چرا من ؟ چرا شما؟!

0
132

 دوستان عزیز و هم میهنان گرامی من در فیسبوک، مدتهای مدیدی می گذرد، که احساس وظیفه می کنم، تا مطلب زیر را برای آگاهی شما گرامیان بنویسم( اگر چه که خود من بدون تردید به زیادتر آگاهی یافتن نیاز بیشتری دارم)؛ اما به مصداق ضرب المثل معروف خودمان که می گوید: ” هر سری فکری تازه دارد ” من نیز هر از چند گاهی، به خودم اجازه می دهم، تا آنچه را که در زندگی شصت و هفت ساله ام، از این جهان بی مقدار فناپذیر، و این روزگار جفاکار آموخته ام؛ به دیگران نیز منتقل بکنم. لازم به بیان است، که این نوشتار کوتاه، نه فقط برای اطلاع شما عزیزان می باشد؛ بلکه بیشتر پاسخی است به کسانی که از دریچه کم بین، و نگاه کوته فکرانه خودشان، در این زمان اندکی که از دوستی ایشان با بقیه در رسانه فراگیر فیسبوک می گذرد؛ جز به آزردن آنها نپرداخته اند!

 البته سن و تجربیات من، از آن حدی که بخواهم نسبت به کنش های نابخردانه این دسته از افراد کم تجربه یا خودبین، واکنشی نشان بدهم گذشته است. اما تردیدی ندارم که این کار( جواب دادن به برخی از افرادی که ناپختگی می کنند؛ و به بعضی از کسانی مانند من، که آنها را لایق مراوده های پیاپی نمی دانند بی حرمتی می نمایند)؛ با این امید، که پاسخ من به چنین افرادی که بیش از اظهار دوستی، خنجر دشمنی و بی مهری با دیگران را در دست گرفته اند؛

 مورد تأیید و خواست و نظر تعداد زیادی از شما دوستان ارجمند، همفکران گرامی، هموندان و همرزمان محترم، و سایر هم میهنان بدون غرض و مرض همگی ما نیز باشد؛ که احتمالا بسان من چوب چنین دوستی های متظاهرانه ای را خورده اند!

 از همان اوان عضویتم در فیسبوک، که توسط یکی از دوستان میهن پرستم انجام شد و برایم ایمیل فرستاد که صفحه ای برای من در این رسانه گشوده است؛ هر از چند گاهی بعضی از هم میهنانی که مرا به دوستی برگزیده بودند؛ یادداشت های خصوصی برایم می فرستادند، و در مورد برخی از دوستان مشترکی که در لیست فهرست اسامی دوستان همدیگر داشتیم؛ تذکرات و هشدار مهرورزانه ای را به من می دادند، و نیز خاطر نشان می کردند، که با این یا آن نام( که اجازه بدهید من به دلیل حفظ حرمت شخصیت ایشان < اگر آن شخصیت مورد نظر را داشته باشند؟ > اسمی از آنها نبرم)؛ اینچنان و آنچنان هستند! با رژیم جنایتکار آخوندی همکاری می کنند!! از دشمنان جدی آزادیخواهان ایرانی می باشند!!! و ….. و بسیاری دیگر از مواردی که در اکثریت مواقع حق با دوستان تذکر دهنده نیز بود؛ از میان لیستم حذف نمایم.

اما من به سبب یک دلیل مهم، که نزد خودم از اهمیت زیادی برخوردار می باشد؛ نام آنها را از فهرست اسامی دوستانم برنداشته، و اجازه دادم که همچنان در دوستی با آنها ثابت قدم باقی بمانم. دلیلی که جهت این امر در ذهن خویش داشته و همچنان نیز دارم؛ این است که اولا طرد نمودن آنها، ضمن آن که کاری را از پیش نمی برد؛ چون اهل تمیز دادن و اندیشیدن نیستند، فرصت درک واقعیاتی که مطرح می شوند را هم از ایشان خواهد گرفت؛ چه بسا اگر همچنان در میان دوستان من یا دیگران باقی بمانند؟ امکان اینکه از پست های ارسالی دوستان خوب و میهن پرست من، راه توشه ای به دست بیاورند، و به لحاظ فکری بتوانند رشدی داشته باشند؛ و با انتخاب نمودن موضوعات مطرح شده در وال من و دوستانم، بتوانند در اندازه بضاعت فکری خودشان، و نیز درک خویش از مطالبی که در آن گذاشته می شوند؛ بر مقدار آگاهی و بینش های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی خویش بیفزایند.

 از آغاز سال 1352 تا پایان 1373 خورشیدی، بیش از هزار سخنرانی تربیتی برای خانواده های دانش آموزان و دانشجویانی که اولیا و مربیان مدارس تهران و دانشگاه آزاد آنها را ترتیب می دادند؛ دیدگاههای علمی و روانشناختی و پرورشی ام را برای شنوندگانم مطالب خودم بیان می نمودم. گاهی هنگام دعوت نمودن از من، مدیر یک مدرسه یادآوری می نمود، احتمال دارد که همه دعوت شدگان به این مراسم نیایند؛ به او پاسخ می دادم، هیچ تفاوتی نمی کند، همین که فقط یک نفر از آنها بتواند در این نشست راه توشه ای برای خودش بیابد و از اینجا برود برای من کفایت می کند. اکنون در ارتباط با مقوله بالا، همین نظر در رابطه با دوستان جفاکار فیسبوکی دارم. همین که یک نفر از ایشان بتواند از یک یا چند واژه و جمله مطالب من سودی ببرد؛ برای من کفایت می کند و مزد تلاش بی وقفه ام را خواهم گرفت!

 اکنون در اینجا روی سخنم به خائمها و آقایان ( ش ف ، الف ی ، س الف ، ش الف ، م ر ، ک ب ، ح ل ، ز ل و…… ) بسیاری دیگر از دوستانی است؛ که همواره یادداشت خصوصی می فرستند و به بدگوئی از دیگران می پردازند؛ یا ایرادهای بنی اسرائیلی می گیرند است. یکی از ایشان برایم نوشته: ” چه لزومی دارد که شما در هر زمینه ای اظهار نظر می کنید؟ ” دوشیزه یا بانو ش ف نازنین، اگر شما هم در سن یازده سالگی تان اولین نوشته طولانی تان در دو نشریه کشورتان منتشر می شد؛ اگر شما هم چهل تا پنجاه سال در مسائل مربوط به تعلیم و تربیت تجربه کاری داشتید؛ اگر شما هم مقالات و اشعارتان در بعضی از وسائل ارتباط جمعی و رسانه های گروهی انتشار می یافت؛ اگر شما نیز…… اینگونه بودید؟ به خودتان حق می دادید بخش هائی از تجربیات خودتان را با دیگران قسمت کنید. به شما و سایر عزیزانی که مایل نیستند نوشته ای از من را در فیسبوک ببینند و بخوانند، توصیه می کنم که هر چه سریع تر محبت نموده و نام مرا از میان اسامی دوستان خویش حذف نمایند. و در نهایت بزرگواری توجه داشته باشند که از این پس، با ارسال پیامهای خصوصی از این فرد و آن شخص بدگوئی ننمایند. در فرهنگ طرز تفکر من نیست که رشته دوستی ها پاره بکنم؛ بنابراین خودتان به آرمان خویش لباس تحقق بپوشانید.

پائیز 2572 آریائی هلند

محترم مومنی

مقاله قبلینامه پنجاه زندانی سیاسی، عقیدتی زندان رجایی شهر به روحانی: جان ما در خطر است
مقاله بعدیتا كنفرانس ژنو 2 چه بايد كرد؛ نبرد با التزام به انسانيت
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.