انتقاد حسن روحانی از داعش و سرزنش نمودن دولت خلافت اسلامی را چگونه تعبیر کنیم؟!

0
183

حسن روحانی رئیس جمهور رژیم جنایتکار اسلامی، در آستانه سفر به نیویورک، در گفتگوئی با خبرنگار شبکه تلویزیونی ان بی سی آمریکا، اعمال تروریستی جنایتکاران گروه وحشی دولت اسلامی، بخصوص بریدن سرهای دو خبرنگار آمریکائی و یک امدادگر بریتانیائی را، بی شرمانه و ناقض اصول اسلامی دانست. الزاما باید در همینجا از ایشان سؤآل بکنیم: ” آیا مرطوب کردن اندام زندانیان سیاسی در شکنجه گاههای جمهوری خبیث اسلامی، و شلاق زدن به پا و کمر مرطوب آنها که بیشتر ورم بکند و دردناک تر باشد؛ و بلافاصله بعد از این کار شنیع، واداشتن ایشان به دویدن بر روی جاده ای شنزار، که درد پای شان بیشتر نماید؛ و از پشت تیراندازی کردن به سوی آنها، که از ترس اصابت نمودن تیر به خودشان، با پاهای تاول زده از ضربات شلاقها، از روی آن شنزار که دردشان را تشدید می نماید سریع تر بدوند که کشته نشوند. و دهها مورد مشابه دیگر، با اصول اسلامی حکومت بی اخلاق و عاری از منطق و جانی جمهوری آخوندی شان هیچ تناقضی ندارد “؟!
روحانی در مصاحبه با ان بی سی، ضمن آنکه عملیات ضد بشری داعش را قویّا محکوم می کرد؛ ائتلاف تحت رهبری آمریکا، جهت مبارزه با داعش را نیز ” مضحک ” دانست. وی توضیح داد که از نظر ارکان دین و فرهنگ اسلامی، قتل یک انسان بی گناه به مثابه کشتن کل بشریت است. باز هم از آقای رئیس جمهور بپبرسیم: ” آیا بر اساس همین توضیح خودشان، رژیم منحط اسلامی ایشان و حکومت پلیدشان، تا کنون از بدو تشکیل تا زمان مصاحبه وی با ان بی سی، چند هزار بار کل بشریت را به کشتن داده است؟! ”
البته باید بدانیم، که سخنان او و پاسخ هائی که به خبرنگار ان بی سی داده است؛ می تواند دارای چند جنبه باشد. مطرح نمودن خودش به عنوان یک آخوند روشنفکر و مطلع، که دیدگاهی سوای سایر مسؤلان جمهوری اسلامی داشته باشد؛ نمایش برتری دادن خودش بر سایر سران رژیم، و صد البته مضحک دانستن ائتلاف به رهبری آمریکا، برای مبارزه با داعش، فقط و فقط به خاطر عدم دعوت نمودن ازایشان، برای شرکت در اجلاس کشورهائی که در این ائتلاف حضور دارند است!
شیخ حسن روحانی، همچنین با انتقاد از باراک اوباما، به خاطر عدم اعزام نیروی زمینی آمریکا به عراق برای سرنگونی داعش، ” شکست دادن تروریست ” را بدون ” فداکاری و سختی ” به پرسش کشید. با اینکه ممکن است مطرح ساختن چنین پرسشی فقط جنبه اظهار فضل و کمال داشته باشد؛ می توان ارسال این ” سیگنال ” چند معنا را، یاد آوری کننده مفیدی هم برای دو گروه خاص دانست. دسته اول رؤسای کشورهائی می باشند که با رژیم اسلامی در ایران، چه در زمینه فعالیت هسته ای آنها، و چه در رابطه با مسائل دیگر مخالفت دارند است. ولی دسته دوم، مخالفان داخلی جمهوری اسلامی، به ویژه مردم ایران می باشند؛ که باید این پیام را دست کم و بی اهمیت نگیرند؛ و از خطی که رئیس جمهور به آنها می دهد پیروی بکنند!
بدیهی است که برخی بگویند، روحانی چرا باید به طور غیر مستقیم چنین پیامی را ارسال نماید؟ در شرایط کنونی بعضی از مسؤلان حکومت آخوندی که منطقی تر از بقیه ایشان می اندیشند؛ تردیدی ندارند که عمر رژیم شان به سر آمده؛ و مدت زیادی به پایان رسیدن استبداد آخوندی در ایران نمانده است. اطلاعات شخصی روحانی نیز از این قاعده مستثنی نیست. شاید که او مایل است، در آخرین روزهای عمر ننگین این خودکامگی ها، نسبت به بقیه آنها، چهره وجیه تری به خودش بدهد؛ و از بار گناه خویش بکاهد!
با هر دید و پنداری که سخنان اخیر حسن روحانی را تعبیر نمائیم؛ با توجه به رویدادهای رخ داده در این جمهوری، از زمان به ریاست رسیدن او تا این زمان، در بعضی از موارد به گونه ای ملموس اما غیر مستقیم، ضد بیانات رهبر شان را به کار گرفته؛ و با این روش به دیگران چنین رسانده، که در هیچ زمینه ای با سید علی خامنه ای، اتحاد نظر و هدف مشترکی ندارد. اگر تعبیری جز این موجود باشد، باید در شناخت سیاست های حکومت اسلامی دارندگان چنین دیدگاه هائی شک نمود. چون این را نمی دانند که سرانجام، برای بی خاصیت کردن ” تز ” حاکمیت جمهوری اسلامی، یک ” آنتی تز ” موجود درون رژیم هم به خواستاران سرنگون شدن این جانیان کمک خواهد کرد!
چنانچه چندی پیش در خبرها نیز آمده بود؛ که آیت الله یزدی از مراجع مدارس علمیه قم، از موافق بودن تعدادی از طلبه های حوزه های علمیه، با حاکمیت یک حکومت ” سکولار ” در ایران، دچار وحشت زیادی گردیده است!
محترم مومنی

مقاله قبلیصدور حکم لغو تحریم بانک مرکزی در اروپا
مقاله بعدیطبرزدی به بان گی‌مون: تنها خواست محمدنظری، اعاده‌ی دادرسی است
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.