آقای منتظری، مقصر اصلی کیست؟ ملت یا رژیم منحط خودتان؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
135

هیچیک از افراد یک جامعه، هیچ خطائی را انجام نمی دهند؛ مگر آنکه سقف بنیاد حاکمیت در کشورشان، از « پای بست » ویران باشد؟ اصولا مگر کسی عقل و ادراک اش را موریانه تخریب نموده، تا درون اجتماعی که زندگی می کند. مرتکب کردار ناشایست گردد؛ و موقعیت خود را به خطر بی اندازد؟ بدیهی است که نیک و درستکار بودن، از آرمان های مهم و ویژه هر فردی باشد؛ که درون آن جامعه زندگی می کند. اما اگر آمار بدکرداری های مردم درون یک اجتماع از یک سرزمین افزایش پیدا بکند؟ باید امور همگانی و اجتماعی مردم آن سامان را بررسی نمود. تا به دلیل یا دلایل اصلی آن تغییر بد و نا به هنجار پی برد!

از آنجائی که هر اقدام زشت و ناپسند اجتماعی، نتیجه ای منفی و زیانبار برای تمامی ساکنان درون جامعه را فراهم می آورد. بر مسؤلان و مدیران هر دیاری الزامی است؛ که جهت حفظ نمودن امنیت فکری و جانی و مالی و شغلی مردم زیر مدیریت خودشان، تمهیدات قابل انجامی را به کار بگیرند؛ تا که از میزان هر نوع تبهکاری اجتماعی توسط مردم درون آن جامعه بکاهند. چنانچه این امر صورت بپذیرد اما هیچ تغییری در آمار زشتکاری های اجتماعی مردم پدید نیاید؟ بی درنگ ذهن آدمی، به دنبال یافتن مهم ترین دلیل چنین رویدادی می رود؛ و به جستجوی آن می پردازد!

در کهندیار مرز پر گهر ایرانزمین، از هزاران سال پیش تا کنون(یا دست کم تا چهل و اندی سال پیش)، یکی از بارزترین صفت های مردم سرزمین مان، که نزد همگان در گیتی شهرت خاص خود را داشت. میزان صداقت و راستی نوردی مردم ایران بود؛ که سایر ملل جهان نیز به آن اذعان کامل را داشتند. به احتمال قریب به یقین، مسیرهای گذر کاروانیان در گذشته های دور در میهن مان، که مسافران را با استفاده از چهارپایان و کجاوه ها و دلیجان های مسافرتی، از یک سوی کشور به آن طرف آن می بردند و باز می گرداندند. وضعیت امنیت مسافران و سایر رهروان مسیرهای میان بیابان ها و کوه های مملکت، کم دردسر تر از بقیه ممالک دنیا بودند. اما متاسفانه، از زمان استیلای آل سبکتین بر ایرانزمین، که فرزندان و نوادگان اش بعد از او، حکومت طولانی مدت اسلامی « صفویه » را در ایران برپا نمودند. با تمامی سخت گیری هائی که شاهان این سلسله داشتند(غیر از سلطان حسین صفوی، که نالایق ترین شان بود.) ؛ اما جاده های مملکت، بسیار کم تر از بقیه سنوات تاریخی کشورمان، از آن امنیت زبانزد خاص و عام پیشین در ایران بهره داشتند!

سپس با روی کار آمدن سلسله های دیگر تاریخی در ایرانزمین، که همگی شان به نوعی از « تم اسلامی » برخوردار بودند؛ آرامش و آسایش رهروان و مسافران درون جاده های مالرو کشور، مورد دست درازی راهزنان قرار می گرفتند. این امر تا انتهای حکومت قجرها در ایران ادامه داشت. تا آن که با به پادشاهی رسیدن اعلاحضرت رضا شاه بزرگ، ایجاد امنیت درون جاده ای، یکی از مهم ترین دست آوردهای کنش های میهن پرستانه آن پادشاه میهن دوست و عظیم الشان گردید!

سپس با رشد یافتن میزان استفاده از وسائل نقلیه موتوری در کشور، این ضایعه اجتماعی تقریبا به طور کامل از میان رفت؛ و راهزنی های به سبک پیشین، دیگر هیچگونه نفوذی در ناامن ساختن مسیر مسافران را نداشتند!

اما لازم به بیان است؛ که سرقت و دزدی در کشور، فقط به دست درازی های راهزنان درون جاده های مملکت منوط نمی گردید. بلکه با توجه به نوع تشکل های اجتماعی درون کشور، و میزان درآمدهای ماهیانه مردم، برخی از انواع دزدی های دیگر هم در سرزمین ما شدت یافته اند. که البته نباید فراموش کرد؛ که یکی از مهم ترین عوامل شیوع چنین دزدی هائی در میان مردم جامعه، نه فقط مشکلات روانی ایشان به دلایل ناملایمات شایع در بین آنان است. بلکه عدم موازنه های اقتصادی میان طبقات مختلف کشور نیز هستند؛ که افراد جامعه را، جهت دست زدن به برخی از چنین کارهای زشت اجتماعی، آماده انجام دادن بعضی از دزدی های مطرح در جامعه می نمایند. تا جائی که در میان دزدان درون زندان های کشور، به ویژه درون پایتخت، استاد دانشگاه و آخوند را نیز داریم؛ که از یک فرصت پیش آمده درون یک فروشگاه بزرگ مواد خوراکی استفاده کرده و به دزدین حتی یک جنس کوچک و کم ارزش هم پرداخته اند!

اخیرا در چند روز پیش، طبق اظهارات آخوند محمد جعفر منتظری دادستان کل حکومت استبدادی و دزد پرور و جنایت آفرین اسلامی مطرح گردید؛ که میزان دزدی در کشور، مخصوصا درون پایتخت افزایش یافته است. به زعم او و طبق گفته وی، امروزه افزایش آمار دزدی درون کشور نگران کننده است و نباید چنین باشد. آخوند منتظری افزوده است: « امنیت در جامعه به شدت به مخاطره افتاده است. باید اهتمام لازم جهت ایجاد و تامین امنیت همه جانبه برای مردم درون حوزه های مختلف، از جمله برخورد جدی با سرقت را داشته باشیم.» !

جناب دادستان کل رژیم، چگونه می توان در اجتماعی که مدیران آن، از راس هرم قدرت درون حاکمیت، تا پائین ترین دامنه های کم رتبه آن دزد تشریف دارند. به چنین امر مهمی اهتمام ورزید؟! آیا باید به یادتان بی آوریم؛ که ریاست پیشین قوه ی قضائیه، آخوند صادق آملی لاریجانی، خودش بزرگ ترین دزدی تاریخ حکومت منفورتان را به ثمر رسانده بود؟!

آیا فراموش کرده اید؛ که وی شصت حساب بانکی در داخل و خارج از کشور برای خود و اعضای خانواده اش تدارک دیده بود؛ که مبالغ گزاف تعهدات پرداختی زندانیان، جهت پرداخت شدن وثیقه های آزاد شدن شان را، به حساب های مربوطه واریز می نمود؟!

فرموده اید: « قوه قضائیه نباید در رابطه با مساله سرقت و سارقین کوتاه بیاید. آنها وضعیت امنیت مردم را مورد هدف قرار داده اند. و مردم در خیابان ها امنیت ندارند. سرقت از مغازه و منزل که به جای خود، وضعیت امنیت مردم در جامعه، به شدت به خطر افتاده است. » !

می گویند: « چیزی که عیان است ؛ چه حاحت به بیان است؟ » ؛ یا « فردی که درآمدش بود نوزده و خرج اش بیست » ، چگونه می تواند جبران بیست را با نوزده بنماید؟ شهروندانی که هزینه های مربوط به مسکن و سایر امکانات ضروری زندگی شان، طی چند سال اخیر(مخصوصا از سال ۱۳۸۴ خورشیدی تا سال جاری(۱۳۹۸) به چند برابر ارتقاء بها یافته اند. چگونه می توانند با حقوق و مزایائی، که به هیچوجه افزایش نیافته اند؛ بلکه کم ارزش تر هم شده اند. چنین هزینه های گزافی را، برای تامین نیازهای ضروری خود و خانواده شان تهیه کنند؟!

آیا بهتر نبود، که قبل از مطرح کردن چنین ننگ اجتماعی درون جامعه کنونی اسلامی تان، یک نشست پنهانی با دزدان صاحب نام حکومتی و دولتی نیز ترتیب می دادید؛ و از آنان می خواستید؛ که اقدام علیه دزدی های درون مملکت را از خودشان آغاز بفرمایند؟ حدود یکی دو ماه پیش، چند نشریه پر تیراژ آمریکائی، نام های شصت و هشت تن از دزدان صاحب نام رژیم تان را، که ثروت مردم محروم ایرانی را بالا کشیده، و به حساب های بانکی خودشان در ایالات متحده واریز نموده اند. را جهت آگاهی جهانیان منتشر کردند. رقم های مورد مشاهده و مطالعه، زیر چندین میلیون نبودند. بلکه به مراتب بسیار بیشتر از چندین هزار میلیارد نیز مطرح شده بودند!

و……. این به آن معناست، که اگر دل تان واقعا برای پرستیژ اجتماعی مردم ایران شور می زند؟ هر چند کوتاه و مختصر، سری هم به هم پالکی های خودتان بزنید. تا که دریابید، فقط چندین تن از هم لباسان جنابعالی، که در پایگاه های مهم مملکتی صاحب نفوذ و مشاغل کلیدی هم می باشند. خود و اعضای خانواده های شان، از دارندگان چنین حساب های جاری، در کشور به قول خودتان متخاصم با شما(آمریکا) می باشند؟ که از رهبر و فرزندان و تمامی آنانی که در بیت ایشان حضور دارند گرفته ، تا رئیس جمهور و اعضای کابینه وی، همچنین بقیه معلوم الحالان حاکمیت پلید اسلامی تان، میلیاردرهائی می باشند؛ که دزدی های آنان، سبب افزایش رشد سرقت درون جوامع مختلف سراسر این سرزمین پاکیزه و شهروندان پاک نهاد آن گشته است!

محترم مومنی

مقاله قبلیاولتیماتوم جدید “اف‌ای‌تی‌اف” به جمهوری اسلامی برای تصویب نهایی دو کنوانسیون “پالرمو” و “سی‌اف‌تی”
مقاله بعدیوعده هایی که رنگ باختند و ریسک هایی که سرعت گرفتند! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.