اگر پوست اش رنگین و نام اش احمد محمد نبود ؟!

0
122

احمد محمد پسر چهارده ساله مسلمان، پس از حمل نمودن یک ساعت دست ساز دیجیتال به مدرس اش دستگیر شد. اما این خبر بازتاب بسیار گسترده ای در سراسر آمریکا یافت؛ و مورد اعتراض مردم آمریکا واقع گردید. احمد محمد به شدت عاشق علم و تکنولوژی، و کار کردن با مدارهای الکترونیکی است. وقتی که پسرک، نتیجه خلاقیت جالب خودش، که ساختن یک ساعت دیجیتالی است؛ را با شوق و ذوق فراوان به مدرسه اش برد؛ هنگامی که آن را با افتخار و با چهره ای شاداب به معلم اش نشان داد. معلم او پنداشت، که آن یک ” بمب دست ساز ” است. به همین خاطر، فورا به پلیس تلفن کرد؛ تا برای دستگیر نمودن این نابغه 14 ساله به مدرسه محل تحصیل وی بروند و دستگیرش نمایند!

موقعی که در اداره پلیس مشخص گردید؛ که آن یک بمب دست ساز نیست و فقط یک ساعت ابتکاری دیجیتالی است؛ که احمد محمد آن را ساخته است. با پوزش از او و والدین این پسر، آنها را راهی خانه شان کردند. اما این خبر بلافاصله در آمریکا پیچید. وقتی که آقای اوباما از این واقعه مطلع گردید؛ احمد محمد را به کاخ سفید دعوت کرد؛ تا جهت اشتباهی که معلم مدرسه مک آرتور در محله ی ایروینگ ایالت تکزاس مرتکب شده، و از این طریق موجب ایجاد شدن چنین دردسری برای احمد محمد و خانواده وی گردیده، و این اشتباه ناخوشآیند را پیش آورده بود. با روش مهرآمیز خودش، از او و خانواده این پسر دلجوئی نماید!

گیریم که قلب پاک و کودکانه احمد محمد چهارده ساله، در نهایت گذشت و آسان گیری، پوزش پلیس محله و نیز دلجوئی رئیس جمهوری آمریکا را، با خوشروئی پذیرفته و از این اشتباه عمدی درگذشته است. اما آیا پدر و مادر و سایر همرنگان احمد محمد نیز، ماجرا را به همین سادگی رها خواهند نمود؟!

صاحبنظران معتقدند، که این دقیقا یک واکنش نژادپرستانه بوده است. که به سبب نام اسلامی این پسر و رنگ پوست اش رخ داده است. هنوز از کشته شدن آن جوان سیاه پوست و بدون تقصیر به دست پلیس سفید پوست آمریکائی مدت زیادی نمی گذرد. در این رابطه خبرها دیدیم و شنیدیم؛ که در مقابل اعتراضات گسترده خیابانی هم نژادان آن جوان مقتول، تنها کاری که از سوی پلیس این کشور به انجام رسید؛ دستگیری و زندانی نمودن کوتاه مدت پلیس مورد نظر بود!

اگر مسؤلان آمریکائی، به اعتراضات مردم آمریکا، اعم از سفید پوستان و سیاه پوستان، بهای بیشتری می داد؟ اکنون دیگر بار، شاهد چنین روش های نژادپرستانه ای، از طرف دیگر شهروندان آمریکائی، به ویژه یک معلم این مملکت، که خودش باید آموزش دهنده ی احترام گذاشتن همه سفیدپوستان آمریکائی، به همه رنگین پوستان ساکن در این کشور باشد رخ نمی داد. اما برعکس، خود او هم عامل به ثمر رسیدن یک رفتار موهن نامردمی، که از خصلت نژادپرستانه ی وی برخاسته بود گشته، و در کمال بی احترامی به یک نوجوان مبتکر و خلاق، به چنین کردار ناشایستی دست زده است!

پدر و مادر احمد محمد، از سودان به آمریکا آمده اند. و از اعضای جامعه مسلمانان محلی نیز هستند. احمد خودش می گوید، که دستگیر شدن اش جنبه نژادی و مذهبی دارد. که متأسفانه همینطور هم هست. چون هنوز در کشور آمریکا، بسیارند کسانی که با همه ادعاهای دموکراسی محوری که دارند؛ به شدت نژاد پرست می باشند؛ و با رنگین پوست های ساکن در کشورشان، مانند هم میهنان سفید پوست خودشان مماشات ندارند!

مورد دستگیری نابجای احمد محمد نوجوان، آنهم به دلیلی واهی و بدون تأمل، هرچند که اکنون هنوز زود است که حاصل این عمل نازیبا را بررسی و برآورد کنیم. اما این رویداد تلخ و نابرابر، می تواند به این پسر و یا افراد دیگری مانند او، که در اثر خود برتر بینی های بعضی از سفیدپوستان آمریکائی، دچار چنین برخوردهای غیرمنصفانه ای می شوند. در آینده دور یا نزدیک، به جنایتکارانی مانند ابوبکر البغدادی داعشی، ملا محمد طالبانی، و بن لادن القائده ای تغییر شخصیت بدهند. سپس دنیا را به آشوب و تلاطم های جنایتکارانه خودشان نابسامان گردانند. آنگاه مشتی آدم نادان ولی روشنفکر نما بگویند: ” اسلام به ذات خود ندارد عیبی، عیبی اگر است، در مسلمانی ماست. ” !

که این نیز خودش از اشتباهات فاحش و آشکاری است؛ تا به دینی که مثلا از جانب خدا برای مردم زمین فرستاده شده، جنبه بیشتری از تقدس بدهند؛ و در این رابطه، هر گونه اشتباهی که از دامان اسلام بر می خیزد را، به پیروان آن متعلق بدانند. در حالی که در بیشتر سوره های کتاب آسمانی قرآن !! که می گویند معجزه پیامبر این دین و خود اسلام می باشد؛ امر نمودن به کشتن دیگران، موضوعی عادی و دائمی در این کتاب است. و مرتب به مسلمانان توصیه می کند؛ که: ” قتلوا فی سبیل الله ” = بکشید در راه خدا!

مرگ و نابودی و نیستی نصیب آن خدائی باد، که به جای صادر کردن دستوراتی جهت ساختن انسان های بشردوست و مهرآفرین و بخشنده و دوستی پرور و بخشاینده، به آنان فرمان کشتار دیگران را بدهد!

محترم مومنی

مقاله قبلیسرلشکر صفوی: روسیه در مورد سوریه با ایران هماهنگ است
مقاله بعدیهشدار در باره مرگ مشکوک شاهرخ زمانی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.