چرا دختران ده ساله یا زیر ده سال ازدواج می کنند؟!

0
211

خانواده کوچک ترین واحد اجتماع در یک جامعه است. اما با همه کوچکی اش، پراهمیت ترین هسته رویش اخلاق و شخصیت و فرهنگ های گوناگون، برای ساکنان یک خطه از یک سرزمین می باشد. غیر از مسؤلیت های مهمی که بر عهده این نهاد کوچک می باشد؛ وظایف سنگین تری نیز بر آن مترتب است. که اعضای ارشد خانواده (پدر و مادر) را موظف به رعایت نمودن همه اصول آن می نماید. ولی اگر این دو، نتوانند به خوبی و با توجه کامل به وظایف و مسؤلیت های خویش عمل بکنند؛ آنگاه به خاطر آسیب پذیری زیادی که در این هسته کوچک قرار دارد. در بیشتر مواقع دچار تغییر ماهیت می شود؛ و زیادترین بیماری های اجتماعی هم گریبان اعضای آن را می گیرد!

تشکیل دادن خانواده، برای هر فردی که به سن ازدواج کردن برسد؛ نه که خوب است، بل بسیار ضروری هم می باشد. اما به شرط آنکه این کار به طور منطقی و صحیح به انجام برسد. پرداختن به چگونگی برداشتن نخستین گام های این امر مهم، تا به درستی ادامه دادن به همراهی با شریک یک زندگی مشترک، موضوعی است که در این مختصر نمی گنجد؛ و نیاز فراوانی به توضیحات تخصصی بیشتری دارد. برای عملی کردن هر کاری، ضرورت برنامه ریزی صحیح، جهت شروع و ادامه دادن به آن، و نیز با موفقیت به انتها رساندن اش حتمی به نظر می رسد. ولی چنانچه این امر مهم از سوی تشکیل دهندگان پایگاه خانواده، با بی توجهی و سهل انگاری صورت بپذیرد؟ هیچ امیدی به سالم بودن و سالم ماندن این تشکیلات کوچک اجتماعی وجود نخواهد داشت!

شهیندخت مولاوردی معاون حسن روحانی در امور زنان و خانواده، در مصاحبه ای که دیروز(دوشنبه دهم اسپند 1394 خورشیدی) با خبرگزاری ” ایسنا ” انجام داده، آمار بسیار نگران کننده ای در مورد ازدواج کردن دخترانی که به سن قانونی برای ازدواج نرسیده اند را ارائه داده است. وی در این باره به ایسنا گفته: ” در یکی دو سال اخیر، آماری از ازدواج دختران، پیش از رسیدن آنها به سن قانونی و ثبت آن به دست ما رسیده، و حتی شاهد ازدواج دختران زیر سن ده سال نیز بوده ایم. ” !

به گفته خانم مولاوردی، ایشان از وزارت دادگستری جمهوری اسلامی خواسته، که گزارشی در باره این موضوع به معاونت امور زنان و خانواده ارائه کند. وی می گوید که این موضوع را به مرجع ملی حقوق کودک نیز ارجاع نموده است. چندی پیش هم، موقعی که اداره ثبت احوال کشور اعلام کرده بود؛ که حدود 31 هزار ازدواج دختران زیر 15 سال را، که در 9 ماه اول سال 92 انجام شده ثبت کرده است. خانم شهیندخت مولاوری معاون حسن روحانی، از وزیر دادگستری خواسته بود؛ که گزارشی از این مورد را برای وی ارسال کند؛ چرا که ثبت آنها به طور غیر قانونی به انجام رسیده است!

پس از این ماجرا بود، که فعالان حقوق کودکان، با تلاش های پیگیر خودشان، توانستند که از طریق مراجع قانونی، سن شرعی دختران را از ” 9 سال ” به ” 13 سال ” افزایش بدهند. در حالیکه طبق قوانین بین المللی، هر فرد زیر 18 سال کودک شمرده می شوند. و این بدان معناست، که حتی دختران زیر 18 سال نیز، نباید در مورد ازدواج شتاب به خرج بدهند. ولی ازدواج کردن دختران ده یا زیر ده سال ایرانی، غیر از تبهکاری مسؤلان وزارت دادگستری کشور، که با گرفتن رشوه از سوی خانواده های این کودکان، ازدواج آنها را به طور غیر قانونی مجوز اجرا می دهند؛ و اداره ثبت احوال کشور را، موظف به ثبت کردن این ازدواج ها می نماید؛ دلائل دیگری نیز در این مورد نقش دارند!

وضعیت اجتماعی اسفناک داخل مملکت، که در هر گوشه اش دهها و صدها خلافکار در حال تخلفات اجتماعی می باشند. پدران و مادران این کودکان را وا می دارد؛ تا که فرزندشان را از چاله ی فرو رفتن آنها در منجلاب یک اجتماع بیمار رها سازند. اما با وا داشتن ایشان به چنین ازدواج های غیرقانونی و ناصحیحی، کودکان بی گناه خودشان را، در چاه یک زندگی مشترک ناخواسته سرنگون می کنند. که نه آن را می شناسند، و نه از مفهوم عشق و دوست داشتن، که سرآغاز گشایش کتاب یک خانواده موفق می باشد خبردارند؛ و نه می دانند که همسرشان چگونه آدمی است و چه خصوصیاتی دارد؟!

فقر اقتصادی، و فقر فرهنگی، دو موردی هستند که پای هر کدام شان به داخل یک زندگی خانوادگی باز بشود؛ آن دیگری هم به سرعت خودش را به آنجا می رساند. چنانچه جریان یک اقتصاد بد و خراب، دامان زندگی کسی یا افراد یک خانواده را بگیرد؛ اگر از درب خانه وارد شود، فرهنگ غلط هم از پنجره خودش را داخل آنجا می کند. تا به سرعت شرایط بدبخت شدن اعضای یک خانواده، بخصوص آنهائی که به کم سوادی نیز دچار می باشند را فراهم بیاورند!

آنوقت است که آنها از چاله در می آیند، و به درون چاه سقوط می کنند. دریغ و درد که در این رابطه، فرزندان چنین خانواده هائی، بیش از بقیه اعضای آن تباه می شوند و از بین می روند. دختری که باید با دخترانب دیگر عروسک بازی بکند؛ و در مقطع ابتدائی مشغول فرا گرفتن درس و سواد باشد. ناگزیر می گردد که به خواسته پدر یا مادرش، به ازدواج کردن با یک مرد، ( شاید هم یک نامرد، چون از شرایط بد آن خانواده سوء استفاده می کند؛ و با پرداختن پول دخترشان را از آنها می خرد.) و دخترک بیچاره، که چه بسا فاصله سنی اش با آن شریک زندگی اش، خیلی زیاد هم باشد. ناگزیر می شود که به چنین ازدواج نامیمونی هم تن بدهد!

 ممکن است که در ابتدا با پوشیدن لباس عروس و برگزاری جشن و شادمانی و گرفتن زینت آلات و هدایای عروسی، به طور کودکانه خوشحال هم بشود. اما کم کم که باید مثل یک زن کامل به وظایف همسری و خانه داری بپردازد؛ به ویژه اگر آرام آرام حس و درک کند، که از آن مردی که شوهر او شده خوشش هم نمی آید و دوست اش ندارد. ناچار به دنبال راه حلی بگردد، تا خودش را از این سیاه چالی که خانه و خانواده وی هستند برهاند تا که شاید به سوی خورشید آزادی پر بکشد. ولی با توجه به موقعیت بسیار خراب درون اجتماع، که آکنده از صدها تخلف و نابسامانی های دیگر است. این زن جوان یا شاید نوجوان( دختری که در سن ده سالگی یا زیر آن ازدواج بکند) چون هم سواد ندارد و هم هیچ کاری در اداره ای و … نمی تواند انجام بدهد. یا باید در تاریکی شبها، زیر چراغ های کم سوی خیابان های شهر، در انتظار ترمز کردن اتومبیل مردان هوسباز بایستد. و یا درون عشرتکده ای، که صاحب آن وی را برای نگاه داشتن اش در آن خانه فساد، به مواد مخدر مبتلا و معتاد می سازد؛ برای تأمین کردن مواد و یک خوراک بخور و نمیر، هم بستری مردان شهوت پرست و بیمار و آلوده را تحمل نماید!

 شاید هم به یکی از فاحشه خانه های شرعی حکومت آخوندی( محل صیغه شدن ) مراجعه بکند؛ که به طور رسمی و شرعی تن به ازدواج موقت، که همان صیغه ی مدت دار است بدهد. و در کانون شهوترانان شیطان پرست جمهوری کثیف اسلامی وارد بشود و مرتب به صیغه شدن با این و آن مشغول گردد. که تفاوت اش با فاحشه گی، در مدت زمانی است که او، یا یک شب با یک مرد هرزه بخوابد؛ یا یک مدت معین دیگر از یک ساعت، چند روز، یک هفته و یا یک ماه و یک سال و…، که این مدت زمان، به خواسته طرفین(صیغه کننده و صیغه شونده) توسط آخوندی حرامزاده ای که برنامه آن ازدواج موقت!!! را به اجرا می گذارد معین شود!

محترم مومنی

مقاله قبلیکدامیک از نمایندگان فعلی به مجلس دهم راه یافتند؟
مقاله بعدیجرج کندی بازیگر کهنه‌کار هالیوودی درگذشت
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.