چرا دیگر بنی آدم ها اعضای یک پیکر نیستند؟!

0
237

شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی سروده بود: ” بنی آدم اعضای یک پبکرند *** که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار *** دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی *** نشاید که نامت نهند آدمی “!

پاسخ پرسش بالا، در همین سه بیت شعری، که از یکی از معروف ترین مثنوی های این شاعر خوش قریحه زبان پارسی انتخاب کرده ام نهفته است. ” گوهر ” که در لغت به معنای ذات و جوهره وجود آدمی است؛ نزد مردم جهان و محتوای خصوصیات آفرینش ایشان یکسان و شبیه به همدیگر است. به گونه ای که در نگرش نخستین، و با توجه به ویژگی های ساختار موجودیت آدمها در خلقت ایشان، در برخی از موارد مشترکاتی با همدیگر داشتند؛ و بعضی از آنها هنوز هم در خوی و سرشت شان، شباهت های ملموسی به همدیگر دارند. اما در این دوره و زمانه، مشترکات و شباهت های قدیمی آنان، دیگر به هیچوجه یکی نیستند؛ بلکه به خاطر سازش بیشتر ایشان با محیطی که در آن زندگی می کنند. تفاوت های گوهر وجود شان، در تعداد و انواع گونه های آن فراوان تر هم شده اند!

گوهر وجود بنی بشر، بخصوص در سرزمین اهورائی ما و در میان ساکنان پاکنژاد آریائی ایرانزمین، هنگامی خالص و ناب و یکی بود؛ که اگر آقای ایکس، از آقای ایگرگ پولی یا چیزی دیگر را قرض می گرفت؛ جهت به موقع پرداختن و بازپس دادن آن مبلغ و یا آنچه که به امانت گرفته بوده به وام دهنده، یک تار موی سبیل خودش را نزد او به امانت می گذاشت. زمانی هم که بدهی اش را پس می داد، طرف مقابل اش موی سبیل وی را به او باز می گرداند!

اما اکنون، بسان نوشیدن یک لیوان آب، مال دیگران را نه به صورت وام، بلکه به زور و با مکاری می گیرند؛ ناموس مردم را هم با دروغ و نیرنگ و تعدی می دزدند. آبرو و حیثیت آنان را، نزد آشنایان و دوستان و فامیل شان شان به تباهی می کشانند. و در کمال تأسف، هنوز هم نوای آدم بودن و انسانیت داشتن را نیز سر می دهند!

وقتی سعدی می گوید: ” تن آدمی شریف است، به جان آدمیت*** نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت ” اشاره آن بزرگوار به تن و جان یک آدم، صرف به کار بردن واژه ” تن ” جهت اشاره به جسم اوست؛ که در حقیقت آن را پوشش و لباس گوهر جان وی تلقی می کند؛ و زیبائی و کمال گوهر جان او را، ملاک آدمیت وی قرار می دهد. دریغ و درد، که آدمها اکنون فقط به زیبائی تن خویش می پردازند؛ و کمترین توجهی به درخشان تر نمودن گوهر جان خویش ندارند!

 با آنکه آدمی می تواند پژواک گوهر جان خویش را، در بازتاب های روانی کنش هائی که انجام می دهد؛ را ببیند و شناختی اجمالی از آن داشته باشد؛ و با آنکه از همه نقاط ضعف خودش باخبر می باشد؛ ولی کوچک ترین بهائی به نقصان های موجودیت اش نمی دهد؛ و با لاقیدی تمام به کارهائی که می کند ادامه می دهد!

 فردی می گفت: ” من پسرم را ” گرگ ” بزرگ کرده ام؛ تا در میان افراد اجتماع، از دیگران نخورد؛ و بتواند درون جامعه به راحتی گلیم اش را از آب بیرون بکشد. ” این روش و چنین دیدگاهی در باره تربیت کردن نسل جوان تر اجتماع چه معنائی دارد؟ اگر تمامی آدمها چنین طرز فکری داشته باشند؛ هیچ نیازی به کوشش جهت یافتن معنای ” گرگ ” تربیت کردن کودکان و نوجوانان خانواده ها نیست. زیرا در این مورد خاص، یک مساوی همه است و همه نیز همان یک می باشد. آنچه که گوهرهای وجود آدمها در هر اجتماعی را متغیر و متحول می نماید؛ نوع تربیتی است که در مورد آنها اعمال می شود. اگر من فرزندانم را ” گرگ ” بار بیاورم؛ بدیهی است که شما نیز چنین می کنید، و بقیه هم بدین منوال پیش می روند. تا گرگ من بره ی شما را، و گرگ شما بره ی مرا ندرند!

در بدو تولد گوهر وجود بیشتر انسانها یکی است. اما محیط جامعه ای که آنها در آن رشد می کنند؛ و به بلوغ جسمی و روحی و فکری و جنسی و روانی خویش می رسند؛ بسیار متفاوت و گونه گون است(چون به نسبت ” بره ها ” ی آن اجتماع، ” گرگ ” ها  هم درون شان هستند.) اگر فرزندان پدر و مادرهائی که به بلوغ های مورد نیاز یک انسان بالغ رسیده اند؛ ولی هنوز در همان دوران کودکی و نوجوانی شان زندگی می کنند. اگر فقط هیکل شان بزرگ شده ولی روح شان همچنان در وادی بدون بلوغ های فکری و جنسی و روانی ایشان درجا زده است. شما در این رابطه مسؤل هستید!

غیر از خصوصیات ژنتیکی عوامل تشکیل دهنده یک جنین در بطن یک مادر، عامل های دیگری هم در شکل گیری جسم و جان او دخالت دارند. اسپرم ها و تخمک هائی که در بدن مردان و زنان مضطرب و افسرده موجودیت می یابند؛ هر لحظه مورد تهاجم سیستم های عصبی آن افراد بیمار هستند. چنانچه این دو اسپرم و تخمک در فشار عصبی قرار گرفته شده، با هم یکی شوند و یک جنین را به وجود بیاورند؛ درون یک محیط جنینی ناسالم، که در بطن مادر همیشه نگران وی، جایگاه دنیای 9 ماهه او را به وجود آورده است؛ فردی موجودیت می یابد، که وقتی به این دنیا بیاید؛ از همان نخستین روزهای تولدش بیمار است. حال اگر این آدم بیمار زائیده شده، درون اجتماعی به سر ببرد؛ که باید در میان هزاران فرد بیمار مانند خودش، رشد کرده و بالغ گردد. آنگاه، آنها دیگر ” جان آدمیت ” در وجودشان نیست؛ و گوهر وجودشان جوهره ساختن پیکر یک جامعه سالم را ندارد!

اگر به هر دلیلی مضطرب و دائم نگران هستید؛ اگر فراموش کرده اید که از ته دل قهقه زدن چه بوده است؛ اگر به یاد نمی آورید که چه مدتی از ناآرام خوابیدن تان می گذرد؟ دور آرمان پدر یا مادر شدن تان خط قرمز بکشید. به دنیا آوردن چنین فرزندانی، در حکم جنایت است و خیانت به بشریت قلمداد می گردد!

بدیهی است زندگی کردن درون جامعه ای، که حاکمیت اش اهریمن باشد؛ و مدیران مسؤلش شیطان های مجسم، مردمان اش هم در اثر حضور یک قوم جانی و پست و قدرت پرست، انسانیت شان خدشه دار شده و گوهر وجودشان آسیب دیده است. و بنی آدم هائی هستند، که در اسارت آن شیاطین، درخشندگی گوهر وجودشان به تاراج رفته است!

 محترم مومنی

مقاله قبلی«عصبانی نیستم» بر پرده سینماهای امریکا
مقاله بعدیدستگیری مظنون به فعالیت تروریستی به یاری “سه قهرمان لایپزیگ”
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.