تلاش بیهوده دشمنان ایران و ایرانی! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
427

یکی از موارد پنهان در محاسبات خصمانه دشمنان ما و سرزمین بی همتای مان در این جهان بزرگ و بی انتها، به ویژه در برهه زمانی نیم قرن اخیر، که تازی تباران با ترفندهای ممالک غربی در آن به حاکمیت رسیده اند. بی ارزش وا نمود کردن کنش های میهن پرستانه پادشاهان ایرانزمین، از آغاز شکل گرفتن ایران کهن تا کنون در دنیا بوده و هست!

آنها ، از جمله آخوندهای تازی تبار حاکم بر ایران ما، در افکار سیاه و پلید دشمنانه خودشان علیه این سرزمین باستانی، و شهروندان میهن پرست آن، در نظر دارند؛ که با خفیف و خوار کردن میهن ما و مردم آن، تمدن باستانی این کهندیار و ملت شریف آن را، در مقابل حکومت پوچ و بی عزت و بری از اقتدار خودشان، بی ارزش و فاقد اهمیت نشان بدهند. و این در حالی است، که مردم ما از چندین هزار سال پیش، دارای آئین یکتاپرستی زرتشت پاک سرشت بوده و می باشند. و به درستی می دانند، که دین هزار و چهارصد ساله دیگران(آخوندهای پرستش کننده پامبر و امامان شان) ، قبل و بیش از پرداختن به آفریدگار یگانه، پیرو یک بت سنگی به نام « الله » بوده و هستند!

قضیه این بت سنگی چیست؟ در آغاز بر پائی دین اسلام، یک روز هنگامی که « محمد » و صحابی مشهور او( سلمان پارسی ) در مقابل خانه کعبه ( محل استقرار بتی سنگی به نام « الله » ) ایستاده بودند؛ و برای دین اسلام تبلیغ می کردند. تعدادی از بت پرستان که در آنجا حضور داشتند از محمد پرسیدند: خدا یعنی چه؟ او هم جهت درک بیشتر آنها از مفهوم خدا، با اشاره کردن به سمت خانه کعبه که مجسمه سنگی بت شان « الله » درون آن بود؛ به آنها گفت: « خدا یعنی آن » ، وقتی مشرکان این پاسخ را از او شنیدند؛ تصورشان این شد، که « الله » یعنی همان بت سنگی، که پروردگار یکتای این آفرینش بی نظیر می باشد!

کشور باستانی ما و ملت نامدار آن از هزاران سال پیش تا نیم قرن گذشته، که به خاطر نابخردی های پنجاه و هفتی ها و صد البته خواسته دشمنان برونمرزی و داخلی حکومت ایرانساز پهلوی، دست به انقلاب شوم اسلامی زدند؛ و در اثر آن حرکت نا بخردانه، خود و کشورشان را دچار حاکمیت استبدادی آخوندی( الله پرستان ) نمودند. به همین خاطر فراموش کردند، که پیشینه « یکتا پرستی » ایرانیان، همواره در بیشتر زمینه های بین المللی، صاحب نام و دارای اعتبار و شهرت فراوان جهانی در تاریخ کل دنیا بوده است. و اکنون با حضور بدترین حاکمیت ضد بشری، چپاولگر و جنایتکار آخوندی در میهن شان، دیگر آن ابهت و عظمت گذشته را ندارد؛ و تا حدود زیادی بی اعتبار هم گشته اند!

بر این اساس، دشمنان و بدخواهان ما و سرزمین اهورائی مان، در پندارهای ضد ایرانی خودشان، پیوسته در پی آن بوده و هستند؛ تا به هر طریقی که برای شان میسر باشد؛ جهت پائین آوردن منزلت ما و کهندیارمان، از هیچ کوشش مزورانه و مذبوحانه ای فروگذاری نکنند!

این سرزمین کهن، از ابتدای شروع حکومت پادشاهی در آن ( از زمان آغاز گشتن شاهنشاهی هخامنشی ) ، همواره در میان سایر ممالک موجود در دنیا، به ویژه در منطقه خاور میانه، خار چشمان کشورهای کوچک و بزرگ دنیا بوده است. آنها نه فقط به دلیل وسعت جغرافیائی و تاریخ افتخار بر انگیز ایران، بلکه از باب دارا بودن نعمت های فراوان طبیعی در کشور ما، و برخورداری اش از مفاخر بی شمار تاریخی و ادبی و فرهنگی و هنری این سرزمین، پیوسته در صدد تخریب نمودن جایگاه ایران و ایرانی در سراسر گیتی می باشند!

از آنجائی که ایرانزمین در چرخه هستی، از ویژگی های خاصی برخوردار بوده و هست؛ و نیز از باب استثنائاتی که در آفرینش آن وجود داشته و دارد. همیشه مورد تهاجمات پنهان و آشکار دشمنان خود قرار داشته و دارد!

بد خواهان ایران و ایرانی در برهه زمانی نیم قرن اخیر، تلاش های گسترده ای جهت مضمحل نمودن توسعه های روز افزون میهن ما، نه فقط در عرصه سیاسی آن در قبل از پنج دهه ی گذشته در دوران حکومت ایرانساز پهلوی بوده اند. بلکه در ارتباط با مسائل اقتصادی و فرهنگی آن نیز، که حتی از دیگر کشورهای همسایه خویش درون منطقه خاور میانه ، به سبب ویژگی های گسترده اش نسبت به سرزمین های موجود در این بخش از این کره خاکی، نسبت به ممالک دیگری همچون جزیره ها و شبه جزیره های موجود در خلیج همیشه پارس و دریای عمان، همیشه سرآمد همگی آنان در هر زمینه ای مانند: پیشرفت به سوی ترقی و مدرنیته، و هم آوائی اش با کشورهای مترقی دنیا، مکان مورد توجه دیگر مردمان جهان، مخصوصا قدرت های بزرگ در این گیتی پهناور بوده و هست. به همین لحاظ، و به دلیل آرمان های پلید سیاستمداران کشورهای به اصطلاح قدرتمند دنیا، پیوسته مورد تهاجمات غیر مستقیم آنان قرار داشته و دارد؛ و به همین خاطر در مقطع زمانی این برهه از تاریخ، سرزمین ما دچار انواع دگرگونی های متضاد با آرمان های ملی ایرانیان می باشد!

از دوران کهن تا نیم قرن پیش، کاروان های بزرگ بازرگانی که از سراسر این دنیای بزرگ ، جهت تبادل کالاهای تجاری خودشان با سایر بازارهای بین المللی، از مسیر ایران به آن می پرداختند. به داشتن ارتباطات تجاری و فرهنگی با سرزمین ما تفاخر می نمودند!

اکنون اما، به خاطر حضور تعدادی بی خرد در مسند حاکمیت اسلامی در ایران، متاسفانه دیگر از آن اعتبارات افتخار بر انگیز گذشته خبری نیست؛ و تا حدود زیادی هم دارای انفعال گشته است!

در دوران حکومت پادشاه فقید روانشاد محمدرضا شاه پهلوی، هرگاه که شاهنشاه جهت بازدید کردن از سرزمینی دیگر به آنجا سفر می نمود؛ شخص اول آن کشور، با فروتنی و تواضع بسیار به استقبال پادشاه ایران می رفت؛ و با بیان عباراتی احترام آمیز، مراتب تواضع خویش نسبت به شاهنشاه ایران را به عمل می آورد!

اکنون سایر رؤسای جمهور یا پادشاهان ممالک دیگر، در صورتی که رئیس جمهور حکومت آخوندها به کشورشان سفر بکند؛ به ندرت شخص اول آن مملکت به استقبال او می رود. بلکه یکی از شخصیت های مهم دولتی یا نظامی خودشان را، برای استقبال از ریاست جمهوری رژیم بی اعتبار آخوندی به فرودگاه می فرستند. تا از او و همراهانش استقبال کند!

همانگونه که چندی پیش در تصاویر خبری، گزارش مربوط به سفر امیر عبداللهیان وزیر خارجه دولت ابراهیم رئیسی به ریاض پایتخت عربستان سعودی، و دیدارش با محمد بن سلمان ولیعهد تیز هوش آنجا را مشاهده کردیم؛ ولیعهد عربستان بی تفاوت رو به روی او نشسته بود؛ حتی به جای کفش، « گیوه » به پا داشت و کاملا بی تفاوت با وی گفتگو می گرد!

در ارتباط با جنگ اخیر درون خاورمیانه( حمله حماس به اسرائیل و پاسخ شدید اسرائیل به مزدوران آخوندها در « غزه » در لبنان ) ویدئوی جالبی در این باره انتشار یافت. چند تن از گروه حماس را نشان می داد؛ که با خبرنگاری در این رابطه گفتگو می کردند. یکی از آنها چنان غیر مؤدبانه راجع به سران رژیم آخوندی حرف می زد؛ که گوئی در مورد افرادی معمولی و فاقد شخصیت سیاسی سخن می گوید!

کاملا و صد در صد با او موافقم و گفتارش در باره حاکمیت آخوندها را قبول دارم. تفاوتی ندارد که سخنان آن فرد از جنگجویان حماس، برخاسته از بینش سیاسی او نسبت به خامنه ای و حکومتش باشد؛ یا از روی خشمی که از واکنش تند اسرائیل نسبت به آنها صورت گرفته است؟ آنچه که مسلم است، سردمداران خودکامه رژیم واپسگرای ملاها، جهت اثبات نمودن تنفرشان از اسرائیل، و این که همیشه خواهان زوال آن بوده و هستند. مدام تلاش می کنند، تا این کشور و حکومت آن را، تجاوزگر و قدرت پرست نشان بدهند؛ و چگونگی آرمان خودشان برای نابودی اسرائیل را ثابت کنند!

آنچه که آنها را در این رابطه بیشتر ترغیب می کند و به جلو می راند؛ قدرت خودشان و صحت عقیده شان در مورد کشور اسرائیل و دولتمردان آن نیست. بلکه این مورد چند دلیل دیگر هم دارد؛ که مهم ترین آنها، « چند یوزه » بازی کردن سیاستمداران آمریکائی است؛ که ظاهرا خودشان را مخالف با استمرار حکومت استبدادی اسلامی جلوه می دهند. اما در باطن، این خود آنها( آمریکائی ها ) هستند فرمان کشتی جنگ میان حماس و اسرائیل را در دست دارند!

اگر جهان و به خصوص خاور میانه آرام و بدون تنش های گوناگون باشد؟ آمریکائی ها چگونه خواهند توانست، دروغ بزرگی همچون ابر قدرت بودن خودشان در دنیا را مطرح سازند؟!

دولتمردان ایالات متحده، از زمان شکل گرفتن کشورشان در عرصه جغرافیای دنیا، رؤیای بزرگی را درون افکار خویش داشته و دارند؛ که از همان شروع به وجود آمدن کشورشان، جهت تحقق یافتن آن به همه کاری دست می زنند. تا به سایر ممالک دنیا، به ویژه کشورهای با قدمتی طولانی و ثروت های وسیع طبیعی یورش ببرند؛ و خودشان را بزرگ ترین قدرت جهان نشان بدهند. این تفکر از زمان ریاست جمهوری « جان اف کندی » بیش از پیش گسترش یافته و مورد استفاده بقیه رؤسای جمهور آمریکا می باشد!

کندی ها که اصالتا ایرلندی بوده و از آنجا به آمریکا مهاجرت کرده بودند؛ نسبت به بقیه دولت های آمریکائی ( اعم از جمهوریخواه یا دموکرات ) کم تر در امور ممالک دیگر دخالت می کردند. اما بقیه شان با گزینش یک دیدگاه محیلانه انگلیسی ها( تفرقه بینداز و حکومت کن ) ، از این شعار بری از آرمان های بشر دوستانه استفاده می کنند. تا با نمایش حمایت ظاهری شان از کشورهای مورد ستم قرار گرفته، خود را وارد مخاصمات میان دیگر ممالک دنیا می نمایند. تا در ظاهر، حامی کشور مورد تجاوز قرار گرفته جلوه بکنند. ولی در باطن، مقاصد سود پرستانه خویش را عملی سازند!

این سناریوی مهیب را در میهن ما نیز به اجرا گذاشتند؛ و با تبانی با آخوند خمینی دجال، سرزمین ما را مورد تجاوزات غیر علنی خویش قرار دادند!

مردم ایران از داشتن یک زندگی راحت و یک زندگانی مرفه بی بهره اند؟ هیچ اشکالی ندارد، این امر مهم است؛ که این دو دشمن اصلی ما و میهن مان( عمو سام و آخوند خامنه ای ) جنایتکار، تظاهر به دشمنی با یکدیگر نمایند؛ اما در در قفا و به طور پنهانی، به چپاول دارائی های مردم ایران مشغول باشند!

آیا باید ایرانیان نسبت به این قضیه بی تفاوت باشند؟ بدیهی است که نه به هیچوجه، پس چه باید کرد؟ اولا باید به آن دسته از ایرانی هائی که منتظر نجات یافتن خود و کشورشان از حاکمیت جنایت پیشه آخوندی گفت: به جای این که برای سرنگون شدن رژیم ننگین اسلامی در کشورتان باشید؛ حال که دست های تان به « سر مار » نمی رسد؛ « دم » آن را از حیطه اقتدار ساقط نمائید؛ تا هم خودتان از آزارهای دشمنان داخلی خویش رها بشوید؛ و هم « سر مار » را کل جهان بی آبرو سازید. تا هم جان خود و هم ناموس میهن تان را، از ادامه همدستی دو دشمن اصلی خویش نجات بدهید؛ و هم از دارائی های بی شمار سرزمین تان، برای برخورداری از رفاه و آسایش متنعم نمائید!

« کس نخارد پشت من *** جز ناخن انگشت من »!

مقاله قبلیسیرک جایزه نوبل پروژه توله های اکبر!؟ نوشتاری از حمید جباری
مقاله بعدی« دبش گیت » !! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.