کی به کی کمک کرده، بابک زنجانی به دولت یا دولت به او؟!

0
166

هرگاه خبر تخلفی از سوی دست اندرکاران حکومت دغلکار اسلامی به گوشمان می رسد؛ باید به ملامت کردن خودمان بپردازیم؛ که اجازه دادیم این روباه صفتان مکار، کشور با ثبات و در حال پیشرفت ما را در اشغال خویش بگیرند؛ و آن را به روز سیاهی که اکنون شاهد آن هستیم بیندازند. اگر چه که با سرزنش نمودن خودمان، اوضاع وخیمی که در ایران به وجود آمده بهبود نخواهد یافت؛ اما دست کم به یاد می آوریم، این ما بودیم که اجازه دادیم آخوندهای پنج تومانی سه دهه پیش، و مبلغان وطن فروخته و توده ای های کمونیست، از راه گوش بدترین آسیب ها را به مغز ما وارد بیاورند؛ و ایرانی آماده را که همه به آن غبطه می خوردند؛ به دست مشتی بی لیاقت و بدون هر گونه کیاست کشورداری بدهیم؛ و خود را به این مذلت و نابسامانی های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بیندازیم!

اگر در همان نخستین سالهای مبتلا شدن پیکره میهن مان، به ویروس خطرناک و مرگ آور جمهوری ننگین اسلامی، در همان اوان شکل گیری این انقلاب سیاه و شوم، که هنوز خمینی جنایتکار و انتقامجو زنده بود؛ همان موقعی که از طریق رسانه های گروهی شنیدیم، یک کامیون طلا که صاحب اش مشخص نبود، بین راه قزوین – تبریز توسط پلیس راه متوقف گردیده؛ و راننده کامیون و همراهانش دستگیر شده و محموله اش را نیز به یکی از پارکینگ های پلیس راهنمائی هدایت کرده بودند؛ مخصوصا همان وقتی که دوباره از همان رسانه ها شنیدیم، که ….خیر، بار کامیون طلا نبوده و آهن بوده است؛ تکانی به درایت ذاتی خودمان می دادیم؛ و در همان ابتدای کار، در مقابل این دزدان حرامی می ایستادیم؟ کارشان به اینجا نمی کشید، که برایمان میلیاردرهای زیر چهل سال را به نمایش بگذارند؛ تا به یاری همدیگر گوش مان را ببرند!

از همان زمانی که قضیه فعالیت های اتمی جمهوری اسلامی برای جهانیان لو رفت؛ هنگامی که مسأله به شورای امنیت سازمان ملل متحد کشید؛ سپس قطعنامه های محتوی اعمال تحریمهای اقتصادی و سیاسی را پیآمد خویش داشت؛ سران خبیث این حکومت من درآوردی ، که نه جمهوری است و نه اسلامی، وا داشت تا دست به کار خدعه و حیله بشوند؛ که به هر طریقی که می توانند تحریمهای صادر شده از سوی مخالفان را دور بزنند؛ و سر طرفهای مخالف خارجی را کلاه بگذارند!

بر همین اساس به اقدام نوظهوری دست زدند، که عقل ” جنّ ” هم به آن قد نمی داد و نمی دهد. به محله های فقیر نشین کشور می رفتند، و از میان طبقه های بسیار نیازمند جامعه، پسرکان نوجوان و آرزومند ایشان را، به بهانه های تحت پوشش رأفت اسلامی قرار دادن، زیر چتر حمایت خویش گرفتند. آرام آرام از اینها جوانک های شیک و تازه به دوران رسیده را ساختند؛ که زیر دست نوکران مزدور اژدهای آتشناک حکومت اسلامی ، برای مقاصد خاص خودشان تربیت نموده و آموزش داده بودند!

آنها را ظاهرا به بازار تجارت داخلی وارد کردند؛ اما در باطن به ایشان همراهی های فکری و مالی نمودند؛ تا بتوانند در کشورهای دیگر نیز به فعالیت های اقتصادی پرداخته، و با شرکتهائی که اهل معاملات مخفی و سودجوئی بیشتری هم بودند؛ به خرید و فروش کالاهائی که بر اساس قطعنامه ها مورد تحریم واقع شده بودند بپردازند و با این روش به دور زدن تحریمها مبادرت بکنند!

از جمله این آقایانی که خود دولت رند و حکومت ننگین اسلامی، به ایشان پر و بال رخنه کردن در بازارهای داخلی و خارجی را داد؛ و آنها را به انجام دادن معاملات میلیاردی وا داشت؛ جوانک هائی مانند بابک زنجانی درون ایران، و رضا ضراب تاجر جوان ایرانی الاصل در ترکیه، که ضمن خرید و فروش طلا مشغول پولشوئی به نفع جمهوری اسلامی، و دور زدن تحریمها می باشد هستند. اگر به سبک دوگانه کار این دو جوان توجه بشود؛ قابل ملاحظه است که بابک زنجانی متخصص دلالی جهت خرید و فروش نفت، و انجام کار واسطه گری میان برخی از شرکت های دولتی جمهوری اسلامی و دیگر کشورها به ویژه ممالک آسیائی است. اما رضا ضراب که به اتفاق سلیمان اصلان مدیرعامل هالک بانک ترکیه، برای حکومت اسلامی در جهت دور زدن تحریمها، با گرفتن رشوه های کلان پولشوئی می کند می باشد. در حقیقت این سه عنصر( حاکمیت اسلامی، بابک زنجانی و رضا ضراب ) بسیار محترمانه!! به همدیگر منافع کلانی رسانده اند؛ ولی به تحریم کنندگان جمهوری اسلامی، زیر چتر معاملات شخصی خودشان رکب زده و سرشان را کلاه گذاشته اند!

در این میانه رضا ضراب که در ترکیه است، نسبت به بابک زنجانی وضعیت نسبتا بهتری دارد. چرا که لو رفتن این موضوع برای سران پول پرست جمهوری اسلامی ننگی را به بار آورده؛ که جهت پاک نمودن این لکه بدنامی از چهره پلید خویش، ناچار به انجام دادن دو کار است. یا این افراد را سر به نیست کند؛ یا آنها را دستگیر نموده و به زندان بیندازد. تا باز هم با پرداخت نمودن رشوه های بسیار به آنها، ایشان را وا بدارد که نزد خبرگزاری های بین المللی، همه آنچه را که علیه رژیم آخوندی، و ماجرای همکاری شان با یکدیگر برای دور زدن تحریمها عنوان نموده اند؛ را تکذیب بکنند و بار سنگین انجام گرفتن همه این تخلفات را بر گردن خودشان بیندازند!

با این کار، آخوندها از مظان اتهام خارج می شوند؛ جوانک های میلیاردر هم، به جای زندان اوین در هتل اوین جا خوش خواهند کرد. هر وقت هم که آبها از آسیاب افتاد، بی خبر از چشم خبرنگاران، زندانهای شیک و راحت شان را ترک بگویند و به سر خانه و زندگی خویش بروند. با این تفاوت که رضا ضراب نسبت به بابک زنجانی، از مصونیت بیشتری برخوردار است؛ چون در ترکیه زندگی می کند و به سبب ماجرای همکاری وی با سلیمان اصلان مدیرعامل هالک بانک ترکیه، باید در همانجا به پرونده او رسیدگی بشود. اگر اینطور نبود، برای او فراق همسر زیبای هنرمندش قابل تحمل نبود!!

زمستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

مقاله قبلیآيا فلسطين و اسرائيل ياد خواهند گرفت در كنار هم مسالمت آميز زندگي كنند! انتخاب با آن هاست
مقاله بعدیبیماری قلبی ناشی از خون‌ریزی داخلی یک درویش زندانی در پی ممانعت مسوولان قضایی و امنیتی از اعزام وی به بیمارستان
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.