کدام آبان ؟ آبان ۹۸ و رسوائی رژیم بیدادگر آخوندی!! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
108

در طول عمر چندین هزار ساله میهن باستانی مان ، هزاران بار آبان های متعدد تکرار شده اند. اما همگی شان دارای ویژگی خاصی که آبان ۹۸ در بر داشت نبوده اند. در آبانماه سال گذشته( ۱۳۹۸ خورشیدی ) ، در جریان یک تظاهرات اعتراضی سراسری در بیش از پنجاه و چهار شهرستان میهن مان، چندین تن(صد و شصت و هشت تن) از بهترین فرزندان این آب و خاک، یا درون همان راهپیمائی های تاریخی، به دست دژخیمان جمهوری ننگین اسلامی کشته شدند؛ و یا در همان روز های پس از تظاهرات مردمی، به وسیله نیروهای انتظامی و امنیتی و حتی « آتش به اختیار » های وحشی خامنه ای، دستگیر و بازداشت گشتند(به گفته مسؤلان رژیم خونخوار آخوندی ۱۵۰۰تن، ولی طبق گزارشات منابع بین المللی، نزدیک به سه هزار تن) دستگیر گشته اند. برخی شان هم به مرور زمان، توسط نیروهای ویژه وزارت اطلاعات جمهوری همواره ننگین دامان اسلامی، دستگیر گردیدند و به مکان های نامعلوم برده شدند!

پس از مدتی هم مشخص گردید؛ که آن مفقود شدگان، درون اسارتگاه های متعدد رژیم در همه جای ایران اسیر و زندانی دژخیمان و جلادان حاکمیت پلید اسلامی می باشند. بعد از مدت زمان مشخصی هم، تعدادی شان به مرور به دست ماموران ناانسان و کادر شاغل در شکنجه گاه های این حاکمیت استبدادی اعدام گردیدند!

برخی شان نیز در همان روزهای برپائی اعتراضات مسالمت آمیز مردمی، درون همان خیابان های مملو از معترضان، چنان مورد حملات وحشیانه جلادان حکومتی قرار گرفتند؛ که سرهای مملو از افکار میهن پرستانه شان متلاشی شدند؛ و جان های گرانقدرشان نیز، از کالبد نازنین ایشان خارج شدند و به سوی جان و جهان آفرین شتافتند!

بعضی شان هم، در اثر شکنجه های جسمی و روحی درون سلول های وحشت آفرین انفرادی زندان های مخوف رژیم اشغالگر، در زندان های متعدد آخوندهای جنایت پیشه جان باختند؛ و یا بدون برگزاری حتی یک محاکمه عادلانه به اعدام محکوم شدند؛ و به جوخه های دار در محوطه زندان هائی که در آنجا در اسارت به سر می بردند آویخته شدند و جان باختند!

حکومتی به اصطلاح انقلابی و اسلامی، که قاضی ارشد و دادستان کل آن ( قاضی سعید مرتضوی جنایتکار ) ، بعد از به قتل رساندن خبرنگار ایرانی – کانادائی، شادروان بانو زهرا(زیبا) کاظمی، که در اثر ضربات شدید پوتین های متعفن این فرد جنایتکار و یک شبه قاضی شده، دچار صدمات شدیدی گردید؛ و بر روی پله های همان عمارت محل استقرار سعید مرتضوی قاتل، در همان مکان به قتل رسید و جان باخت!

موقعی هم که سران تبهکار رژیم قاتل پرور آخوندی، وی را به گونه ظاهری و فورمالیته، جهت محاکمه در اختیار منابع دادگستری و قوه قضائیه، در یک جلسه غیر علنی و صوری قرار دادند تا محاکمه بشود. او را برای قتل عمدی که انجام داده بود. فقط به گذراندن دو هفته زندان ( بهتر است بخوانید « هتل زندان » ) و پرداختن مبلغ « دیه » بسیار اندکی( آن هم نه به بازماندگان مقتول ) بلکه به دادگستری خودشان محکوم کردند. سپس از سوی ریاست جمهوری وقت، به سرپرستی سازمان کل بیمه های اجتماعی نیز منصوب گردید!

اما اکنون، دختر جوانی را که به حجاب اجباری از سوی حاکمیت اشغالگر و جانی پرور آخوندی اعتراض می کند. به بیست و چهارسال زندان محکوم نموده اند؛ و جوانان میهن پرستی را، که در آن تظاهرات شرکت کرده بودند. کشتند و خانواده های بسیاری را سوگوار نمودند؛ و ماجرای شرارت بی حد و اندازه حاکمان ددمنش جمهوری پلید اسلامی، در باره معترضان آبان ۹۸ هم که به اختصار در بالای همین متن گنجانده شده است!

یک سال پس از سرکوب خونبار اعتراضات مردمی در آبان ۱۳۹۸ خورشیدی، خانواده های بعضی از این جانباختگان، در گفت و گوهای جداگانه با برخی از رسانه های اجتماعی، به نکاتی اشاره کرده اند؛ که حاکی از تهدیدها و سخت گیری های مسؤلان جنایتکار رژیم آخوندی نسبت به ایشان بوده است. این خانواده ها گفته اند: از سوی حاکمیت با ما تماس گرفته و به ما گفته شده، با هیچ رسانه ای مصاحبه نمی کنید؛ و چنانچه ناگزیر به آن بودید. به جزئیات کم ترین اشاره ای ننمائید!

شهریار ایرانزمین اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی سوم نیز، در توئیتی که اخیرا به همین مناسبت منتشر نموده اند نوشته اند: « فرقه تبهکار در آبان ۹۸، خیزش سراسری ایرانیان را، به وحشیانه ترین شکل سرکوب کرد. اما پس از گذشتن یک سال، آبان ادامه دارد؛ و ملت ایران پیروز نهائی این نبرد خواهد بود. ما ایران را پس می گیریم؛ و تا همیشه، یاد جان های شجاعی را که ضحاک زمانه از ما گرفت زنده نگاه خواهیم داشت. » !

سرکوب خونبار اعتراضات مردمی در آبان ۱۳۹۸خورشیدی را، می توان اینگونه روزشمار نمود:

اعتراضات مردم ایران، پس از گران شدن بنزین از لیتری هزار تومان به سه هزار تومان، از جمعه شب روز بیست و چهارم آبان در چندین شهر کشورمان، از جمله مشهد، تهران، اهواز، خرمشهر و بهبهان آغاز شد. تلویزیون حکومتی از صبح همان روز، گران شدن و افزایش سه برابری قیمت بنزین را اعلام کرده بود!

اعتراضات مردمی در نخستین ساعات آن به طور آرام برگزار شد؛ و مردم از شهرهائی مانند تهران ، شیراز ، مشهد ، تبریز و اصفهان، با خاموش کردن خودروهای خویش شعار می دادند: « پول نفت گم شده، خرج فلسطین شده » ، « مرگ بر گرانی » ، و به این ترتیب به گران شدن بنزین اعتراض کردند. اما با سرکوب شدید نیروهای انتظامی و نیروهای امنیتی مواجه شدند؛ و این نیروهای اهریمنی به شدت به آنان حمله نمودند!

گزارش هائی از حمله های نیروهای امنیتی به تظاهر کنندگان، از جمله در شهرهای سیرجان، شهر قدس و بهبهان، در اعتراضات جمعه شب و روز شنبه از سوی رسانه ها منتشر شد. در پی حملات نیروی انتظامی به معترضان، مردم هم متقابلا چند خودروی پلیس را واژگون کردند؛ و چند بانک نیز توسط آنان به آتش کشیده شد!

با آنکه هنوز مشخص نگشته بود؛ که چه کسانی خودروهای نیروهای انتظامی را واژگون کرده بودند؛ و چند بانک را به آتش کشیدند. اما در همان روزهای نخست، رسانه های مزدور رژیم اهریمنی اسلامی، سرکوب شدن های خونین آن اعتراضات را رها نمودند؛ و با پرداختن به جریان واژگون گشتن خودروهای پلیس وحشی جمهوری پلید اسلامی، و به آتش کشیده شدن چند بانک در کشور، شروع کردند به سیاه نمائی در باره مردم، در ارتباط با این جریان ها، که به نوعی تنها ابزار مردم جهت فرو نشاندن غضب شان علیه ظلم و ستم مسؤلان جنایتکار و ماموران مزدور آنان بود!

بدیهی است که با تمامی شرارت هائی که نسبت به مردم بی دفاع انجام دادند؛ و ایشان را کشتند و زندانی و اسیر نمودند. پیروز نهائی در این رستاخیز چند روزه مردم ایران، علیه جبر و شقاوت رژیم حاکم بر کشورشان، همین مردم بی پناه ایران بوده و هستند؛ که در اثر کشته شدن و زندانی گردیدن عزیزان شان، تا زنده اند در غم چنین مصیبت های برخاسته از ستمگری های دست اندرکاران جمهوری قساوت پیشه ملاهای مزدور اهریمن، گرفتار اندوه و حزن دایمی گشته اند. زیرا، شاید که برخی از هم میهنانی که در این جریان دچار هیچگونه مشکلی نگشته اند. به این موضوع به همان شدت سال پیش توجه نداشته باشند. اما هستند کسانی از هم میهنان ژرف نگری که می دانند. در آن جریان حق طلبانه ایرانیان معترض، چه فرزندان دلاوری از این سرزمین باستانی و همواره پر حادثه، در این رابطه از جان گرامی شان گذشتند. تا با باختن آن، به سران خودکامه جمهوری ننگین آخوندی بفهمانند؛ که سیاوش ها و مازیارها و بیژن ها، فقط مربوط به زمان پیشینیان ما نبوده و نیستند. بلکه در همین زمانه نیز، دلاور زنان و دلیر مردان این کهندیار، از گرامی ترین و ارزشمندترین سرمایه ای که آفریدگارشان به آنان ارمغان نموده، از جان شان می گذرند. تا به هم میهنان خویش و نیز سایر ملل جهان نشان بدهند:

« ایرانی می جنگد، می میرد، اما هرگز ذلت نمی پذیرد. » !

آن هم ذلت اسیر بودن در چنگال کرکس های وحشی رژیم منفور اسلامی، که از درندگی و شقاوت پیشگی شان همین بس، که فرزندان و عزیز کرده های خودشان را، در بهترین شرایط ممکن قرار می دهند. اما عزیزان همین مردم ستمدیده را، در چنین شرایط سخت و ناهمواری، دچار بدترین مسائل و مشکلات روزانه می نمایند. البته، از دیو و دد جز این هم انتظاری نمی رود!

« دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست »!

محترم مومنی

مقاله قبلیمکرون به رهبران مسلمانان فرانسه برای پذیرش ‘ارزش‌های جمهوری’ ضرب‌الاجل داد
مقاله بعدیالیوت آبرامز: رژیم جمهوری اسلامی ارتباطی قوی با سازمان القاعده دارد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.