کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست!

0
244

نقطه ضعف های آدمهای این جهان، چون جلوه ظاهری ندارند؛ و در لابلای کنش های آنها مستتر هستند؛ به وسیله چشم سر قابل مشاهده نیستند. اما از نوع رفتاری که نسبت به محیط اطراف خودشان، و نسبت به کسانی که با آنها مراوده و مماشات دارند انجام می دهند؛ به راحتی می توان فهمید، که در چه زمینه ای و در مورد چه کاری که از دیگران سر بزند از خودشان نقطه ضعف نشان می دهند؟!

چگونگی صحیح یا نادرست بودن، آنچه که آنان(کسانی که در مورد برخی از رفتار و کردار دیگران حساسیت نشان می دهند. و در برابر رخ داذن کار خاصی، یا سخن به جا یا نا به جائی که کسی می گوید؛ دارای نقاط ضعف می باشند.) و آن را در واکنش های خویش نسبت به دیگران ابراز می دارند؛ به هدف و منظوری که انجام دهنده ی یک کار، یا گوینده ی یک سخن مطرح می سازند بستگی دارد. چرا که عده ای با دانستن این مورد، که چه فردی در باره کدام حرف و عملی دارای حساسیت می باشد. مخصوصا آن مطلب را بیان می کنند؛ یا کار حساسیت برانگیز را انجام می دهند؛ تا خون آن افراد را به جوش بیاورند؛ و آنان را به اظهار واکنش وادار نمایند!

ما، یا دست کم بسیاری از ما، که از عمق فاجعه اشغال شدن مملکت باستانی مان آگاهی داریم. و از کسانی که چنین بلائی را بر سرمان آورده اند بیزاری می جوئیم. و همگی شان را به چشم دشمنان واقعی خود و میهن مان می بینیم(که بدون تردید چنین نیز هستند)؛ نسبت به هر چه که در رابطه با انقلاب شوم و ویرانگر آخوندی در کشورمان نقش مستقیم یا غیر مستقیم دارند؛ دارای حساسیت های بی شماری هستیم!

نوع چنین حساسیتی بسیار مثبت و منطقی است. زیرا از پایه میهن پرستی و عشق به زادبوم و احساس مسؤلیت مان، نسبت به هم میهنان خودمان برخاسته است. نمی توانیم آزار دیدن، اسارت کشیدن، بی پناه بودن، پرپر گشتن و تباه شدن آنها را ببینیم و هیچ واکنشی از خویش نشان ندهیم!

مگر یک ایرانی میهن پرست، یک ایرانی مسؤل، یک ایرانی اصیل، یک ایرانی شرافتمند، یک ایرانی حقیقت بین،و….. می تواند اینهمه ناملایمات را در میهن اش ببیند و هیچ نگوید؟ امروز پنج شنبه 22 بهمن 1394 خورشیدی، باز هم عده ای ایرانی نما، تعدادی ضد ایرانی، بسیاری از آخوند پرست ها، و کثیری از خائنان به کهندیار ایرانزمین، جهت نشان دادن میزان بلاهت و حماقت و نادانی و نوکرصفتی و ناانسان بودن خودشان، باری دیگر در میدان همیشه شهیاد تهران گرد آمده بودند؛ تا باز هم دشمنان کشورشان را تأیید بکنند؛ و اینهمه بی مسؤلیتی خویش را، در معرض تماشا و قضاوت جانیان قرار بدهند!

آنهائی که از حساسیت و نقطه ضعف بزرگ ما، که آزادی سرزمین اهورائی مان، و آسایش و آزادگی هم میهنان است؛ آگاه می باشند. همه ساله با به نمایش گذاشتن چنین مناظر حساسیت برانگیزی، خون هر ایرانی میهن پرستی را به جوش می آورند؛ و همه تلاش خود را به کار می گیرند؛ تا آنچه که از عذاب آسمانی و زمینی سراغ دارند را، بر ما و همه آنانی که دل در هوای ایران شان دارند آوار نمایند!

ای بدبخت که به دعوت آخوند پاسخ می دهی و رلی در به اجرا درآمدن این نمایشات بی پایه و اساس بر عهده می گیری؛ ای، آن به ظاهر ایرانی که افسار بی خردی خودت را به دست عده ای از دشمنان خود و سرزمین باستانی ات سپرده ای؛ ای گوسفند و مرغ عزا و عروسی(که در هر دو شرایط تو قربانی می گردی)؛ کمی به خودت بیا، یا از حضور این نامردمان در کشورت رضایت داری یا نه، چنانچه رضایتی در کار نیست(که نباید هم باشد)؛ یک بار، فقط یک بار پس از این سالهای حقارت بار، بعد از مکیده شدن همه خونی که در رگهایت داری، به سبب چپاول شدن آنهمه دارائی های ملی خودت و دیگران، یک بار در هیچ برنامه حکومت رسوای جمهوری پلید اسلامی شرکن نکن، اگر پیروز بشوی هزاران تهنیت بر تو و همراهان ات، اگر خدای نکرده شکست بخوری، بازتاب همان درگیری هائی که تو برای نجات دادن میهن ات با مشتی اشغالگر تازی پرست داری، سند افتخارت می گردد، تا میزان میهن پرستی و دشمن ستیزی خویش را به ساکنان همه دنیا اثبات نمائی!

اما، اما اگر ریگ هائی از خیانت و نادانی و بی مسؤلیتی و بیگانه پرستی و امثال اینها را در کفش های خودت داری؟ برو، برو همچنان به نوکری آخوند دل خوش دار، که تو لیاقت ات بیش از این نیست!

” دی، شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست”!

محترم مومنی

مقاله قبلیهشدار دو عضو ارشد مجلس نمایندگان درباره نگرانی‌ جامعه ایرانی آمریکا از قانون جدید ویزا
مقاله بعدیدرگیری مختلسان بیت‌المال هوادار رهبری با زندانیان سیاسی بند ۷ زندان اوین
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.