یک پیشنهاد به رهبر حکومت اسلامی !

0
124

یکی از شگردهای سران رده های بالاتر رژیم آخوندی، این است که وقتی در امر خاصی با یکدیگر اختلاف نظر دارند؛ همینکه قافیه همگی شان تنگ می آید، و در برابر نوعی از فشارهای بین المللی هم قرار می گیرند؛ همه آن اختلافات را به کناری می گذارند؛ و نمایشات دوستانه شان را از سر می گیرند!

از نخستین لحظات شکل گیری حکومت ننگین اسلامی، عبارت ” مرگ بر آمریکا ” پسوند همه شعارهائی بود، که در سخنرانی ها و نماز جمعه و دیگر نشست های گروهی خویش بدان می پرداختند. البته با سر دادن مرگ بر آمریکا، می خواستند شکل اختلافات ظاهری شان با ینگه دنیا را حفظ بکنند؛ اما صاحبنظران مسائل اجتماعی، و کارشناسان امور سیاسی به خوبی می دانستند؛ که این فقط یک بازی سیاسی، و قرار و مدار از پیش تنظیم شده میان دولتمردان دو کشور است!

همانگونه که مسلمانها در مراسم انجام دادن مناسک حج، یکی از کارهای اصلی که باید انجام بدهند؛ برائت جستن از شیطان( دوری نمودن از اهریمن ) است؛ و این کار را با پرتاب نمودن سنگریزه هائی که با خود به مکان مورد نظر می برند؛ تا به قول خودشان سنگریزه ها را به سوی شیطان بیندازند؛ و او را از خودشان دور بکنند. از عبارت مرگ بر آمریکا نیز به همین منوال استفاده می کنند؛ و با سر دادن آن تلاش می نمایند، که شیطان بزرگ را از اطراف خودشان برانند؛ تا از آسیب وسوسه های وی در امان بمانند!

غافل از اینکه، خودشان تجسم بسیار واضح تری از شیطان و انواع شیطانک های فریبکار می باشند؛ که جلوه های این خصلت اهریمنی آنها، بارها و بارها در معرض مشاهده و قضاوت همگان قرار گرفته اند. در طول همه سالهائی که میهن ما، توسط همین شاگردان شیطان بزرگ، و به خواسته سیاستگزاران آمریکائی، که تحت نفوذ کارتلهای بزرگ نفتی بوده و هستند؛ به اشغال ایشان در آمده است؛ در ظاهر امر کوچکترین رابطه دیپلماتیک و اقتصادی میان دو کشور ایران و آمریکا نبوده است!

پس از معدوم شدن خمینی جلاد، و رهبر شدن خامنه ای قدرت پرست و سودجو، همواره یکی از سیاست های دائمی جمهوری آخوندی، دوری گزینی از کشور ایالات متحده آمریکا بوده است. در این ارتباط سید علی خامنه ای به عنوان رهبر کنونی انقلاب اسلامی، بیش از بقیه مسؤلان این رژیم، سنگ این موضوع را به سینه اش می زد؛ تا جائی که پس از حضور یافتن سید محمد خاتمی در نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک، و ارائه نمودن پیشنهاد ” گفتگوی تمدنها ” از جانب او به عنوان رئیس جمهور حکومت اسلامی، و مورد استقبال قرار گرفتن این پیشنهاد توسط تعداد زیادی از اعضای سازمان به ویژه آمریکا، هنگامی که خاتمی از سفر نیویورک به ایران بازگشت؛ موقع ارائه گزارش سفر به مقام عظمای رهبری!! خامنه ای به پیشنهادی که خاتمی داده بود زیاد بها نداد. حتی به گونه ای کنایه آمیز و غیر مستقیم، از آن انتقاد نیز نمود. به همین دلیل خاتمی در دوره دوم ریاست اش بر قوه مجریه، در مجمع عمومی سازمان ملل متحد شرکت نکرد!

یکی از رؤسای جمهور این رژیم، که در طول دو دوره ریاست اش بر دولت های نهم و دهم، همه هشت سال را به نیویورک سفر نموده؛ و در تمامی نشست های سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد شرکت کرده؛ محمود احمدی نژاد بود، که در هر هشت بار مسافرت به آمریکا، میان پنجاه تا صد نفر را هم با خودش راه می انداخت و با تحمیل کردن هزینه های سنگین این سفرها بر خزانه حکومت، و نیز با یاوه هائی که به عنوان سخنرانی در این جلسات مطرح می نمود؛ دولت و حکومت اسلامی را، نزد حاضران در آن جلسات، و همه مردمان گیتی که این اخبار را پیگیری می کردند؛ سکه یک پول می نمود و به ایران باز می گشت!

احمدی نژاد هم بدش نمی آمد که روابط اقتصادی و سیاسی با آمریکا دوباره میان دو کشور از سر گرفته بشود. اما خامنه ای همیشه با هر پیشنهادی در این زمینه به سختی مخالفت می نمود و آن را رد می کرد. اما اکنون، که دور یازدهم ریاست جمهوری با حضور حسن روحانی تشکیل گردیده است؛ و نیز با تماسهای تلفنی اوباما و روحانی، و مذاکرات خصوصی محمدجواد ظریف به عنوان وزیر امور خارجه رژیم، با دیگر اعضای سازمان ملل متحد، این دو نفر می کوشند، تا با ضروری جلوه دادن ایجاد رابطه با آمریکا نزد خامنه ای، وی را متقاعد نمایند که دست از یکدندگی بیجا بر دارد، و آرام آرام زمینه های دوستی با آنها را، بر لاشه دشمنی با شیطان بزرگ بچیند؛ و در شرایط کنونی، که آثار تحریمهای سیاسی و اقتصادی، خطر نابودی حکومت شان را شکل داده و پدرشان را درآورده است؛ کمی انعطاف نشان بدهد و کشورها و ملت های دیگر را، برای شنیدن این خبر هیجان انگیز آماده بکند!

اما از سوئی دیگر، با سفر جک استراء وزیر سابق امور خارجه انگلیس به تهران، معلوم نیست چه میان آنها مورد گفتگو قرار گرفته، که خامنه ای در سخنرانی اخیرش، موضع دوگانه ای به سخنان خودش داده بود. وی اعلام نمود اگر ما بخواهیم با دولت آمریکا رابطه های سیاسی اقتصادی برقرار بکنیم؛ هیچوقت نباید فراموش کنیم، که آمریکا همچنان شیطان بزرگ است، و نسبت به ما با همین شیوه عمل خواهد کرد!

با شنیدن این سخن یادم آمد، که مسلمانها از نفوذ ” جنّ ” در وجود خویش و زندگی شان بیمناک می شوند؛ و جهت دور نمودن جنیّان از دور و بر خودشان، با گفتن ” بسم الله ” آنها را از اطراف شان متواری می کنند. از اینرو، به رهبر حکومت اسلامی پیشنهاد می کنم، شما که در همه زمینه ها، گوی سبقت را از تمامی مشرکین ربوده اید؛ و کردار و گفتارتان کوچک ترین شباهتی به کسی که تسلیم محض خالق خویش است ندارد؛ می توانید با درست کردن یک ورد جدید، مانند همان بسم اللهی که برای دور نمودن جنّ از اطراف خود موفق به انجام دادن چنین امر مهمی می شوید. با جایگزین کردن ” صلوات ” یا هر ورد دیگری به جای عبارت ” مرگ بر آمریکا ” خطر وسوسه های شیطان بزرگ را، از اطراف حکومت پلید و خرافه محور خودتان خنثی کنید!

رقابت میان مادر و پسر( ملکه انگلیس و دولت آمریکا )، برای هرچه بیشتر بهره مند شدن از نعمت های موجود در ایران، آنها را وا داشته، که آشکارا و پنهانی با آخوندها کنار بیایند؛ و سهم خودشان از تاراج نمودن ثروت های میهن ما را افزایش بدهند. چندی پیش نمایندگان آمریکا و جمهوری اسلامی، با همراهی سلطان قابوس پادشاه کشور عمان، نشست های مخفیانه ای با یکدیگر داشتند؛ و مذاکرات پنهانی جهت ایجاد نمودن رابطه های دیپلماتیک با یکدیگر را ترتیب داده اند!

دولت انگلیس، که شامه تیزی برای دریافت نمودن چنین خبرهائی دارد؛ ساکت نمی ماند تا آمریکا در ایجاد رابطه های مورد نظر با حکومت اسلامی، گوی سبقت را از آنها برباید. به همین دلیل به بهانه پاره ای از مذاکرات با گروه دوستی پارلمانی ایران و انگلیس، یکی از موذی ترین سیاستمداران خودشان را، به ایران فرستاده اند؛ تا با مسؤلان ارشد جمهوری اسلامی دیدار نمایند و به گفتگو بنشینند!

چگونه است که خامنه ای، به عنوان رهبر حکومت آخوندی، بعد از درگذشت مرد بزرگی همچون نلسون ماندلا، از ارسال یک پیام تسلیت هم خودداری کرد؟ همچنین با فرا رسیدن سال نوی میلادی، از دادن یک پیام تهنیت به همه مسیحیان جهان، حتی به رهبرشان پاپ اعظم هم دریغ نمود. اما بلافاصله بعد از سفر جک استراء به تهران، خیلی سریع اجتماعی از طلبه ها را به حضور پذیرفت؛ تا سخنان مورد نظرش را، هرچه زودتر به گوش مردم دنیا برساند؛ و تا تنور سیاست های مخفی میان این سه حکومت داغ داغ است؛ خمیرش را به آن بچسباند و نان بقای حکومت منفورشان را بپزد؛ که به خورد همگان بدهد!

چنین کنش هائی از او و بقیه سران حکومت آخوندی تعجبی ندارد؛ آنچه که موجب حیرت می شود؛ سکوت غم انگیز مردم درون مرزهای ایران است؛ که کوچکترین واکنشی نسبت به کنش های فریبکارانه این حیله گران رسوا از خودشان ابراز نمی کنند؟!

زمستان 2572 شاهنشاهی هلند

محترم مومنی روحی

*تصویر وام گرفته از وبلاگ آزادی برای ایران

مقاله قبلیآيا عراق، سوريه اي ديگر خواهد شد؟ اينك آخرين فرصت براي عراقيان
مقاله بعدیجانی دپ مرد اول سینمای آمریکا شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.