تحلیلی چند بعدی از آخرین انتخابات ریاست جمهوری آمریکا؛ مملکت تنها مملکت نخبگان نیست که مردم عادی نیز هست

0
144

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری

عضو جامعه شناسان بدون مرز (ssf)

دوراندیش کسی نیست که آتش را ببیند و فریاد برآورد: آتش. دوراندیش کسی است که با دیدن دود و چه بسا پیچیدن بوی گاز در فضا، هشدار دهد و اقدام کند.

مدت ها قبل، یعنی از زمانی که اقبال ناگهانی به ساندرز را بسان یک جنبش دیدم، حدس زدم که باید منتظر یک انتخابات با نتایج غیرقابل پیش بینی نشست و به هیلاری پیام دادم که ساندرز را معاونش کند. البته هیلاری نیز با ساندرز گفتگو کرد و قرار شد که هیلاری برخی از اهداف و شعارهای انتخاباتی ساندرز (وام های دانشجویی، افزایش دستمزدها و تأسیس دانشگاه های دولتی) را پیگیری کند و در ازای آن، ساندرز نیز از هیلاری حمایت کند. این در حالی بود که هنوز نشست نهایی حزب دموکرات برای معرفی رسمی کاندیدای حزب برگزار نشده بود و ساندرز نیز قبل از آن قول داده بود که در نشست رسمی حزب به شیوه انتخاب کاندیدای حزب اعتراض کند و کوتاه نیاید. اما با این مذاکره و مصالحه آن دو، ساندرز نه تنها اعتراضی به انتخاب هیلاری نکرد و حتی پس از فاش شدن ایمیل های روسای حزب که جانب بی طرفی را رعایت نکرده و به سود هیلاری تبلیغ کرده بودند، ساندرز (بسیار اصطلاحاً لوطی گری کرد و سنگ تمام گذاشت) باز رسماً از همه طرفدارانش خواست تا گذشته را فراموش کنند و به خاطر قول هایی که هیلاری به او برای پیگیری خواسته های شان داده، به وی رأی دهند. یعنی هیلاری پیشنهادم را پیگیری کرده بود، اما نه دقیقاً هر آنچه گفته بودم (قبلاً هم گفتم که هر کس گزینشی نسبت به پیشنهادم عمل کند، چه بسا نتیجه آن نشود که انتظار دارد)، لذا ساندرز را معاونش نکرد. این در حالی بود که همه چیز گویای آن بود که چه بسا تفاوت تنها در چند درصد نتیجه را تغییر دهد. لازم است لایه لایه به اقشار و شعارها و تصمیمات کاندیداها و افکار عمومی و اقلیت ها در آمریکا بپردازیم و تجزیه و تحلیل شان کنیم.

شگفتی های انتخابات گذشته آمریکا

شگفتی های انتخابات آمریکا و به خصوص انتخابات ریاست جمهوری کم نبودند. انتخاب ترومن، کندی، کارتر و بوش از این جمله بودند. بعضی از آن ها اتفاقاً مشابهات هایی با انتخابات اخیر آمریکا داشته است. رقابت کندی و نیکسون یکی از آن ها بود. نیکسون یک سیاستمدار پخته بود که قبل از آن نیز در ساختار قدرت آمریکا کاملاً برای خود جا خشک کرده بود، اما کندی جوان تازه کار و کم تجربه ای نشان می داد. هُل شدن کندی هنگام مناظره ها و لهجه جنوبی و محلی کندی (که برای یک سیاستمدار که بخواهد در سطح ملی و جهانی نقش ایفاء کند، شاخصی از ناپختگی است) که بسان نقطه ضعف اش شمرده می شد، در انظار افکار عمومی آمریکا دقیقاً برعکس عمل کرد و او را به اکثر مردم آمریکا به عنوان شخصی صاف و ساده که بتوان بیشتر به او اعتماد کرد جلوه نمود. دقیقاً همان گونه تجربه و پختگی هیلاری به همراه جایگاه دیرینه اش در ساختار قدرت آمریکا به عنوان “یک سیاست ورز”، نه فقط برای او تبلیغ نشد که ضد تبلیغ شد و برعکس سخنان نتراشیده و ناشیانه و بعضاً حتی بی تفکر ترامپ به همراه فقدان ایفای نقش در مقام یک سیاستمدار در گذشته، برای او به یک تبلیغ بزرگ بدل شد تا نه فقط جمهوری خواهان که اکثریت خاموش برای پیروزی او به صحنه بیایند (بسیار شبیه به انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 1384).

یکبار دیگر، با آمدن اکثریت خاموش به پای صندوق، همه غافلگیر شدند

به خصوص ما ایرانی ها با این پدیدۀ به صحنه آمدن اکثریت خاموش سال هاست که به خوبی آشناییم و بدون هر گونه رسانه داخلی با هدایت درست همان هاست که بنا به اذعان حکومتی های رژیم هر بار کاندیدای حکومتی را شکست می دهیم و منتخبانی جدید به جان آنان می اندازیم. اما اکثریت خاموش در جوامع دیکتاتوری چون ایران با جوامع دموکراتی چون آمریکا دارای ساز و کار متفاوتی هستند. اکثریت خاموش ایران همان اوائل انقلاب بود که فهمید کلاه انقلابیون پشم ندارد و خدا باز پدر همان شاه را بیامرزد (ایرانیان برخلاف تمامی ملل جهان تنها دارای زمان گذشته، حال و آینده نیستند و به آن ها یک زمان دیگری می افزایند تحت عنوان “زمان شاه” که با تمام دوران ها متفاوت است و تنها دوران طلایی مهدی موعود را با آن قابل مقایسه می دانند). اما چیزی نگذشت که متوجه شدند صرف عدم حضورشان گرچه نارضایتی فزاینده شان از رژیم و وعده های دورغین خمینی را می رساند، راه های دیگری هم برای ابراز نارضایتی هست که فوایدی افزون بر آن دارد و در بهبود وضعیت شان نقش دارد و درضمن می توانند به کمک آن حکومتی های سابق را بزنند؛ یعنی به صحنه آمدن و رأی دادن هر کسی که مقابل کاندیدای حکومتی بایستد. از آن زمان تقریباً اکثریت خاموش در ایران به طور مداوم یا خودجوش به صحنه می آیند یا حساب شده به صحنه کشانده می شوند.

در آمریکا اکثریت خاموش به مفهوم اکثریت ناراضی از حکومت نیست، بلکه علاوه بر آن، شامل اکثریتی بی تفاوت می شود که تصور می کنند سیاست و انتخابات مقامات چندان تأثیری در زندگی شان ندارد و باید بدان اضافه کرد، اقشاری که تصور می کنند هیچ وقت نوبت شان نمی رسد! در انتخابات اخیر آمریکا اکثریت خاموش –لااقل جمعیتی بزرگ از آن- به صحنه آمد تا یک “به ظاهر سیاست ندان” را برخلاف “سیاست ورزهای سابق” برگزیند. گرچه ترامپ در همان اولین نطق پس از پیروزی اش نشان داد (برای اولین بار از خانم کلینتون –آن گونه که در شأن یک مقام مسئول هست نام برد و در چرخشی آشکار حتی از تلاش های گذشته اش تشکر و قدردانی کرد و مهمتر از همه گفت که خودش رئیس جمهور همه مردم آمریکاست) که چندان نیز از سیاست بی بهره نیست. او نشان داد که حتی به عنوان یک تاجر موفق تبلیغات را نیز خوب می شناسد و در حالی که در روزهای پایانی نه فقط سیاستمداران، بلکه روشنفکران، بازیگران، خوانندگان، نخبگان و همه اشخاص مشهور برای هیلاری تبلیغ می کردند، او روز آخر تنها جلوی مردم ظاهر شد و خطاب به آنان گفت که من کسی را ندارم و تنها خودم هستم و شما را دارم (باید اعتراف کنم که با دیدن آن صحنه، دل من هم برایش سوخت). اما ترامپ مواضعی پیرامون اقلیت ها، مهاجران، مسلمانان و حتی زنان بیان کرده بود که هر چیزی را برایش می شد پیش بینی کرد، مگر اقبال عمومی! پس چه شد؟

و اما سخنان ترامپ علیه زنان و اقلیت ها

واقعیت این است که تحلیل وقایع پس از وقوع شان به مراتب از پیش از وقوع شان راحت تر است. حالا می توان درک کرد که چرا در میان تعجب اکثر زنان، اقلیتی از زنان حاضر بودند بگویند که به ترامپ رأی می دهند. چون گفتار ترامپ را معیاری مکفی برای پیش بینی رفتارش نمی دیدند؛ به خصوص که ترامپ بارها پیش آمده بود چیزی را بیان کرده بود که بسیار شوک کننده بود، سپس او در اظهارنظری دیگر، درست عکس یا نقیض اش را عنوان کرده بود. بنابراین، کسانی که مردد بودند و به خصوص آن دسته از زنان و اقلیت هایی که در نهایت حاضر شدند به ترامپ رأی دهند، این اظهارنظرهای تندش را تنها به حساب ناشی گری و تازه کاری اش گذاشتند که وقتی مسئولیت ها به وی سپرده شود، قطعاً تصحیح شان می کند؛ به ویژه که در آمریکا رئیس جمهور همه کاره نیست و قدرت به شکلی پیچیده ای تقسیم شده و قانون این اجازه را به رئیس جمهور نمی دهد که هر کاری دلش خواست بکند. در نقطه مقابل، با وجود اظهارات پخته و مسئولانه هیلاری، بسیاری بر این تصور بودند که او عملکردش مهم است و اسناد فاش شده از کمک های چند کشوری عربی -که مشهورند به عنوان ناقضان فاحش حقوق اقلیت ها و به خصوص زنان- به کمپین هیلاری، این برداشت از وی را تقویت کرد و زمانی که سخنانی از هیلاری به رسانه ها درز کرد که به روشنی می گفت که او در میان مردم چیزی می گوید، اما در نزد نخبگان و خواص چیزی دیگر، تیر خلاص را به اعتماد نسبت به هر اظهارنظر درست رسمی او زد.

در کنار آن، گروهی نیز تصور می کردند که چون گذشته ناشی گری ها و اشتباهات هر کاندیدای ریاست جمهوری توسط متخصصان و مشاورانی که پس از انتخابش دورش را می گیرند، جبران شده و آنان رئیس جمهور را راهنمایی کرده و بی دقتی های او را اصلاح و در مسیری درست هدایت خواهند کرد (واقعیت آن است که از این پس نقش مشاوران و متخصصانی که با ترامپ کار می کنند بسیار مهم و تعیین کننده خواهد بود). اوباما نیز پیش از انتخاب شدن، نه تنها به اندازه اکنون باتجربه نبود که حتی دیدگاه چنان مثبتی نسبت به آمریکا که اینک بعد از هشت سال کار در مقام بالاترین شخص اجرایی کشور قبول مسئولیت کرده بود، نداشت. اوباما اگر امروز در مقام رئیس جمهور هشت سال گذشته مدافع کاندیدایی در ساختار پیشین قدرت در آمریکا بود، فراموش نکردیم، او در آن زمان یک سناتور ناشناخته و جوان بود که با شعار “تغییر” و “بله، ما می توانیم” شگفتی آفرید و انتخابات در آمریکا را برد. اتفاقاً شعار اصلی که ترامپ نیز با آن انتخابات را برد “تغییر” بود.

استراتژی ترامپ

بسیاری از این تعجب کردند که ترامپ با وجود فقدان برنامه چگونه برنده شد؟ واقعیت این است که برای پیروزی در انتخابات برنامه ضروری نیست، بلکه داشتن “استراتژی” مهم است و “استراتژی موفق تر” سوی برنده را تعیین می کند. استراتژی ترامپ تغییر وضع موجود و به کنار نهادن ساختار پیشین قدرت آمریکا بود؛ ساختاری که او فاسد می خواند و همین طور دوباره زنده کردن “رویای آمریکایی”. فراموش نکنیم که ساندرز نیز درست از زمانی که همین شعار اصلاح ساختار سیاسی و اقتصادی و حتی “انقلابی سیاسی” (البته با آوردن 99 درصدی که کمتر تعیین کننده اند تا 1 درصدی های والاستریت)، را پیش کشید، جنبشی را آفرید که تمامی انتخابات مردمی حزب دموکرات را از هیلاری برد و سیاستمداران و منتفذین حزب دموکرات بودند که موجب چربیدن او به ساندرز شدند.

چرا تقریباً تمامی نظرسنجی ها اشتباه از آب بیرون آمد؟

این چندین انتخابات در نقاط مختلف دنیاست که نتایج درست انتخابات را نتوانست پیش بینی کند. جالب اینجاست که در گذشته این همه موسسه نظرسنجی با تکنیک های متعدد علمی وجود نداشتند، اما حالا با وجود وفورشان باز شگفتی های انتخابات را نتوانستند پیش بینی کنند؛ نتایجی که حتی فراتر از آن حاشیه خطا که برای چنان نظرسنجی هایی پیش بینی می کنند، نشان داد. اکثریت خاموش پاسخ نهایی آن است که غافلگیر کننده است. اکثریت خاموش هم شامل کسانی می شوند که نظر واقعی شان را در نظرسنجی ها بیان نمی کنند و همین طور شامل کسانی که در لحظات آخر ناگهان تصمیم گیری کرده و انتخاب می کنند و همین طور کسانی که تنها رأی منفی می دهند. در انتخابات اخیر از هر سه گروه از اکثریت خاموش به صحنه آمدند. تنها نکته این بود که با اظهار تند ترامپ تصورمی شد که رأی منفی ها بر علیه ترامپ جهت گیری شده و به صحنه بیاید، اما رأی منفی ها بر علیه هیلاری به صحنه آمدند. به نظر می رسید می خواستند بگویند که آنقدر باهوش هستند که تفاوت سخنان “رندانه درست” را با سخنان “صادقانه درست” دریابند و سخنان “ناشیانه غلط” را به اظهارات “رندانه درست” ترجیح می دهند (گرچه من چنین ارزیابی از بانو کلینتون و اظهارات شان ندارم و او را فردی صادق و همزمان مسئول می دانم که توانسته بین آن دو پلی بزند؛ واقعیت این است که اگر کسی واقعاً بخواهد دوگانه رفتار کند، آن را به صراحت اذعان نمی کند).

بانو هیلاری کلینتون تنها کاندیدای ریاست جمهوری آمریکاست که قبل از رنیس جمهور شدن در کاخ سفید هشت سال زندگی کرده است؛ آن هم با مشغله هایی به مراتب کمتر از چیزی که اگر رئیس جمهور می شد، از آن برخوردار بود. من حقیقتاً از بابت خستگی و ضعف مکررش نگران شدم و تصور این است که در صورت رئیس جمهور شدن این فشار بر رویش بیشتر می بود و ممکن بود خدای نکرده به او و خانواده اش آسیبی غیرقابل جبران برساند. می دانم که او تا چه حد فعال و کننده کار و اهل عمل است و بعد از اتمام انتخابات نیز به فعالیت هایش ادامه می دهد و او به منتقدان و شکاکان نشان خواهد داد که واقعاً و عملاً بدنبال حقوق زنان و اقلیت هاست و نه فقط برای انتخابات (همان گونه که الگور ثابت کرد مسائل زیست محیطی جدای از انتخابات برایش یک دغدغه است که پیگیرش شد)؛ تنها اینک پس از یک استراحت مکفی فرصت بیشتری دارید تا متمرکز به روی حقوق زنان و اقلیت ها در نقاط مختلف جهان فعالیت کنید و بیشتر و بهتر نیز فرصت آن را دارید که همزمان در کنار خانواده تان باشید.

پیام آشکار و پنهان افکار عمومی آمریکا

پیام چه روشن و چه با کنایه مردم آمریکا همچون هر مردمی دیگر به سیاستمداران، نخبگان، ستاره ها و منتفذین و برگزیده ها این بود: “مملکت تنها مملکت شما نیست که از آن ما نیز هست”. و باید بدان افزود که دنیا تنها دنیای برندگان نیست که دنیای بازندگان نیز هست و بزرگترین تجارب زندگی را انسان از شکست هایش کسب می کند و کمتر از پیروزی هایش و من بدان می افزایم: آن کسانی در زندگی موفق تر نیستند که بیشتر ببرند، بلکه آنانی که یاد بگیرند چگونه در شکست ها نیز ادامه دهند.

نظام تولید، تقسیم و توزیع و باز توزیع ثروت و قدرت در دنیا نیاز به تجدیدنظر اساسی دارد. ثروتمندان و قدرتمندان مدام برخوردارتر می شوند و فقرا و حاشیه نشینان بیشتر به حاشیه می روند و تضاد طبقاتی بر نارضایتی ها و آشوب ها می افزاید. بدون هر گونه تجدیدنظر جدی در آن مشکلات به زعم گذشته بازتولید می شوند

پازل اقشاری که پشت ترامپ و هیلاری جمع شدند

عمدتاً سفیدپوستان بدون تحصیلات عالی (یقه آبی ها و قشری از طبقه متوسط که وضعیت زندگی او بهتر نشده که افت کرده) را عامل اصلی پیروزی اش شمرده اند. گرچه آنان جمعیتی بزرگ از آرای ترامپ را رقم زدند، اما اکثریت همین قشر همواره به کاندایداهای جمهوری خواه رأی می دهند (شگفتی انتخابات همان طور که ذکر کردم، از آن اکثریت خاموشی بود که به صحنه آمد). مید وست (با مناطقی دارای کمترین میزان جرم و جنایت در جهان و درست عکس متروپلیتن های آمریکا که بالاترین آمار جرم و جنایت را داراست؛ بماند که در بسیاری از کشورهای فقیر و جهان سوم میزان خشونت و بزه بیشتر است، اما آماری در موردشان یا نیست یا بسیار به دور از واقعیت است) و جنوب آمریکا آرای سنتی جمهوری خواهان را دارد. اما مسأله اینجاست این قشر و اقشار محافظه کار آمریکا عمدتاً گرایشات اخلاقی شدید برایشان مهم است و با سخنان غیراخلاقی که ترامپ ذکر کرده بود، برآورد می شد که بخشی قابل ملاحظه ای از آرای آنان را نیز از دست دهد. اما این نکته ظریف فرهنگی پیچیده در آمریکا است که چگونه اشخاصی که اصطلاحاً بددهن به نظر رسند، همزمان می توانند در عمل بسیار اخلاق گرا باشند. به نظر می رسد که این نوع ارزیابی از ترامپ –شخص بددهنی که ضرورتاً غیراخلاقی نیست- مورد توجه شان بوده است؛ حداقل توسط بخش بزرگی از این قشر.

این را هم باید بیافزایم که مثلاً در اروپا زندگی شخصی و اخلاق خصوصی هر فردی به خودش مربوط است و فاش شدن چیزی از آن در آرای سیاستمداران دخیل نیست، اما در آمریکا و به خصوص مید وست و نزد محافظه کاران زندگی خصوصی افراد در میزان اعتماد به آنان نقش دارد، چون جامعه ای اخلاقی است.

سخنان آن کسانی که بدون این که اقلیت باشند، شنیده نمی شود

آن فراموش شدگانی که ترامپ در اولین سخنان پس از پیروزی اش به آنان وعده داد که دیگر در حاشیه نخواهند بود، بدون اینکه اقلیت باشند، به عنوان اکثریت شنیده نمی شوند! سفیدپوستان یقه آبی و تحصیل نکرده حرف هایی دارند که سال هاست شنیده نمی شود. سخنان اقلیت ها لااقل شنیده می شود، “اما سخنان آنان حتی شنیده نیز نمی شود”. این همان سخنانی است که احزابی که راست افراطی در اروپا خوانده می شوند، انعکاس می دهند. آنان سخنان این قشر را می شنوند و به همین سبب مدام به تدریج قوی تر می شوند. باید دقت کرد که آن ضرورتاً و همواره به معنی عدم توجه به اقلیت ها یا نژادپرستی یا کم توجهی به هم نوع نیست که آنان را آزار می دهد، این وضعیت به تدریج بدتر شده شان است که تو گویی پایانی برای آن نیز متصور نیست!

پاره ای از سخنان آنان این است: به سایر ادیان باید احترام گذاشت، اما برخی از آنان خود را میان ما و فرزندانمان منفجر می کنند!؟ زنان و حقوق شان باید در اولویت قرار گیرند، اما آخر ما مردها هم انسانیم و مگر حقوق برابر با دیگر انسان ها از جمله زنان نباید داشته باشیم و قرار نیست از حقوق برابر تنها همین حرف عایدمان شود. آوارگان جهان سوم و پناهندگان خاورمیانه نیز که به ما پناه آورده اند باید پذیرایشان شویم، اما ما هم باید در این مملکت بتوانیم زندگی کنیم و کل کشور قرار نیست، کمپ پناهندگان شود! البته مهاجران نیز حق شان است که همچون سایر اعضای جامعه ما کار کنند و موفق باشند، اما بابت استخدام یک مهاجر ارزان امروز مرا از کار برکنار کرده اند، حالا خودم هیچ، جواب زن و بچه ام را چه دهم؟

نتایجی که انتخابات آمریکا ثابت کرد

برخلاف نگرانی ترامپ در انتخابات تقلب نشد، همان گونه که در انتخاب دوران اول بوش تقلب نشد. در حالی که در آن دوران (انتخابات بین بوش و الگور) به دروغ رسانه های حکومتی ایران اعلام کردند که تقلب در انتخابات شده بود. در انتخابات آمریکا قانونی هست که می گوید، در صورتی که فاصله رقبا کمتر از 5 درصد باشد، می تواند کاندیدای بازنده درخواست شمارش مجدد آراء را دهد. در انتخابات آن دوران چون رأی از دور و با امضای الکترونیکی اولین بار بود که برگزار می شد، این احتمال را قوت می بخشید که شاید توسط رأی دهندگان با امضای الکترونیکی تقلبی صورت گرفته شده باشد. اما با شمارش مجدد و بررسی دقیق آراء مشخص شد که هیچ تقلبی صورت نگرفته و انتخابات تأیید شد و به همین خاطر الگور نیز نتیجه انتخابات را پذیرفت.

اما ترامپ چرا نگران بود، آیا تنها می خواست اگر باخت دبه کند؟ نه؛ ترامپ مطلع شد که نرم افزاری هست که امکان تقلب در انتخاب را فراهم می آورد؛ که سرویس های امنیتی از آن مطلع اند. این همان نرم افزاری است که با آن در انتخابات 1388 ایران تقلب شد و سپاه قدس همان را در اختیار مالکی قرار داد و مالکی هم در آخرین انتخابات پارلمانی عراق با آن تقلب کرد و تمامی نمایندگان حزب دولت قانون و سایر ائتلاف نزدیک به ایران (کردهای متمایل به ایران) که اینک در مجلس عراق هستند، با همین تقلب مدتی است که در عراق قانون تصویب می کنند و دیدیم که به نارضایتی و قیام سنی ها نیز منجر شد. به امید همین نرم افزار است که رژیم ایران اصرار دارد تا انتخاباتی در سوریه برگزار شود که اسد در آن کاندیدا شود، تا با تقلب او را هم در مسند قدرت حفظ کنند.

اما پرسشی که هنوز برایش پاسخی نیافته ام، اذعان بسیاری از مردم و حتی کارشناسان آن بود که سیستم دو حزبی آمریکا دیگر رضایت بخش برای مردم نیست. با این امر موافقم، اما عجیب این بود که در انتخابات اخیر که دو کاندیدا از دو حزب دیگر نیز وجود داشت، چرا مردم هیچ اقبالی بدان ها نشان ندادند؟! به هر روی مدتی است که سیاست ورزان آمریکا به این نیاز به احزابی دیگر پی برده که در دور اخیر آنان حضور داشتند و باید به تقویت شان افزود تا بتوانند رقبایی جدی برای دو حزب دیگر باشند، نه با حضوری صوری.

تبعات آخرین انتخابات ریاست جمهوری آمریکا

از همه با مزه تر کشورهای خارجی طرفدار و مخالف گزینش ترامپ اند. تصور می کنم همان گونه که انتخاب ترامپ همه را غافلگیر کرد، نخستین تصمیمات ترامپ، آنان را بیش از همه متعجب سازد. این بدان معنی است که ما شاهد باز تغییراتی بیشتر در جهان و به خصوص خاورمیانه خواهیم بود. همه مخالفان سیاست های آمریکا، خود را برای ناگوارترین سناریوها آماده کنند. سیاستمدارانی که مخالف سیاست های آمریکا در جهان و منطقه (خاورمیانه) هستند، دوران سختی برای شان شروع شده و آنان باید برای دشوارترین و چه بسا “ناگوارترین سناریوها” برای خودشان حساب باز کنند.