ما چقدر زودباور بودیم و خودمان نمی دانستیم؟! محترم مومنی روحی

0
255

معمولا آدمی بیش از عیب هائی که دارد؛ از خوبی های خودش با خبر است. و در موقعیت های ضروری، نقاط مثبت وجود اش را به رخ دیگران هم می کشد. اما هیچگاه، از عیب ها و هنرهای نداشته خویش به دیگران چیزی نمی گوید!

هر چند که بررسی کردن کارنامه روزانه نزد همگان در ایران، هیچگونه نماد عملی نداشته و ندارد. اما هستند کسانی که در سرشت خود، به این مهم دست یافته اند؛ که همه شب پیش از رفتن به بستر خواب، یک بار مروری به آنچه که در طول همان روز انجام داده اند داشته باشند. تا چنانچه اشتباهی از ایشان سر زده است؛ را دقت کنند که در روزهای بعد دوباره به تکرار آن نپردازند!
یکی از روش های بد و زیان آور نزد برخی از مردمان جهان این است؛ که در رابطه با هر امری ساده انگار و زودباور باشند. همین عیب بزرگ موجب گشت؛ که بی شمارانی از ملت ایران، در سال شوم و ایران برباد ده ۱۳۵۷ خورشیدی، تمام سخنان دشمنان کشورشان را به آسانی بپذیرند؛ و فریب مشتی آخوند متحجر و چپی های ضد ایران و ایرانی را بخورند؛ و با ریختن به خیابان های مملکت، به مخالفت با ادامه حضور حکومت پادشاهی پهلوی مشغول گردند!

در این مورد به چنان مسیر اشتباهی گام نهادند؛ که حتی نفهمیدند از جانب چه کسانی به چنین کاری شورانده شده اند؟ یا چرا با دیدن صد نفر شارلان و نادان و دروغپرداز در محله شان، آنها نیز از ادامه دادن به کاری که در آن لحظه و در آن خیابان مشغول بودند دست بکشند؛ و خودشان را در صف تظاهر کنندگان بلاهت پیشه علیه حکومت پادشاه همیشه سرفراز ایرانزمین، اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی قرار بدهند!

عده ای از همین مردم که باهوش تر و داناتر بودند؛ در همان ماه های نخست برپائی انقلاب سیاه و شوم اسلامی در کشورشان، به این حقیقت تلخ پی بردند؛ که چگونه در کمال ساده انگاری و زودباوری خویش، یک ایران آکنده از همه بهترین ها را، به مملکتی افتاده در آتش حاکمیت پلید اسلامی بدل ساخته اند؟ خود و هم میهنان شان را، با چنین اشتباه بزرگی که مرتکب شده بودند. درون آشوب مسابقه رندان و نامردمان، جهت چپاول دارائی و هست و نیست ملک و ملت، دچار سرگردانی و ناامیدی نمودند!
پی بردن به چنین واقعیت تلخی مشکل و نشدنی نیست. زیرا « چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است؟» چون همه می توانیم با مشاهده شوربختی هائی که بر سر ما و میهن مان آمده دریابیم؛ که این بلای آسمانی و زمینی را همین مورد زودباوری و نادانی بر سر ملت ایران آورده است. اکنون که بی آبروئی و نهاده شدن همه صفت های زشت و غیر انسانی بر ما، دامان همگی مان را، به بدنامی ملتی تروریست و واپسگرا آلوده ساخته اند. می بایست به خود آئیم؛ و یک بار دیگر پرونده عملکرد خویش را بازخوانی و تصحیح نمائیم!

چند هفته ای می گذرد، که موجودی شارلاتان و موذی از ایادی رژیم منفور آخوندی در ایران، دکتر…. محمود احمدی نژاد، به فرمان اربابان ریاکار و نیرنگباز خود( خامنه ای و سپاه پاسداران ) ، بعضی از رسانه های فضای مجازی را، در اختیار خود و همدستان دروغگوی اش گرفته اند. تا با نمایش دادن اعلام مخالف شان با رئیس قوه قضائیه رژیم، باز هم مردم ایران را بفریبند. تا با مطرح کردن چنین موضوع از اساس غیر واقعی( مخالفت میان ایادی حکومت اشغالگرشان در ایران) ، ملت در حال بیدار شدن کشور را، سرگرم مطامع همیشگی خود نمایند. تا متوجه نشوند این بازی های خود رژیم است؛ که برای طول عمر حاکمیت اهریمنی اسلامی، و تثبیت کردن بقای جمهوری حیوانی شان در ایران است؛ که در سایه آن بتوانند انقلاب شیعه محور و منفور و ضد ایرانی و ضد بشری اسلامی شان را، به سراسر دنیا به ویژه به سرزمین های مسلمان نشین اهل تسنن صادر نمایند. چرا که به هر موردی آگاهی نداشته باشند؛ به این واقف هستند که آنچه باید از آن واهمه زیاد داشته باشند؛ کشورهای اروپائی و آمریکا نیستند. بلکه خود مردم جان به لب آمده ای هستند؛ که با حضور چنین نامردمانی در راس مدیریت کشورشان، که در اطراف خویش جز تباهی و فساد و بیچارگی و بدنامی وجود ندارد. جهت سرنگونی آن به پا خیزند و قیام نمایند!

اتفاقا همانطوری که برنامه ریزی کرده و حدس زده بودند؛ با پرداختن به این دروغ آشکار( وجود اختلاف میان سردمداران رژیم مفلوک شان) به آسانی می توانند؛ مردم ایران را، نه فقط در کشور، بلکه در همه دنیا بدین امر مشغول بدارند. تا که وقت و حوصله کافی نداشته باشند؛ که به بقیه نقاط ضعف و کردار اشتباه و برنامه و عملکرد آکنده از غلط سران جنایتکار حاکمیت نابخردانه ایشان پی ببرند!
آیا هرگز در مخیله تان می گنجید؛ که فرد ناچیز و بی هنر و غیر قابل قبولی مانند محمود احمدی نژاد، که اگر هر چه را نداند به این امر آگاهی کامل دارد. که صادق آملی لاریجانی ریاست قوه قضائیه رژیم، یکی از محبوب ترین مسؤلان تراز اول جمهوری آخوندی، از دیدگاه رهبر و اربابان او در سپاه می باشد!
بنابراین اگر صدها مدرک هم در مخفی گاه خویش جهت رسوا کردن لاریجانی ها گرد آورده باشد؟ آنها را رو نمی کند و برای روز مبادای خودش محفوظ می دارد!
خواجه عبداله انصاری: « پروردگارا، آنانی را که عقل دادی چه ندادی؟ و آنانی را که عقل ندادی، چه دادی؟ » !
محترم مومنی

مقاله قبلیزندگی روی زمین دست‌کم 3.5 میلیارد سال قبل آغاز شده است
مقاله بعدیحمید بقایی به ۶۳ سال زندان محکوم شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.