و تجزیه و تحلیل آن بپردازم؛ پیامی از امام حسین شیعیان جهان، و خدای  پنجم ایشان(الله، محمد، علی، حسن و حسین، که پنج مرجع مورد پرستش مسلمانان شیعه در دنیا، بخصوص در میان شیعیان بی منطق و خرافه پرست درون ایران) بود؛ در ذهنم بارقه ای از آگاهی درخشاند؛ آگاهی مطلق نسبت به موقعیت کنونی مردم کشورم، در باره ترس بی منطق ایشان، از یک مشت آخوند بی سر و پای دیروز، و میلیاردرها و بیلیونرهای کنونی، که همین مردم گرفتار آمده در چنگال رژیم مستبد و جنایت آفرین اسلامی، خودشان آنان را بر سر کار آوردند و به آنان قدرت دادند بود. که امر بالا(ترس از قوی ترها) را برایم توضیح داد!

او به من پیغام داده بود؛ که به ترسندگان محترم از پیروان بی خرد او(رژیم جنایتکار آخوندی) تلنگری بزنم و بگویم؛ امام تان از مردمان ترسو خوشش نمی آید. او دلاوری شما را طالب است؛ نه بزدلی و ضعیف نمائی تان، در برابر آنهائی که، خودتان ایشان را آدم کردید و بر سر کار آوردید. او(حسین) ترس شما از ایشان را، مضحک و غیر منطقی و نادرست می داند. هم او، به شما پیام داده، که….. از کسانی نترسید که آنها خودشان از شما در وحشتی آشکار به سر می برند!

بیشتر مردم میهن آریائی ما نمی دانند؛ که سران ددمنش و جاهل جمهوری مفلوک اسلامی، خودشان به خوبی بر وحشت بی دلیل شما از ایشان واقف هستند و به آن پوزخند می زنند. به خواسته همان امام تان، که نزد شما قهرمان قهرمانان است؛ تعداد خودتان با تعداد دشمنان تان را، در کنار هم بگذارید؛ سپس با مقایسه میان این دو رقم، که شما را، به چنین امرمهمی هشدار می دهد. تا توجه داشته باشید، که موارد ” کمیت ” و ” کیفیت ” در امور خاصی، نکاتی هستند؛ که در کنار ” تفکر صحیح ” و ” منطق عملی ” تأثیرات مناسب را به وجود می آورند!

تفکر صحیح شما(نجات دادن میهن تان از یوغ استبداد آخوندی)، بر اساس منطق عملی تان، که آزادسازی کشور همیشه سرفرازتان، از اسارت نزد قومی ریا کار و بی خرد و مستبد و جبار است. چنان کیفیتی در وجود شما به وجود خواهد آورد. که با توجه به کمیت حداکثری شما، نسبت به کمیت حد اقلی دشمن تان، ملاتی از امید به پیروزی آرمان تان، جهت حس برتری خویش در مقابل آنها می شود. که به راحتی می توانید همه ی درزهای خالی میان اراده تان را، با آن ملات معجزه گر پر کنید. و برای یک کارزاری که نتجه حتمی اش، جز پیروزی شما، بر دشمن اشغالگر و جنایتکارتان نیست. با چه سهولتی و با کم ترین زیان احتمالی، تحقق می یابد و به وقوع می پیوندد!

تا جائی که از خودتان خواهید پرسید: ” این کار اینقدر آسان بود و ما نمی دانستیم؟! “

محترم مومنی

مقاله قبلیتجلیل از آل پاچینو و دو چهره موسیقایی از سوی مرکز کندی
مقاله بعدی۴۰ میلیون تومان اجاره رحم!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.