پس جناب آنتونیو گوترش، چرا اجازه می دهید سیستم جنایتکار و شکنجه گر رژیم اسلامی همچنان در ایران باشد؟!! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
198

دبیرکل سازمان ملل متحد آنتونیو گوترش، در پیامی که به مناسبت ۲۶ ژوئن روز جهانی حمایت از قربانیان شکنجه ارائه نموده، همگان را به ساختن جهانی عاری از شکنجه فرا خوانده است. به گزارش پایگاه خبری سازمان ملل متحد، آنتونیو گوترش دبیرکل کنونی این سازمان در پیامی اعلان کرد: که حقوق بین الملل به روشنی شکنجه را در همه موارد آن منع می کند. وی در این رابطه افزوده است: « شکنجه، هر فرد و هر جیزی را که لمس می کند. از جمله شکنجه گران، سیستم ها و کشورهائی که شکنجه در آنها اتفاق می افتد را از ارزش می اندازد. » !

دبیرکل سازمان ملل در این پیام، خواستار کمک به قربانیان شکنجه و بازماندگان آنها، در جست و جوی عدالت شده و گفته است: « به شکنجه گران هرگز نباید اجازه داد؛ که از مکافات جنایت های خودشان بگریزند؛ و سیستم هائی که شکنجه را ممکن می سازند باید برچیده شوند. » !

هفته گذشته یک پزشک سوری، که گفته می شود در شکنجه کردن مخالفان رژیم بشار اسد دست داشته، در آلمان شناسائی و دستگیر شده است. دادستان فدرال آلمان، این شکنجه گر سوری را، مظنون به ارتکاب جنایت علیه بشریت و آزار جسمی خطرناک تشخیص داده، و علیه او اعلام جرم کرده است!

خبرگزاری آلمان با ارسال این گزارش نوشته است: شواهدی در دست می باشد؛ که نیروی قدس، واحد برونمرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از آغاز حرکت های اعتراضی در سوریه، در کنار نیروهای حکومتی آنجا قرار گرفته، و در سرکوب خونین معترضان به آنها( به اسد و دولتمردان او) یاری رسانده است!

بدون تردید، نه فقط دبیر کل سازمان ملل متحد، بلکه دست اندرکاران تمامی زیرمجموعه های آن، همچون سازمان حقوق بشر و امثال آن، به وضوح از آنچه که در ایران کنونی می گذرد؛ و یا آنچه که سردمداران قسی القلب جمهوری جنایت پیشه آخوندی نسبت به مردم ایران اعمال می کند آگاهی کامل را دارند. چگونه است که آقای آنتونیو گوترش، دبیرکل فعلی سازمان ملل متحد، هنوز نسبت به سیستم جنایتکاران حاکم در ایران، و آنچه که ایشان بر سر مردم محروم و بی پناه آنجا می آورند. نه واکنشی سخت گیرانه از خود نشان داده است؛ و نه حتی به ارائه نمودن یک اولتیماتوم اخلاقی و بشر دوستانه به ایشان پرداخته است؟!

اکنون دیگر بر بیشتر ساکنان این جهان آشکار و مبرهن است؛ که این جانیان حاکمیت مستبدآخوندی در ایران، نه فقط در ایرانزمین، بلکه در همه جای این دنیا، و به ویژه در منطقه خاورمیانه، دست به هر جنایتی می زنند. تا بیش از پیش کسب قدرت کنند؛ و برای ماندگاری رژیم اهریمنی و واپسگرای خودشان، به هر جنایتی دست می زنند!

این ناجوانمردان، انگشتان دست « تخم مرغ دزد» ها را قطع می کنند. در حالی که « شتر دزد » هائی که میلیارد میلیارد چپاول می کنند و به یغما می برند. را آزاد گذاشته و می گذارند. تا نتایج این غارتگری ها نیز، آوار های سخت و سنگین اقتصادی در کشور بشوند؛ و بر سر مردم بی نوای ایران بریزند. تا که ایشان را، از آنچه که در دیارشان می گذرد. غافل نمایند و ندانند؛ که دست اندرکاران این رژیم اشغالگر و ضد بشری، در سرزمین ایشان به چه مفاسدی اشتغال دارند؟!

البته که جز این نیست و نخواهد بود؛ از آنجائی که بیشترشان جنایتکار و دزد و فاسد میباشند؛ و در بیشتر موارد، به خاطر آن که کسی از میان ایشان که مانند خودشان، دزد و فاسد و سودجو و شرور است. برای آنها « خط و نشان » نکشند. در بیشتر موارد « تک خوری » نمی کنند؛ و با هم در دزدی های میلیاردی شان شریک می گردند. تا که جلوی عواقب آبرو برباد ده آن را بگیرند!

بر این اساس، لو رفتن های شان در امور دزدی های کلان، در موقعیتی شکل می گیرند؛ که پای مساله مهم تری مانند دست یافتن به قدرت زیادتر در یک پایگاه اجتماعی معتبرتر در میان باشد. به این نقطه که می رسند، به هر جنایتی می پردازند. تا خودشان را پاک و منزه و پسر پیغمبر جا بزنند؛ و رقیب را که « تک خوری » کرده و ایشان را در آن دزدی کلان شرکت نداده است. را کثیف و نجس و تخم عمر و یزید و ابوسفیان مطرح نمایند!

اما همه این موارد نیز، می توانند؛ ابزاری کارساز را به دست مسؤلان سازمان های بین المللی حقوق بشری، و خود سازمان ملل متحد بدهند؛ که با دست پر، علیه این جنایتکاران و دشمنان بشریت اقدام نمایند. تا که آنها را از قدرت اهریمنی شان بر کنار کنند. تا آن که در این رهگذر، نه فقط ملت درمانده ایران را، بلکه مردم کشورهای دیگری را، که این سیه دلان بر حاکمان آنها نفوذ سیاسی یافته اند. را از شر حضور این شقاوت پیشگان تاریخ بشریت برهانند؛ و در این رابطه، نسل های بعدی را نیز، از مصیبت اقتدار شیطانی بازماندگان این قدرتمداران ضد بشری نجات بدهند. البته اگر این سازمان عریض و طویل، متعلق به ملل متحد باشد؟ نه به دولت های شرور و دزد و جانی و طمعکار و فاسدی، مانند حاکمیت استبدادی و دیکتاتوری جمهوری ننگین آخوندی در ایران کنونی، که در قاموس کذائی دین محوری و اسلام نمائی، به هر جنایتی دست می زنند؛ و از بدو شکل گیری جمهوری پلیدشان، جز به آزار رساندن به ملت دربند ایران، و به غارت بردن دارائی های ملی ایشان نپرداخته اند!

محترم مومنی

مقاله قبلیآمریکا جمهوری اسلامی را پدرخواندۀ گروه‌های تروریستیِ خاورمیانه خواند
مقاله بعدیآیا احکام صادره توسط قاضی منصوری بازنگری خواهند شد؟
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.