کدام جانی تر هستند ” گشت موتوری ” یا ” گروه های سیار امر به معروف و نهی از منکر” ؟!

0
351

جنایت، به هر طریقی که انجام بشود همواره جنایت است؛ و قاتل نیز، با هر شیوه ای که انسانی دیگر را بکشد؛ همیشه و در همه حال قاتل می باشد. حال اگر چندین جنایت در جاهائی پراکنده و دوراز همدیگر نیز رخ بدهند؛ تمام شان مفهومی مساوی با یکدیگر دارند؛ چون در این رابطه قتل کسی یا کشتاری که به شکل دسته جمعی اتفاق افتاده است؛ در ظاهر امر با هم تفاوت دارند؛ اما در باطن و به لحاظ معنا، همگی شان یکی هستند. قاتل نیز همین معنا را حفظ می کند، یعنی گرفتن جان یک شخص، یا تعدادی از آدمها قتل محسوب می شود؛ و عامل یا عوامل همگی آنها پیوسته قاتل نامیده خواهند شد!

دو مورد بالا مسائلی هستند که از بدو اشغال ایران، و تشکیل شدن حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی تا کنون، در تمام روزهای این سی و پنج سال رنج و الم برای مردمان ایران، چه در داخل کشور و یا چه در برون مرزهای میهن مان، به طور مستمر قتل هائی به وقوع پیوسته اند؛ که به لحاظ کثرت آنها، داشتن آمار صحیحی از آن بعید به نظر می رسد. اما جانیان قاتلی را نیز سراغ داریم، که هنرشان در ابراز توحشی ددمنشانه، بسیار زیادتر از جانیان بالفطره ای است؛ که جسم آدمها را می کشند و جان ایشان را می گیرند. چون تخصص این دسته از قاتلان، کشتن روح و روان مردم است؛ که صد پله از کشتار جسم یک فرد یا تعدادی از مردم، فجیع تر و خطرناک تر می باشد!

زیرا، کشتن روحیه یک انسان، و زایل نمودن فعالیت طبیعی روان وی، موردی است که در صورت به انجام رسیدن آن، فقط مردن و نبودن یک آدم، که مرد یا زن، کوچک یا بزرگ، پیر یا جوان باشد نیست. بلکه کشتار روحیه کل پیکره اجتماع است؛ که در اثر رخ دادن آن، در جامعه هزاران تزلزل اخلاقی و نابسامانی خانوادگی به وجود می آید؛ که آن مجموعه را به جامعه ای تبدیل می کند؛ که بافت اجتماعی آن گسسته و بی دوام باشد!

یکی از شقی ترین گروه هائی که درون حکومت جنایتکاران اسلامی تشکل یافته، و از دامان جمهوری پلید اسلامی به عرصه جامعه پیوسته است؛ گروه آدمکش و بی منطق ” انصار حزب الله ” به دبیرکلی فردی بی سواد و بی بهره از صفات انسانی، به نام عبدالمجید محتشم است. تاکنون موتورسوارهای وحشی یی که در خیابان های همه شهرهای کوچک و بزرگ ایران به ویژه درون پایتخت، از این سوی شهر به آن سوی آن می تاختند؛ تا دختران و زنان ایرانی را، به خاطر آشکار بودن چند تار موی آنان، و یا پوشیدن لباسی که رنگ و فرم آن مورد قبول مسؤلان واپسگرای حکومت متحجران نیست؛ مورد آزار قرار بدهند و به عناوین مختلف و به اشکال گوناگون، روح و روان این بخش از پیکره اجتماع میهن مان را، از ثبات و اعتدال خارج کنند؛ و چنانچه برخی از آنها دهان به اعراض بگشایند؛ ایشان را در نهایت بی احترامی دستگیر نموده و به دست دیگر برادران جنایت پیشه و جلادتر از خودشان، به دست افراد دیوخوی نیروی انتظامی بسپارند؛ تا بعد از صدها اهانت زبانی و آسیب روحی به این تعداد از زنان و دختران ایرانی، آنها را به بازداشتگاه خود بیندازند!

اگر خانواده این دستگیرشدگان، بیایند و با دادن تعهد اخلاقی و پرداختن وثیقه های سنگین مالی، آنها را از اسارت خارج کنند و با خود ببرند؛ در اثر آسیب شدیدی که به روح لطیف ایشان رسیده است؛ همچنان خودشان را محبوس می دانند، و قادر نیستند که به زندگی عادی گذشته خویش باز گردند. روح مرده و روان منفعل این دسته از افراد در میان ملت ایران، چنان دستخوش نابسامانی می شوند؛ که متأسفانه در بسیاری از موارد، هرگز به آرامش و سکون قبلی خویش باز نخواهند گشت!

از آنجائی که دست اندرکاران این رژیم ضدبشری در ایران، مدام در حال کشیدن زیرآب همدیگر می باشند؛ و نیز به آن خاطر که جبهه گیری های گروهی در میان این حرامیان رواج فراوانی یافته است؛ دیگر به مبارزات پشت پرده با یکدیگر قناعت نمی کنند؛ و به طور آشکارا به رقابت با همدیگر می پردازند. وزیر اطلاعات دولت کنونی جمهوری اسلامی اعلام نموده، که هرگونه فعالیتی از طریق گروه انصار حزب الله، به ویژه گشت های موتور سوار ایشان برای انجام دادن مأموریت های مبنی بر ارائه دادن اندرزهای ” امر به معروف و نهی از منکر ” ایشان به مردم، باید با مجوز رسمی وزارت اطلاعات کشور به انجام برسند؛ دبیرکل انصار حزب الله، عبدالمجید محتشم، به خبرگزاری ها اعلام نموده؛ که از این پس ” گشت موتورسوار ” نخواهیم داشت؛ و به جای آنها ” گروه های سیار امر به معروف و نهی از منکر” برای انجام دادن چنین مأموریت هائی به داخل شهرها اعزام خواهند شد!

به هر تقدیر، درجه وقاحت در جسم و جان و روح و روان این جنایتکاران به حدی رسیده است؛ که حتی یک سلول از مغز پریشان آنها، به هیچوجه کوچکترین تمایلی برای انسان شدن و انسان ماندن ندارند؛ هرگاه که باید مسأله ای از مشکلات فراوان اجتماع را حل بکنند؛ چون تهی مغز و عاری از خصائل انسانی اند؛ نه آنکه به حل نمودن آن اقدام نمی کنند؛ بلکه به راحتی صورت مسأله را هم پاک کرده و بی اعتبار می کنند!

برای چنین مغزهای معیوبی، ” گشت موتورسوار ” و ” گروه سیار امر به معروف و نهی از منکر ” مأموران کاردان آنها هستند؛ که به وظیفه شان به خوبی عمل می کنند. اما برای ما و هم میهنان ما، اینها همگی جانیانی وحشی می باشند؛ که هیچ کاری به اندازه کشتار آدمها، اشتهای سیری ناپذیر قاتل بودن ایشان را ارضاء نمی نماید!

محترم مومنی

مقاله قبلیدر روز دوم تجمع، ۱۰۰ درویش دیگر به جمع دراویش بازداشتی اضافه شد
مقاله بعدیتخریب جنگل‌ و فروش زمین به مردم توسط «بسیجیان» در نیمه شب
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.