چرا دختران و زنان ایران و افغانستان خار چشم مسئولان این دو حکومت غیر قانونی هستند؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
291

بر باد رفتن وجهه شخصیتی « زن » در احکام اسلامی، و اینک در دو مملکت ایران و افغانستان، که با حاکمیت اشغالگران رژیم ستمکار ملاها در ایران، و حکومت موقت طالبان وحشی در افغانستان مدیریت می شوند. فقط یکی از جلوه های آئین اسلام ناب محمدی است؛ که از آغاز ظهور ننگین و عقب مانده اش، به عناوین مختلف به سرکوب زنان و دختران پرداخته، و از آنها شخصیتی در حد کنیزان و خدمه های جنسی به وجود آورده، و یا با ایجاد محدودیت های اجتماعی برای ایشان در همه زاویه های جوامع اسلامی، همواره « مردها » را جنس اول ( اعضاء بالاتر و مهتر و برتر اجتماع در جوامع ممالک اسلامی )، و در عوض « زنان » را، ( اعضاء کهتر و پائین تر در کشورشان ) دانسته اند؟ و بهای چندانی به این مهم ترین خلقت آفرینش در جهان هستی، که از سوی آفریدگار همه کائنات بر شمرده می شوند نداده اند؟!

البته آنچه که مسلم است، میان زنان و مردان جوامع مترقی دنیا اختلاف و تفاوت چندانی وجود خارجی ندارد؛ و فقط پیروان دگم و خشکه مقدس دین اسلام هستند؛ که اینگونه می اندیشند، و با چنین طرز تفکر خبیثانه ای، در مورد مادران و خواهران و همسران و دختران خویش قضاوت می کنند؛ و به این وجه بی خردانه و اهریمنانه تاکید دارند!

با روی کار آمدن حکومت منفور آخوندی در ایران، شاهد مظالمی که از طرف آنها نسبت به زنان ایرانزمین روا می داشتند بودیم. اکنون هم که طالبان وحشی عنان اختیار سرزمین افغانستان را بر عهده گرفته، و دولت موقت خودش را هم تشکیل داده است. در نخستین گامی که برای أغاز نمودن حاکمیت جاهلانه و مستبدانه خودشان در این سرزمین برداشته اند؛ زنگ شروع سال تحصیلی جدید در مدارس افغانستان را، در شرایطی به صدا در آورده اند؛ که حضور دانش آموزان دختر و آموزگاران و دبیران زن در این دیار را ممنوع اعلام نموده اند؛ و فرصت دانش اندوزی و خدمات فرهنگی را از ایشان گرفته اند!

نکته بدتر و نامردمی تر و وقیحانه تر این ماجرای تحقیرآمیز هم، واکنش نسبتا مثبت مدیران و مسئولان رژیم منحط آخوندی، مخصوصا سرمقاله نویس روزنامه منتسب به علی خامنه ای « جمهوری اسلامی » ، و نیز نمایندگان سودجو و دزد و بی خرد در مجلس ملاهای عقب افتاده رژیم جور و جهل و جنون حکومت روضه خوان ها در ایران، به این کردار زشت و بری از خرد جنایت پیشگان طالب بوده است؛ که آن را « جنبش اصیل منطقه » نامیده اند!

از طرف مسؤل دولت موقت طالبان در افغانستان، برای آغاز سال تحصیلی جدید بیانیه ای انتشار یافته، که در آن آموزگاران مرد و دانش آموزان پسر را، ملزم به شرکت در کلاس های درسی در امروز ۳۷ شهریور نموده اند. اما در ارتباط با وضعیت تحصیلی و شغلی دختران دانش آموز و دوشیزگان و بانوان آموزگار و دبیر در مدارس دخترانه در افغانستان در همین تاریخ، کم ترین اشاره ای نکرده است!

این که طالبان وحشی در مورد حضور یا عدم حضور دختران و زنان فرهنگی افغان، در مراکز آموزشی این سرزمین چگونه تصمیم بگیرند و به مرحله اجرا بگذارند؟ امری است که به ملت افغانستان مربوط می شود و آنان باید خودشان تکلیف خویش را با این ستمگران جانی روشن بکنند. ولی این مورد که دولتمردان حکومت ملاهای غاصب، و به ویژه نمایندگان نابخرد مردم ایران در مجلس آخوندی، این روش وحشیانه و ضدبشری طالبان را « جنبش اصیل منطقه » نامیده اند. حکایت از آن دارد؛ که جنایتکاران حکومت ننگین آخوندی در ایران نیز، با پیروی کردن از شاگردان جنایت پیشه خودشان( طالیان ) ، اگر نه به این زودی ها، بلکه در آینده ای نه چندان دور، به این امر خواهند پرداخت؛ و با ممنوع نمودن حضور دختران و زنان ایرانی در مراکز فرهنگی کشور ، گوی سبقت در نامردمی بودن را از دست نشاندگان خودشان خواهند ربود!

مگر آنکه ملت ایران هر چه زودتر، در این باره به یک اقدام انقلابی کارساز بپردازند؛ و دست این تهی مغزان بی خرد و قدرت پرست و جانی را، از کهندیار باستانی خود کوتاه گردانند. زیرا چنانچه سران خودکامه و دزد و ستمگر این حاکمیت استبدادی، همچنان در میهن شان در قدرت اهریمنی خویش باقی بمانند؟ در مزدوری اهریمن و جنایت علیه بشریت، هزاران پله از طالبان وحشی پیش تر خواهند رفت؛ و نه فقط مردم ایران را به فرجامی سخت و غیر قابل تحمل سوق خواهند داد. بلکه این سرزمین اهورائی را، که در ایران باستان دارنده نخستین رزمندگان و سپاهیان دلاور زنان در عرصه تاریخ بوده اند. را هم، تکه تکه خواهند نمود؛ و هر یک از این چپاولگران خون آشام در یک منطقه مستقل به حکمرانی خواهند پرداخت؛ و در چنان شرایطی، نه فقط نامی از ایران و ایرانی بر جا نخواهد ماند. بلکه روزگار ساکنان هر یک از مناطق تقسیم شده نیز، هرگز رنگ آیایش را در زندگانی آخوند زده خویش نخواهند دید!

و…… صد البته در آن موقعیت خطیر، هر از چند گاهی، یکی از ممالک مقتدر گیتی، جهت بهره برداری از نعمت های بی نظیر و گرانبهای موجود در هر یک از این مناطق چندگانه کوچک خواهند تازید. تا پیش از دیگر قدرت پرستان و مال اندوزان در دنیا، خودشان را به تکه ای از این سرزمین متلاشی شده به دست آخوندهای متجاوز و ستم پیشه برسانند. تا زودتر از رقیبان بین المللی خویش، هست و نیست ملتی متفرق و بی اختیار را از دست شان بربایند؛ و همه شان را به روز سیاه بنشانند!

امید که چنین موقعیت خطرناکی، هرگز در میهن ما رخ ندهد. اما آیا اشکالی دارد؟ که « علاج واقعه را، قبل از وقوع » آن نمود؛ و از هم اکنون به فکر چاره ای کارساز در باره پیشگیری نمودن از رخ دادن واقعه ای خوار و خفیف کننده بود؟!

در آن موقعیت تحقیر آمیز و دشوار، ساکنان هر یک از مناطق تفکیک شده ایران، به دست ملاهای جنایتکار، نزد خود و سایر هم میهنان متفرق و جدا مانده از همدیگر، با هزاران افسوس از خودشان خواهند پرسید، و به دیگران هم خواهند گفت: « چرا در آن زمانی که فعالان سیاسی و مدنی در کشور عزیز و مستقل و یکپارچه ما، از عاقبت حضور آخوند و شیخ و ملا در میهن مان به ما می گفتند و هشدار می دادند. به سخنان آگاهی بخش و هشدارهای میهن پرستانه شان بهائی ندادیم؛ و خودمان را به چنین سرنوشت شوم و غیر قابل تحملی مبتلا نمودیم؟ » !

افسوس که در آن مقطع زمانی، هیچ روشی جهت اصلاح اشتباه کنونی، و عدم توجه شان به دلسوزی ها و آینده نگری های صاحبنظران وجود نخواهد داشت؛ و جز نسیان و ندامت و پشیمانی برای ایرانیانی، که به چنین مسائل دردناک و مصیبت باری بی توجه بوده اند باقی نخواهد ماند!

« من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم **** تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال » !

مقاله قبلیایران و سامورایی‌ها در فینال والیبال قهرمانی آسیا
مقاله بعدی« پز عالی، جیب خالی » !!! بقلم بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.